بازگشت

مبارزه سردار دست راست زهير بن قين بجلي


پس از شهادت جناب حبيب بن مظاهر آثار شكستگي از جمال با جلال حسيني عليه السلام ظاهر گشت بلكه به فرموده مرحوم مجلسي آثار انكسار از وجوه تمام اصحاب و احباب آشكار شد، زهير بن قين كه سردار دست راست سپاه امام عليه السلام بود وقتي آثار شكستگي در چهره امام عليه السلام مشاهده كرد عرض كرد:

قربان خاك پاي مباركت شوم: ما هذا الانكسار الذي اراه في وجهك؟

اين چه حزن و اندوه است كه بر دل راه داده و اين چه آثار شكستگي است كه از روي مبارك مي بينم، ألست تعلم انا علي الحق آيا ما را بر حق نمي داني؟

حضرت فرمود: چرا به حق خداوند متعال كه ما بر حقيم و حق با ماست.

زهير عرض كرد: چون چنين است، چه باك از مرگ داريم كه دمي ديگر به بهشت مي رويم و به نعيم سرمد مي رسيم.

سپس عرضه داشت: يا مولاي أتأذن الي في البراز آقاي من آيا به من اذن مبارزه مي دهيد كه بجنگم؟

امام عليه السلام اذن دادند.

زهير پس از كسب رخصت اين رجز بخواند:



انا زهير و انا ابن القين

اذودكم بالسيف عن حسين



انا حسينا احد السبطين

اضربكم و لا اري من شين



سپس بر درياي لشگر حمله برد و پيوسته از آن نابكاران مي كشت تا پنجاه تن از شجاعان و ناموران آنها را به خاك هلاكت افكند.


شعر



بزد خويشتن را به كوفان سپاه

بجنبيد درياي آوردگاه



بناليد ناي و بغريد كوس

هوا گشت بر گونه آبنوس



ملك گشت واله، فلك شد ز سير

بنظاره حرب جنگ زهير



تو گفتي كه در قلزمي پر ز جوش

نهنگي است با ماهيان سخت كوش



و يا شيري از بند جسته سترك

بپيچيد به پيكار يك دشت گرگ



باري لشگر تاب مقاومت آن شجاع دلاور را نياوردند فرار اختيار كردند.

زهير دلاور بخاطرش گذشت كه مبادا امام عليه السلام با اصحاب و احباب نماز بگذارد و او از اين فيض عظيم محروم بماند چنانچه حبيب از آن بي نصيب ماند لذا به سرعت خود را به محضر مبارك امام عليه السلام رساند.