بازگشت

مبارزه زهير بن قين و شهادت آن دلير


بعد از آنكه امام عليه السلام نماز ظهر را با اندك اصحابي كه باقي مانده بودند اداء كردند اول كسي كه مشتري متاع شهادت شد سردار دست راست سپاه كيوان شكوه امام عليه السلام البطل الضرغام و ظهر الاصحاب نهنگ درياي پر دلي شير بيشه شجاعت جناب زهير بن قين بجلي بود آن بزرگوار وقتي بعد از ظهر عاشوراء كار حضرت


را زار ديد و شيون آل الله و زاري و افغان اطفال تشنه و گرسنه را شنيد روز روشن در نظرش همچون شب تار گرديد به خود پيچيد و چنان از جان و زندگاني دنيا سير شد كه نمي خواست حتي براي لحظه اي در اين ظلمتكده فاني قرار داشته باشد لذا آستين همت بالا كرد و دامن پر دلي بر كمر زد نيزه شصت بند به چنگ گرفت بر پشت مركب بادپاي قرار گرفت در حال سواره خدمت امام عليه السلام رسيد در مقابل حضرتش قد خم نمود و عرض كرد:

اي سلطان سرير اقليم ايمان و يقين وقت جان بازي است مشتاق ديدار جد و پدرت گشته ام اذن مرخصي مي خواهم امام عليه السلام اذن داد.

زهير پس از كسب اجازه از حضرت روي به معركه آورد بي مهابا و بدون درنگ خود را به درياي لشگر زد و بي پروا روي به قلب لشگر برد، صفها را مي دريد و سرها را مي بريد و سينه ها را مي شكافت به روايت مرحوم صدوق در امالي نوزده تن از رجال نامي لشگر دشمن و به نقل ابومخنف هفتاد نفر از نامداران گروه اعداء را به جهنم فرستاد و در وقت مغلوبه خدا داند كه چقدر از آن جماعت را به خاك مذلت انداخت حاصل آنكه تا نيزه اش در دست بود و از آن كاري مي آمد با نيزه از آن لشگر مي كشت و وقتي نيزه اش از كار افتاد دست برد تيغ آتشبار را از غلاف كشيد و با آن دمار از روزگار آن تبه كاران برمي آورد و در آن هنگامه و گيرودار بانگ برآورد: اي بي حيا مردم كوفه اينك رسول خدا ايستاده خيره گي و بي شرمي شما را مي بيند، اين چه ماجرائي است در اسلام كه در حضور پيغمبر پسر پيغمبر را مي كشيد اين عبارت مي گفت و خود را به چپ و راست لشگر مي زد و هنگامه عظمائي به راه انداخته بود

فرد



همي گفت و مي زد به چپ و راست

تو گفتي كه در جوشنش اژدهاست



به روايت محمد بن ابيطالب صد و بيست تن ديگر از مردان را به دارالبوار


فرستاد ولي افسوس كه تشنگي و گرسنگي و خستگي مفرط آن دلاور را از پا درآورد و به روايت صدوق با حالت ضعف از مركب سرنگون شد و آن فرقه ضلال و گمراه اطراف آن دلير بي مثال را گرفتند و دو نامرد ناپاك به نامهاي كثير بن عبدالله شعبي و مهاجر بن اوس تميمي از چپ و راست بر او تاختند و با ضرب شمشير و سنان كار آن بي همتا را ساختند.

و در وقتي كه زهير از زين به زمين افتاد امام عليه السلام در حالي كه آب در ديدگان مي گردانيد و سخت مي گريست فرمود: لا يبعدك الله يا زهير، لعن الله قاتلك، لعن الله الذين مسخوا قردة و خنازير.

يا زهير خدا تو را از رحمت خودش دور نكند كه از من دوري نكردي و در ياري من تقصيري نكردي، همواره پشت و پناه من بودي، سردار ميمنه سپاهم بودي، في الواقع چشم راست من بودي، تو و حبيب كه از دست من رفتيد دو بال اقبال من شكست، ديگر به كدام قوت پرواز كنم.