بازگشت

شهيد نمودن حضرت امام را و اختلاف در اينكه قاتل آن امام همام كيست؟


هنگامي كه حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام در ميان معركه با بدن چاك چاك روي خاك افتاده بودند به روايت مرحوم سيد در لهوف عمر بن سعد ملعون رو كرد به يكي از اميران لشگر و گفت:

واي بر تو چرا معطلي، از اسب به زير آي و حسين را راحت كن.

آن ناپاك خواست پياده شود خولي بن يزيد لعنة الله عليه سبقت جست تا سر مبارك امام عليه السلام را جدا كند همينكه آن حرامزاده به نزديك حضرت آمد بدنش به لرزه افتاد به نوشته مرحوم طريحي در منتخب امام عليه السلام از گوشه چشم نظري به


خولي نمود كه بدنش مرتعش شد و لرزه بر اندامش افتاد لذا نتوانست آن قصد شومش را عملي سازد.

در كتاب تبر المذاب نوشته چون خولي لرزان و وحشت زده برگشت شمر خبيث او را با آن حال مشاهده كرد گفت: فت في عضدك، مالك ترعد، بازويت شل باد چرا مي لرزي؟!

گفت: نه بخدا سوگند، هرگز فرزند زهراء را من نمي كشم، اين كار از دست من برنمي آيد.

شمر زنازاده گفت: كلحت هذه اللحية لانها تنبت علي غير رجل يعني: قبيح باد اين مو كه در صورت تو است زيرا كه تو مرد نيستي، موئي در روي نامردي روئيده است.

مرحوم طريحي مي نويسد:

هنگامي كه امام عليه السلام در شرف ارتحال بود چهل سوار به قصد قتل آن حضرت مبادرت به آن نموده هر كدام مي خواستند كه سر مطهر امام عليه السلام را جدا كنند از جمله آنها شبث بن ربعي بود، وي همينكه پيش آمد حضرت از گوشه چشم نظري به سوي او افكند، شمشير از دست شبث افتاد و رو به فرار نهاد به نوشته ابومخنف سنان بن انس رو كرد به او و گفت: چرا حسين را نكشتي ثكلتك امك و عدموك قومك مادرت به عزايت نشيند و در ميان قبيله ات گم شوي هلم الي بالسيف برو شمشير را بياور بده به من.

شبث شمشيري را كه از دستش افتاده بود آورد و به او داد، سنان رو به قتلگاه آورد تا نزديك شد امام عليه السلام ديدگان گشود و نگاهي تند به آن حرامزاده فرمود، از نگاه آن حضرت لرزه بر اندام سنان افتاد و ترسيد و شمشير از دستش افتاد و رو به گريز نهاد.

مرحوم سيد در لهوف مي فرمايد:


فنزل اليه سنان بن انس النخعي لعنه الله، فضرب بالسيف في حلقه الشريف و هو يقول: و الله اني لا جتز رأسك و اعلم انك ابن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و خير الناس ابا و اما ثم اجتز رأسه المقدس المعظم و في ذلك يقول الشاعر:



فاي رزية عدلت حسينا

غداة تبيره كفا سنان



پس سنان بن انس نخعي از اسب فرود آمد و شمشير به گلوي شريف حضرت زد و مي گفت: به خدا سوگند كه من سر تو را از بدن جدا خواهم نمود و مي دانم كه تو پسر رسول خدائي و پدر و مادرت از همه ي مردم بهتر هستند، سپس سر مقدس آن بزرگوار را بريد و شاعر در اين باره بدين مضمون مي گويد:



باشد كدام غم به جهان چون غم حسين

روزي كه دستهاي سنانش بريد سر



دسته اي ديگر معتقدند كه قاطع سر مطهر امام عليه السلام نظر بن خرشه نام داشته

و مشهور بين ارباب مقاتل آن است كه شمر ملعون سر مبارك امام عليه السلام را بريده است و وي قاتل آنجناب مي باشد