بازگشت

تحريص امام اصحاب را بر جهاد و شهادت حنظلة بن سعد شيباني


چون بعد از ظهر روز عاشوراء اصحاب و ياران امام عليه السلام به درجه رفيعه شهادت رسيدند و اندكي باقي ماندند و همگي زخمي و مجروح، تشنه و گرسنه به حالتي كه زبان قدرت شرح حال ايشان را ندارد، امام ابرار چون حالت زار ايشان را ديدند فرمودند: صبرا بني الكرام فما الموت الا قنطرة يعبركم من البؤس و الفرار الي الجنان الواسعة و النعيم الدائمة.

يعني اي كريمان عالم و اي نجيبان اولاد آدم كه از مال و منال و فرزند و عيال و جاه و جلال چشم پوشيديد چند دقيقه ديگر نيز در صدمات و لطمات اين دار فاني صبر كنيد تا آنكه شربت شهادت بنوشيد و از سندس و استبرق بپوشيد نيست مرگ مگر يك پلي كه شما را عبور مي دهد از زحمت و محنت نجات مي دهد و به درجات جنات و نعيم باقيه دائمه مي رساند

فايكم يكره ان ينتقل من سجن الي قصر، كدام يك از شما ميل نداريد از زندان انتقال نمائيد و به قصر دارالجلال منزل سازيد، پس زود باشيد خود را به ياران برسانيد.

در اين حال پسر سعد فرياد كشيد: اي لشگر زود باشيد كه روز تمام شد و كار اين يك مشت مردم تمام نشد كسي از ايشان باقي نمانده حمله كنيد جمله را طعمه شمشير سازيد.

آن بي حيا مردم رو به لشگر شكست خورده امام عليه السلام آوردند در آن اثناء كه لشگر كوفي بر امام و اصحاب امام حمله آور شدند و تير و سنگ و عمود مي پرانيدند حنظلة بن سعد شيباني آمد در پيش روي امام ابرار سپروار سينه خود را سپر و هدف تيرهاي بلا نمود چنانچه در روايت است:

و جاء حنظلة بن سعد الشيباني، فوقف بين يدي الحسين عليه السلام


حنظلة بن سعد شيباني آمد و در مقابل امام حسين عليه السلام ايستاد و با كمال ذوق و منتهاي شوق خود را هدف تير و سر و صورت خويش را سپر نيزه و شمشير ساخت و نگذاشت از آن باران تير و شمشير گزندي به وجود ارجمند امام عليه السلام برسد.

حاصل آنكه حنظلة بن سعد در حفظ و حراست امام عليه السلام نهايت سعي و كوشش را مي كرد و تا آنجا كه توانست آن قوم ظالم را نصيحت كرد، مي فرمود:

يا قوم اني اخاف عليكم مثل يوم الاحزاب اي فرقه اشرار و اي طائفه ستمكار از اين خيرگي و ستم تاكي بهوش بيائيد بر شما مي ترسم كه مثل روز احزاب كه طائفه قريش با پيغمبر خدا كردند و مثل قوم ثمود و عاد كه با پيغمبرها نمودند، اي قوم از خدا بترسيد و اين قدر ظلم در حق اين مظلوم روا مداريد.

يا قوم اني اخاف عليكم مثل يوم التناد و يا قوم لا تقتلوا حسينا اي گروه ستمگر راضي به كشتن پسر فاطمه سلام الله عليها مشويد، خون اين بي گناه مظلوم را مريزيد، از خدا بترسيد بيش از اين آزار و اذيت روا مداريد، از اين مقوله سخنان مي گفت و از امام عليه السلام حفاظت و حراست مي كرد.

در مناقب ابن شهرآشوب آمده كه حضرت به حنظله فرمود: خدا تو را رحمت كند كه حق نصيحت را به عمل آوردي ولي اين قوم مستحق عذاب و سزاوار سخط و عقاب خداوند عالم شده اند موعظه به ايشان اثر نمي كند بلكه شقاوت و ضلالتشان افزوده شده.

حنظله عرض كرد: قربانت شوم راست فرمودي: جعلت فداك افلا نروح الي ربنا و نلحق باخواننا يعني اي مولا فداي تو شوم چه انتظار داري آيا نمي خواهي به سوي پروردگار خود رفته و به برادران روحاني خويش ملحق شويم؟

حضرت فرمود: چرا تو برو كه ما نيز از عقب مي آئيم.

حنظله مانند شيري كه از هستي خود چشم پوشيده باشد پروانه وار خود را در


آتش كارزار انداخت، عرض كرد: يابن رسول الله وعده من و شما در حضور جدت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم.

حضرت فرمود: آمين آمين.

ثم استقدم و قاتل قتالا شديدا، سپس حمله كرد و كشتار سختي نمود و جمعي را به درك فرستاد

شعر



به پيوست تنها يكي رزم سخت

سران ريخت از تن چو بار درخت



ز بس زخم شمشير و تير و سنان

فتاد آخر از پا و بسپرد جان



همينكه حنظله به روي خاك افتاد با خداوند مناجات كرد و در حق آن كفار از خدا بي خبر نفرين نمود، ظالمي به بالين وي آمد زبان آن خسته و تشنه را از دهان بيرون آورد و با خنجر بريد به جرم اينكه آنها را نصيحت كرده و در حقشان نفرين نموده بود رحمة الله عليه.