بازگشت

اشعار مرحوم محتشم در بيان زبان حال عليا مخدره


حضرت زينب خاتون سلام الله عليها هنگام عبور از قتلگاه



بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد

شور نشور واهمه را در كمان فتاد



هر چند بر تن شهداء چشم كار كرد

بر زخم هاي كاري تير و سنان فتاد



ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان

بر پيكر شريف امام زمان فتاد



بي اختيار نعره هذا حسين از او

سر زد چنانكه آتش او در جهان فتاد



پس با زبان پر گله آن بضعه رسول

رو در مدينه كرد كه يا ايها الرسول



اين كشته فتاده بهامون حسين توست

وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست



اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست



اين خشگ لب فتاده ممنوع از فرات

كز خون او زمين شده جيحون حسين توست



اين شاه كم سپاه كه با خيل اشگ و آه

خرگاه از اين جهان زده بيرون حسين توست



پس روي در بقيع به زهرا خطاب كرد

مرغ هوا و ماهي دريا كباب كرد






كي مونس شكسته دلان حال ما ببين

ما را غريب و بي كس و بي آشنا ببين



اولاد خويش را كه شفيعان محشرند

در ورطه عقوبت اهل جفا ببين



تنهاي كشته گان همه در خاك و خون نگر

سرهاي سروران همه بر نيزه ها ببين



آن تن كه بود پرورشش در كنار تو

غلطان به خاك معركه كربلا ببين



و نيز سكينه خاتون جسد پاره پاره پدر را در بر كشيد و چنان ناله و زاري مي كرد كه از حد توصيف خارج است