بازگشت

آغاز جنگ و نبرد بين لشگر كفر و ايمان


در روز عاشوراء بعد از آنكه صفوف را از جانبين آراستند و امام عليه السلام مكرر به ميدان تشريف برده و آن قوم غدار و مكار را موعظه نمودند و بالاخره از ميان تمام آن درياي لشگر حر بن يزيد رياحي با پسر و غلامش تائب شده و به اردوي حضرت ملحق شدند عمر بن سعد از مشاهده اين صحنه بخود پيچيد و عزم جنگ را جزم نمود لذا به نوشته مرحوم مفيد در ارشاد:

نادي عمر بن سعد لعنه الله يا دريد ادن رايتك.

عمر بن سعد فرياد برآورد: اي دريد پرچم و علامتت را نزديك بياور.

فادناها پس غلام بدكردارش علامت را پيش كشيد و در صف اول ايستاد و پسر سعد ملعون نيز در زير علم قرار گرفت و به همراهي آن پيش آمد و پس از آن از پسرش حفص تير و كمان را گرفت و تير را به چله كمان نهاد و فرياد كرد:

اي مردم كوفه، پير و جوان جملگي نزد امير عبيدالله شهادت دهيد كه جنگ را من آغاز كردم و اولين كسي كه به روي حسين تير انداخت من بودم، سپس تير را از كمان رها كرد و بطرف اردوي امام عليه السلام پرتاب نمود.

به گفته صاحب روضة الصفا يكي از شيعيان امام عليه السلام فرياد كرد:

بلي ما شهادت مي دهيم اول كسي كه از اين لشگر روي به جهنم نمود تو بودي.

آن ناپاك از اين سخن به غضب در آمد فرمان داد هر كس تير و كمان داشت


اصحاب و ياران امام حسين عليه السلام را تيرباران كند.

مرحوم سيد در لهوف مي فرمايد:

و اقبلت السهام من القوم كانها القطر، تير دشمن به طرف سپاه سلطان عالمين مانند قطرات باران، باريدن گرفت، حضرت با دلي پر حسرت رو به اصحاب باوفا نمود و فرمود:

قوموا رحمكم الله الي الموت الذي لابد منه، اي ياران خدا شما را رحمت كند مردانه در جهاد ثابت قدم باشيد كه عاقبت الامر از مرگ چاره اي نيست فان هذه السهام رسل السهام رسل القوم اليكم.

اين تيرها كه از اين گروه بسوي شما پرتاب مي شوند پيام آوران مرگ مي باشند.

سپس امام عليه السلام به اصحاب اذن جهاد دادند، ايشان پس از صدور فرمان مبارك امام عليه السلام به جهاد تيرها به كمان نهاده لشگر كفرآئين عمر بن سعد ملعون را تيرباران كردند.

از محمد بن ابيطالب نقل شده كه عدد تيراندازان لشگر كفر هشت هزار نفر بودند و در مقابل تيراندازان سپاه ايمان پنجاه نفر رقم زده شده اند لذا در وقت پرتاب تير آسمان زمين كربلاء از تير دشمن سياه شده بود و اكثر دلاوران و دليران سپاه امام زخمدار و مجروح شدند.

اصحاب و ياران امام عليه السلام مخصوصا سپهسالار والاگهر سپاه ايمان يعني قمر بني هاشم سلام الله عليه كه كار را اين چنين زار ديد علم سپهسالاري را پيش كشيد و در زير آن رو به سپاه كفر آورده و خود را به قلب آن درياي لشگر زد از طرف ديگر شير بيشه هاي شجاعت يعني شاهزادگان عاليقام از پشت سر قمر بني هاشم همچون شيران گرسنه كه به گله روبهان حمله كنند ميان آن ناكسان و نانجيبان افتاده از كشته پشته مي ساختند زهير دلاور ميمنه لشگر را و حبيب بن مظاهر ميسره را حركت داد آن دو لشگر مثل دو كوه فولاد بر يكديگر حمله بردند سرها


بود كه مثل گوي در ميدان مي غلطيد خونها همچون جوي روان گرديد سردار سپاه ايمان مير غضب مرتضي علي بن عباس رشيد شجاعت خود را در آن صبح روز عاشوراء به نمايش گذارد يك بار ديگر جنگاوران بعينه شجاعت اميرالمؤمنين عليه السلام را مشاهده كردند تو گوئي نفس نفيس مولي الموحدين اسد الله الغالب است كه در ميان آن درياي لشگر بدون هيچ هراس و وحشتي خرمن عمر آن بدسگالان را به آتش تيغ سوزانده و آنها را به دارالبوار روانه مي كند از طرف ديگر شاهزاده والاتبار حضرت علي اكبر سلام الله عليه در ميان آن انبوه لشگر كالنجم الثاقب و الكوكب الطارق مي درخشيد و برق تيغ خونبارش بود كه گاهي از بالا و زماني از پائين، در وقتي از مشرق و هنگامي از مغرب مي درخشيد و لا ينقطع نفرات آن سپاه كفرآئين را روانه سقر مي كرد از جانب ديگر حضرت قاسم بن حسن سلام الله عليها كالبدر المنير در آن صحنه ظلماني و غبارآلود مي درخشيد و امان از دشمن بريده و مجال هر حركتي را از ايشان برده بود، دستها بود كه جدا مي كرد و سرها بود كه از تن قطع مي نمود، هر كه را بر كمر مي زد همچون خيار تر دو نيم مي نمود و آن كس را كه بر فرق مي زد برق تيغش از بين دو شاخش جستن مي كرد و شاهزادگان ديگر نيز دستها تا مرفق بالا زده سخت مردانه مي كوشيدند و مي خروشيدند اما همه تشنه و جملگي گرسنه بودند.

مرحوم سيد در لهوف مي نويسد:

فاقتتلوا ساعة من النهار حملة حملة يعني تا يكساعت از روز گذشته آن جنگ مغلوبه برپا بود و حملات پي درپي در ميان آن دو لشگر واقع شد عدد زيادي از لشگر كفرآئين بجهنم واصل شد و از اصحاب امام عليه السلام نيز تعدادي به درجه رفيعه شهادت رسيدند.

در روضه الشهداء مي نويسد:

عدد شهداء از اصحاب و غلامان پنجاه و سه نفر بود و باقي اصحاب و ياران


همه زخمدار و مجروح بودند مگر شاهزاده عاليمقام حضرت علي اكبر سلام الله عليه كه زخمي برنداشته بود و جهتش آن بود كه ده نفر از غلامان اميرالمؤمنين دور آن حضرت را گرفته بودند و نمي گذاشتند زخم و جراحتي بر اندام لطيف و پيكر نظيفش برسد.

مؤلف گويد:

اين حمله كه در آن پنجاه و دو يا پنجاه و سه تن به درجه رفيعه شهادت رسيدند موسوم است به حمله اول