بازگشت

رحلت دو تن از اطفال اهل بيت


مؤلف گويد:

پس از آتش زدن خيام حرم و حمله وحشيانه گرگان و سگان كوفه و شام به مخدرات و اطفال بي پناه حضرت سيد الشهداء عليه السلام طبيعتا هر يك از اطفال و بانوان براي مصون ماندن از آسيب آن درندگان خونخوار بطرفي گريخته و متفرق شدند و پس از خاموش شدن آتش و دور شدن آن نااصلان و بي غيرتان از آن محوطه چطور اهل بيت و بانوان و اطفال خردسال دوباره جمع شدند و دور هم حلقه زدند، مدرك و ماخذ معتبري نديدم كه آن را تشريح و توضيح داده باشد تنها در يكي از كتب ارباب مقاتل مقاله اي ديدم كه از كتاب بحر المصائب نقل كرده و آن اينست: در شب پرتعب يازدهم عليا مكرمه زينب عليهاالسلام فضه خاتون را نشانيد يكان يكان اطفال برادر را جمع آوري كرد و به دست فضه خاتون سپرد ولي ديد دو طفل از اطفال نيستند، ناله از دل بركشيد كه اي واي بر دل زينب عجب وصيت برادرم را به عمل آوردم، ديشب كه شب عاشوراء بود برادرم با من وصيت اطفال را داشت امروز هم در وقت وداع عمده سفارشش درباره ايتام صغير بود، سپس خطاب به خواهرش نمود و فرمود: خواهرم ام كلثوم امروز همه مبتلا بوديم نميدانم اين دو طفل كجا رفته اند، آيا زنده اند يا مرده اند؟

پس حضرت زينب و ام كلثوم سلام الله عليها هر دو سر در بيابان گذاشته به


هر طرفي سراغ اين دو طفل را گرفتند تا به تلي رسيدند كه روي آن خار مغيلان روئيده بود و در زير بوته آن خار آن دو طفل يتيم را ديدند كه دست در گردن يكديگر انداخته، صورت به صورت هم گذاشته آن قدر گريه كرده اند كه زمين از اشگ چشمشان گل شده عليا مخدره حضرت زينب سلام الله عليها خواهر را طلبيد، هر دو ببالين ايشان نشستند قدري گريستند، سپس حضرت زينب سلام الله عليها فرمود: خواهر گريه ثمري ندارد برخيز يكي را تو بردار و ديگري را من برميدارم اما آهسته بلند كن مبادا از خواب بيدار شوند زيرا گرسنه و تشنه اند ولي همينكه ايشان را بلند كردند ديدند هر دو از دنيا رفته اند، خداوند متعال در روضه اي كه براي جناب موسي كليم عليه السلام خواند فرمود:

يا موسي صغيرهم يميته العطش و كبيرهم جلده منكمش گويا همين اطفال صغير باشند كه از تشنگي مرده اند