بازگشت

نقل مرحوم مفيد در ارشاد


مرحوم شيخ مفيد در ارشاد از حميد بن مسلم نقل مي كند كه پس از غارت خيمه ها و برهنه كردن عيالات امام عليه السلام بر سر بيمار كربلا كه در بستر بيماري افتاده بود رسيديم شمر حرامزاده به جمعي كه همرزمش بودند گفت:

الا تقتلوا هذا العليل، آيا اين بيمار را نمي كشيد كه هم او آسوده شود و هم ما؟

حميد بن مسلم مي گويد: من شمر را ملاقات كرده و سپس از راه نصيحت به او گفتم: اين همه كشتن بس نيست.

به نوشته صاحب اخبار الدول شمر ملعون قصد كشتن بيمار را كرد و خنجر از كمر كشيد كه يك مرتبه ضجه و ناله تمام اهل و عيال و اطفال بلند شد، عليا مكرمه زينب خاتون خود را روي امام زين العابدين عليه السلام انداخت و او را در بغل گرفت و سخت گريست و به وصيت برادر عمل كرد كه فرموده بود:

خواهر بعد از شهادت من چند مرتبه قصد قتل فرزند بيمارم را مي كنند، تو تا مي تواني گريه و زاري كن و با اشگ چشمانت جان حجت خدا را حفظ نما.



اخت يا زينب ضمي شمل اهلي و اخلفيني

و احرس السجاد و احميه باجفان العيون



فهو القائم من بعدي بعلم و بدين

و ان اشتد عليكن مصابي فاندبيني



باري آن بانوي مجلله و خاتون دو سرا خود را روي بدن امام عليه السلام انداخت و به شمر فرمود:

و الله لا تقتل حتي اقتل، بخدا من كشته اين بيمار را نخواهم ديد مگر آنكه اول مرا بكشند.

شمر ملعون با خنجر برهنه هروله مي كرد و زنان داغدار و اطفال ترسان و لرزان ولوله مي كردند تا عاقبت عمر سعد حرامزاده از دور پيدا شد و در حالي كه


زره سيدالشهداء سلام الله عليه را دربر كرده بود به نزديك مخدرات آمد و صداي ضجه و ناله ايشان را شنيد.

مرحوم مفيد در ارشاد مي فرمايد:

چون چشم اهالي حرم به پسر سعد ملعون افتاد پيش آمدند فصاح النساء في وجهه همه ضجه و فرياد به روي او زده و گريه كنان گفتند: اي ظالم آخر تا چقدر و تا چه اندازه به اولاد علي ظلم مي كني، اي بي رحم مگر، چقدر طاقت كشيدن بار بلا داريم.

شعر



اي سنگدل بس است بيا از خدا بترس

از انتقام كيفر روز جزا بترس



ما دختران زهره زهراي اطهريم

كاينسان اسير همچو اسيران خيبريم



ما را لباس و مقنعه اين خيل كوفيان

غارت نموده همچو زنان يهوديان



عمر سعد ملعون با آن همه قساوت قلبي كه داشت تحت تأثير واقع شد فقال لا صحابه:

لا يدخل منكم احد بيوت هؤلاء النساء و لا تعرضوا لهذا الغلام، آن كافر ستمگر به لشگر گفت: احدي از شما ماذون نيست به خيمه زنان وارد شود و يك نفر از شما حق ندارد متعرض اين جوان بيمار گردد چون بانوان از آن نانجيب و نااصل اندكي ترحم ديدند يك خواهش ديگر كردند و آن اين بود كه به نقل مرحوم مفيد در ارشاد: سئلته النسوة ليسترجع ما اخذ منهن ليسترن به، از او خواستند تا آنچه را كه لشگر از ايشان غارت كرده اند به آنها برگردانند.

پسر سعد ملعون خطاب به لشگر كرده و با صداي بلند گفت:


من اخذ من متاعهن شيئا فليرده عليهن، هر كس از اين بانوان متاعي برده بايد به ايشان برگرداند مرحوم مفيد مي فرمايد: فو الله ما رد احد منهم شيئا، بخدا قسم احدي از آنها چيزي پس نداد.

باري عمر سعد پس از آن وكل بالفسطاط و بيوت النساء و علي بن الحسين عليهماالسلام جماعة ممن كانوا معه و قال: احفظوهم لئلا يخرج منهم احد و لا تسئؤن اليهم ثم عاد الي مضربه.

جماعتي از لشگر را موكل كرد كه زنان را حراست و حفظ كنند مبادا كسي از ايشان بيرون رود و نيز خيمه ها را محافظت كنند و ديگر كسي به ايشان اذيت نرساند و اين حكم را كرد و سپس به سراپرده خود رفت.