بازگشت

ظهر روز عاشوراء و آنچه در آن وقت واقع شد






چو خورشيد تابنده بر چرخ چار

گذر كرد بر خط نصف النهار



خروس فلك ز آشيان پركشيد

بزد طبل و الله اكبر كشيد



برآمد به هنجار بانگ خروس

به چرخ از زمين ناله ناي و كوس



در چنين وقت و ساعتي كه آفتاب روي نصف النهار قرار گرفت و زمان نماز ظهر فرارسيد ابوثمامه صائدي يا ابوتمامه صيداوي كه نام شريفش عمرو بن عبدالله بود خدمت امام تشنه كام آمد در حالي كه گرسنه و تشنه و خسته و زخمدار بود، به روايت ابومخنف عرضه داشت:

يا مولاي اننا مقتولون لا محالة، اي مولاي من در اينكه ما كشته خواهيم شد شك و ترديدي نيست

و به روايت مرحوم مجلسي در بحار عرض كرد:

لا و الله لا نقتل حتي اقتل دونك، چون چنين است به ذات خدا خود را بكشتن نخواهيم داد تا آنكه از اين گروه جمعي را بكشيم بعد شربت شهادت را بچشيم.

احب ان القي الله ربي و قد صليت هذه الصلوة، قربانت گردم دوست دارم چون


خدا را ملاقات كرده باشم نماز ظهر را كه وقتش رسيده انجام داده باشم.

و نيز ابومخنف روايت كرده كه عرضه داشت: يابن رسول الله قد حضرت الصلوة فصل بنا.

وقت نماز رسيده مايليم كه نماز را با شما بخوانيم

مرحوم مجلسي در بحار فرموده:

فرفع الحسين عليه السلام رأسه الي السماء و قال: ذكرت الصلوة جعلك الله من المصلين پس امام عليه السلام سر به آسمان بلند كردند آفتاب را در زوال ديدند فرمودند: ياد نماز كردي خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد.

باري در چنين وقتي امام عليه السلام فرمودند: اي ياران از اين گروه زماني مهلت بخواهيد كه دست از جان ما بردارند تا ما نماز بجاي آوريم.

به روايت ابومخنف سپس امام عليه السلام به ابوتمامه صيداوي فرمودند: اذن يرحمك الله.

خدا تو را رحمت كند اذان بگو.

برخي فرموده اند: در بعضي از نسخ مقتل ابومخنف است كه خود حضرت به نفس نفيس اذان فرمود

سپس ابومخنف مي گويد: امام عليه السلام فرياد زدند: يا عمر بن سعد أنسيت شرائع الاسلام الا تقف عنا الحرب حتي نصلي و نعود الي الحرب آيا يكباره شريعت را به كنار گذاشتي و مسلماني را فراموش كرده اي؟! چرا دست از ما برنمي داري كه ما فريضه حق را بجا آوريم بعد رو به جنگ آريم؟

عمر بن سعد ناپاك جواب نداد، امام عليه السلام زبان به حوقله گشوده و فرمودند: شيطان بر اين قوم چيره دست شده است.