بازگشت

مقاله مرحوم صدر قزويني در حدائق الانس


مرحوم صدر قزويني در حدائق الانس مي فرمايد:

روي الصدوق في الأمالي باسناده عن ابن نعيم قال حدثني حاجب عبيدالله بن زياد چون اهل بيت رسالت و خورشيدرويان حرم ولايت را باسوء حال وارد كوفه خراب كردند در روز ورود به مجلس ابن زياد ملعون نبردند بلكه حكم شد كه اسيران را به زندان برند و فردا در مجلس عام ابن زياد بياورند نقل مي كند كه بعد از ورود اسيران بكوفه ثم امر بعلي بن الحسين فغل و حمل مع النسوة و السبايا الي السجن حكم از جانب ابن زياد لعين شد كه زين العابدين را در غل و زنجير بكشند و با زنهاي اسير بزندان ببرند و كنت معهم فما مرونا برقاب الا وجدنا ملائا من الرجال و النساء يضربون وجوههم و يبكون، حاجب گويد من همراه اسيران بودم آنزنان دلشكسته را بسمت زندان مي بردم از هيچ كوچه و بازار نگذشتم الا آنكه از زن و مرد كوفه پر بود همين كه چشم تماشائيان بر حال زار اسيران و يتيمان مي افتاد به آن نحو كه شرح دادم يكمرتبه خروش و ناله از زن و مرد بلند شد لطمه به سر و صورت مي زدند و گريه مي كردند بهمين حالت آنها را آوردند تا به در زندان كاشكي يكي خبر به نجف مي برد كه يا علي برخيز و خون از ديدگان بريز كه مي خواهند دخترانت را بزندان ببرند ايكاش زهرا مي آمد مي ديد دختران نورس و اطفال بي كس فرزندش را با پسر بيمارش چگونه بزندان مي برند چشم مخدرات امامت و ولايت كه بزندان افتاد چنان شوري در سر و سوزي در جگر آنها افتاد و هر يك مقالي و زبانحالي داشتند شيخ صدوق مي فرمايد فحبسوا في سجن و ضيق عليهم تمام اسيران را در زندان تنگي جاي دادند و كار را بر آنها سخت گرفتند مرحوم علامه در رياض مي فرمايد آنچه تفحص كردم در كتاب نيافتم خبري كه آيا


اين زندان اطاق سرپوشيده يا خانه خرابي بوده كه اطاقهاي متعدد و مايحتاج داشته كه ساكنين آن در سعه و رفاه باشند و ليكن كيفيت تضييق و تنگ گرفتن بر اهل بيت رسالت از جمله واضحات است كه پاسبانان اسيران را منع از دخول و خروج مي نمودند و نيز آب و نان را از ايشان مضايقه مي كردند چنانچه بر اسيران مغضوب عليهم مي نمايند بلكه سخت تر بعمل آوردند و ايضا مي فرمايد و الظاهر انهم سجنوا ذكورا و اناثا السادة و الاماء و الخادمة و المخدومة في سجن واحد لا يدرون ما يفعل و ما يستقبلهم من الخطوب المتولدة من البغضاء و الحقد و الاحن و آنچه از ظواهر اخبار بر مي آيد آنست كه اسيران را در يك زندان جاي دادند و نيز آقا و نوكر و كنيز را در يكجا مقام دادند نمي دانستند ابن زياد فردا به ايشان چه عمل خواهد كرد و همه در ترس و لرزه و واهمه بودند و يتضرعون و ينوحون و يبكون و يندبون علي ما هم عليه من الحالة القادحة العاضة الكاضة المفجعة المفضعة از بند بند هر يك از آن اسيران مستمند ناله و نوائي بلند بود يكي در نوحه و ديگري در ناله يكي در ضجه و ديگري در گريه يكي در مناجات ديگري با جد و پدر در عرض حاجات يكي پدر پدر مي گفت ديگري برادر برادر مي كرد يكي از روز سياه خود مي ناليد ديگري از سختي روزگار ناله مي كرد آه از دل زينب كه غصه همه را او مي خورد و نيز تسلي دل همه را او مي داد و جوانمرده ها را آرام مي كرد با آنكه هزار نفر مي بايستي خود زينب را آرام كنند و دلداري بدهند هر وقت كه دل آن معصومه و مظلومه بجوش مي آمد آهي سوزناك كه شرر بر قبه افلاك مي زد از دل بر مي كشيد و بزبانحال مي فرمود

شعر



صبا برو به نجف نزد بوتراب امشب

بگو ز بهر خدا در نجف مخواب امشب






بيا بكوفه بزندان بگو كه اي زينب

مباركست ترا منزل خراب امشب



بيا كه بازوي شصت و چهار زن بستند

ستمگران جفاجو به يك طناب امشب



بيار مقنعه با خود كه نيست زينب را

بغير موي پريشان به رخ نقاب امشب



مرحوم علامه در رياض الاحزان مي فرمايد:

فلما جلست زينب بنت علي في المجالس و حولها النساء و البنات و اليتامي بحالة تقشعر منه الجلود بل يذوب الحجر الجلمود آه از اين عبارت جگرگداز كه مي فرمايد چون زينب مظلومه و آن مخدره معصومه دختر كبراي اميرالمؤمنين زندان نشين شد در اطراف آن مخدره با عفاف زنهاي دلخون و دختران محزون و يتيمان دل خسته و طفلان دلشكسته نشستند بحالتي كه دلها آب و جگرها كباب مي گشت اخذت تبكي بحرقة و توجع و تنوح بشجوة و تفضع و تبكي ببكائها الخواتين و الاماء و الارامل و اليتامي و المسلبات و الايامي عليا مخدره آن ذلت و خواري خود را مشاهده كرد كه در ميان محبس خانه تنگ و مملو از مرد و زن بي فرش و چراغ و بي روشنائي شروع كرد به اشگ ريختن و آه كشيدن از سوز جگر با دل پر شرر ناله مي كرد قطرات اشگ مثل لؤلؤ به دامن مي ريخت زنها از اثر ناله ي آن معصومه به شيون درآمدند عليا مكرمه زينب خاتون رو كرد به خواهرش ام كلثوم فرمود كه اي خواهر

شعر



اخت يا اخت اسكبي الدمع حزنا

لقتيل ما اغمضت عينا



يعني اي خواهر از روز سياه ما دختران حيدر كه بعدها ما چه ها بايد ببينيم و چه ظلمها بايد بكشيم اي خواهر بيا از براي خود بگرييم بلكه از براي آن غريب كه در


وقت مردن چشمهايش را نبستيم و ببالينش در وقت جان دادن ننشستيم حسين فداي لب تشنه تو برادر جان فداي بدن عريان تو قربان دختران يتيم و اطفال تو واذلتاه من بعد عز واضيعتاه يا جداه واخيبتاه بعد حسين واغربتاه واوحدتاه سپس مرحوم قزويني در رياض فرموده: فلما سجنوا و طبق باب السجن عليهم تفرق الناس عنهم اما شامتين فرحين و اما باكين منتجبين فمضوا لسبيلهم همينكه آن فوج اسيران را در زندان حبس كردند در زندان را بر روي آنها بستند مردم تماشائي متفرق شدند بعضي خوشحال و مسرور بودند و جمعي گريان و محزون بودند هر چه بود رفتند به خانه هاي خود اما عزيزان دنيا و آخرت در زندان با گريه و افغان ماندند.

عربيه



فليت عين الله ناظرة

ماذا جري من معشر نكبوا



كم بعده من خطوب بعدها خطب

لو كان شاهدها لم تكثر الخطب



شيخ صدوق مي فرمايد در آنزمانيكه اسيران در مجلس ابن زياد ملعون بودند عبيدالله پسر مرجانه قاصدي بسوي ام كلثوم دختر امام حسين فرستاد و اين پيغام را به دختر امام ابلاغ نمود كه امير زمان مي گويد الحمد لله الذي قتل رجالكم فكيف يرون ما فعل بكم شكر خداي را كه مردان شما را كشت ديديد خدا با شما چه كرد آن مخدره مظلومه در جواب فرمود برو به ابن زياد بگو اعد لجده جوابا فانه خصمك غدا اي بي حيا جواب جدش رسول خدا را حاضر كن فرداي قيامت خصم تو خواهد بود و انتقام از تو خواهد كشيد