بازگشت

نماز خواندن امام با اصحاب و شهادت سعيد بن عبدالله


ابن شهرآشوب نقل كرده پس از شهادت حبيب بن مظاهر امام عليه السلام در آن دشت پر آشوب و فتنه نماز خوف خواندند.

نماز خوف طبق آنچه فقهاء فرموده اند نمازي است كه بواسطه كثرت جمعيت دشمن و خائف بودن از آنها جمعيت نمازگزاران به دو فرقه تقسيم مي شوند.

يك فرقه با امام عليه السلام نماز مي خوانند و فرقه ديگر در پيش روي امام ايستاده از آن وجود مبارك و نمازگزاران حفاظت مي نمايند.

عمر بن سعد حرامزاده وقتي ديد كه امام عليه السلام با اصحاب آماده خواندن نماز هستند فرمان داد كه تيراندازان ايشان را تيرباران كنند.

امام عليه السلام كه اين بي شرمي را از اهل كوفه و شام ملاحظه فرمودند دو نفر از اصحاب را انتخاب نمودند:

يكي: سعيد بن عبدالله الحنفي و ديگري زهير بن قين بجلي.

حضرت به ايشان فرمودند شما در پيش صف نمازگزاران باشيد و نگذاريد


آسيبي به ايشان رسد تا ما نماز را بخوانيم آن دو شير دلير از جان گذشته در جانب راست و چپ ايستاده و آنچه تير و سنان مي آمد با دست و سينه به استقبال آنها مي رفتند و از امام عليه السلام و نمازگزاران دفع آسيب مي كردند سيزده تير به سعيد بن عبدالله اصابت كرد غير از زخمهاي نيزه و شمشير كه برداشته بود خلاصه آنكه آن شير مرد با همت چنان از سلطان مظلومان حمايت كرد كه تمام دشمن متحير شده و از استقامت و پايمردي او به غضب آمدند لذا با اينكه سيزده تير به او خورده بود ديدند با كمال قوت و قدرت به حفاظت از امام عليه السلام مشغول است نزديك آمده ضرباتي چند با شمشير به وي زدند باز در جايش ايستاده و همچون سد سكندر مقاومت نمود شروع كردند با طعن نيزه او را زخمي نمودن باز در جايش قائم بود و اين استقامت و ايستادگي آن دلير تا زماني بود كه امام عليه السلام مشغول به خواندن نماز بودند و همينكه نماز آن حضرت به پايان رسيد سعيد بن عبدالله نيز به روي خاك افتاد ولي با خداوند مشغول مناجات و عرض حال شد و بر كفار و معاندين لعنت مي نمود و مي گفت:

اللهم العنهم لعن عاد و ثمود، اللهم ابلغ نبيك عني السلام و ابلغه ما لقيت من الم الجراح فاني اردت بذلك نصرة ذرية نبيك.

بار خدايا بر اين قوم لعنت كن آن لعنتي كه بر قوم عاد و ثمود كردي، خداوندا در همچو حالي سلام مرا بر پيغمبر خود برسان و او را از حال فكار من مطلع گردان كه به اين روز افتاده و زخمهاي جگرسوز به جان خود خريدم، خدايا همه را در راه ذريه پيغمبر تو كشيدم و مقصودم ياري فرزند غريب و مظلوم او بود.

در برخي از كتب مقاتل آمده كه بنا به روايتي خود را غلطان و كشان كشان به قدمهاي امام عليه السلام رساند و سر بر قدم مولاي خود نهاد و در همان حال مرغ روحش از قفس آزاد شد.