بازگشت

فرمان عمر بن سعد ملعون به قطع سرهاي شهداء


پس از سپري شدن شب پرغم و اندوه يازدهم و دميدن سفيده صبح از افق ابن سعد ملعون سر از خواب مرگ برداشت و به منظور چند كار در زمين كربلاء تا بعد از ظهر توقف نمود و سپس عصر آن روز بطرف كوفه حركت كرد چند كار مزبور عبارت بودند از:

الف: قطع كردن و بريدن سرهاي شهداء و تقسيم نمودن آنها بين رؤساي قبائل كه شرحش عنقريب خواهد آمد

ب: دفن كردن اجساد خبيثه و ابدان كشتگان خود

ج: اسب تاختن بر ابدان مطهر شهداء و پايمال كردن آنها

اما شرح بريدن سرهاي شهداء: در كتاب لهوف مي نويسد:


عمر سعد شمر كافر را با قيس بن اشعث و عمرو بن حجاج طلب كرد و گفت اين سرها را به كوفه برده و به نظر امير زمان ابن زياد برسانيد.

رؤساء قبائل و اميران طوائف به صدا درآمدند هر قبيله اي را رئيسي بود بنزد عمر سعد اظهار نمودند كه ما را به اين خدمت مفتخر نما تا در نزد ابن زياد تقربي حاصل كنيم و آبرو پيدا نمائيم.

پسر سعد خواهش آن گروه كافر را قبول كرد و سرها را بين ايشان تقسيم كرد، به نوشته محمد بن ابيطالب موسوي هفتاد و هشت سر در ميان قبائل تقسيم نمود تا بواسطه آن نزد پسر زياد تقرب پيدا كنند.

سيزده سر به قبيله كنده داده شد كه رئيس ايشان قيس بن اشعث بود و دوازده سر به طائفه هوازن دادند كه رئيس آنها شمر بن ذي الجوشن بود و هفده سر به بني تميم دادند و به قبائل ديگر هر كدام سيزده سر داده شد و آنها سرها را به نيزه زده و به جانب كوفه خراب حركت كردند.

و اما شرح دفن اجساد خبيثه كفار كوفه و شام: مرحوم قزويني در رياض القدس مي نويسد:

پسر سعد فرمان داد كه كشتگانشان را جمع كرده و سپس بر آنها نماز گذارده و بعد آنها را در خاك دفن نمودند و در كتب مقاتل آمده است كه جمعي از قبيله بني رياح كه حر از آن قبيله بود نزد عمر بن سعد آمده از او خواهش كردند كه چون حر با ايشان خويش است اذن دهد تا او را به خاك سپارند.

ابن سعد اذن داد و آنها بدن آن بزرگوار را دفن نمودند.

و اما اسب تاختن بر ابدان مطهر:

مرحوم صدر قزويني مي نويسد: در روايتي آمده كه از حضرت امام صادق پرسيدند جهت آنكه عمر سعد شهداء آل محمد عليهم السلام را بخاك نسپرد چه بود؟


حضرت فرمودند: دو جهت داشت:

الف: آنكه بگذارند سباع و درندگان اين بدن ها را بخورند كه اثري از آنها باقي نباشد.

ب: آنكه مي گفت اينها خارجي هستند و دين ندارند.

و در خبر ديگر است كه عليا مجلله حضرت زينب سلام الله عليها به واسطه فضه خاتون به پسر سعد ملعون پيغام داد كه ما راضي نيستيم شما كشتگان ما را به خاك بسپاريد بلكه اذن بده ما زنها خود اين كشتگان را دفن كنيم.

عمر سعد حرامزاده جواب داد: اين حكم از براي كشتگان ما آمده است اما از براي كشته هاي شما حكم رسيده كه الآن بايد اسبها را بر اجساد ايشان بتازيم و آنها را پايمال كنيم.