بازگشت

شرح مآل پرملال ذوالجناح


چون بانوان محترمه و مخدرات مكرمه دور اسب امام عليه السلام حلقه زدند و جملگي گريبان چاك زده و خاك غم بر سر پاشيدند هر كدام با زباني و با حالي از آن حيوان تشنه كام حالت امام غريب عليه السلام را پرسيده و مي گفتند:

اي اسب تو كه با صاحبت وفادار بودي چرا آقا را بردي و نياوردي.

فرد



پيلتن اسب چرا با رخ مات آمده اي

شاه را بردي و تنها ز فرات آمده اي



آن حيوان از كثرت شرم دست راست خود را بزير شكم برده و دست چپ


پيش و سر خجالت به زير دست پنهان كرده بود و لا ينقطع اشگ مثل باران مي ريخت و حال زار بانوان و فغان و زاري اطفال حيوان را مستأصل و بي اختيار نموده بود و از بسكه شيون و گريه اهل حرم را شنيد مجنون وار خود را به اينطرف و آنطرف مي زد، آن قدر سر بر زمين زد و شيهه كشيد تا آنكه جان داد چنانچه مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب از محمد بن ابي طالب نقل مي كند:

انه رمي بنفسه علي الارض و جعل يصهل و يضرب رأسه الارض عند الخيمة حتي مات

مرحوم قزويني در حدائق الانس مي نويسد:

چهار روايت ديگر در مآل حال ذوالجناح ديده شده:

اول: به روايت روضة الشهداء كه از ابوالمؤيد خوارزمي نقل مي كند كه ذوالجناح بعد از شهادت امام عليه السلام فرار كرد به سمت بيابان و كسي از وي نشاني نيافت.

دوم: مرحوم دربندي مي نويسد: شهربانو بر وي سوار شد و به شهر ري آمد.

البته اين نقل ضعيف بوده و اعتباري ندارد.

سوم: ابومخنف در مقتل خود از عبدالله بن قيس نقل مي كند كه گفت من ديدم اسب حضرت مردم را از خود دور مي كرد و به خيام حرم روي آورد و از آنجا هم ديدم بسمت فرات رفت و خود را در شريعه انداخت و فرو رفت و ديگر خبري از او نشد.

چهارم: بعضي هم نوشته اند كه اين حيوان از كربلاء روي به مدينه آورد و آمد مقابل مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله و خبر شهادت امام عليه السلام را به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم رسانيد و الآن در خدمت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف مي باشد.