بازگشت

مبارزه نمودن حر بن يزيد رياحي بين دو لشگر و شهادت آن نامدار


پس از آنكه فرزند برومند جناب حر به درجه رفيعه شهادت رسيد آن دلاور با اخلاص با دلي مشحون از خون در مقابل سلطان عالمين آمد سر تعظيم فرود آورد اذن جهاد گرفت، امام عليه السلام به او رخصت داد وي روانه ميدان شد و در اينحال زبانحالش اين بود:

شعر



كنون نوبت كارزار من است

خزان پسر شد بهار من است



به كين پسر كارزاري كنم

كه اندر جهان يادگاري كنم



ارباب مقاتل گفته اند:

در روز عاشوراء ميان اصحاب باوفاي امام حسين عليه السلام شجاع و دلاوري به مثل حر بن يزيد رياحي نبود آن شير فرزانه در ميدان كربلاء چنان رشادتي از خود نشان داد كه عقلها را حيران نمود.

در ترجمه وي گفته اند:

وي سپهسالار پسر زياد بود و بر تمام ابطال و ناموران كوفه و شام برتري داشت و چنان شجاع و دلير بود كه يك تنه با هزار سوار مقابل بود باري آن عالي مقدار پس از گرفتن اذن از سلطان كربلاء خود را به دو دانگه ميدان رساند و طريد نبرد چنان بجا آورد كه هوش از سر هر دو لشگر پريد سپس رجزي خواند كه ابوالمفاخر در ترجمه اش آن را چنين به نظم آورده:

شعر



منم شير دل، حر مردم رباي

كمر بسته پيش ولي خداي






منم شير و شمشير بران بدست

كه دارد بر شير و شمشير پاي