بازگشت

خطبه خواندن و موعظه نمودن حضرت ابي عبدالله الحسين


چون امام عليه السلام اين خيره گي و جسارت را از آن گروه كفر پيشه ديد مركب پيش راند و خود را در ميان رسانيد و آن قدر پيش رفت تا جلو روي لشگر عمر بن سعد رسيد سپس ايستاد يك نگاهي به صفوف لشگر دشمن نمود در ميان آن درياي لشگر چشم امام عليه السلام به عمر بن سعد نابكارافتاد كه خندان و شادان با اعيان


و اركان كوفه به صحبت مشغول است دل نازك امام به درد آمد آهي سر كشيد سپس لب به سخن گشود و خطبه اي در بي اعتباري دنيا به اين شرح ايراد فرمودند:

الحمد لله الذي خلق الدنيا فجعلها دار فناء و زوال، متصرفة باهلها حالا بعد حال فالمغرور من غرته و الشقي من فتنته فلا تغرنكم هذه الحيوة الدنيا فانها تقطع الرجاء من ركن اليها و تخيب طمع من طمع اليها.

حمد بي حد و بي قياس خداوندي راست كه دنيا را آفريد پس آنرا فاني و زائل گرداند، اين عجوزه مكاره در همه حال به اهل خود تصرف دارد، پس مغرور كسي است كه فريب آن را بخورد و شقي در اين عالم كسي است كه بدام فتنه اين فتنه گر بيفتد و دچار افسون آن گردد، اي قوم زندگاني اين دنيا نفريبد شما را چه آنكه اين مكار غدار اميد بسياري از اميدواران به آن را به نااميدي مبدل كرده و طمع كثيري از طمعكاران را به يأس تبديل نموده است.

و اراكم قد اجتمعتم علي امر قد اسخطتم الله فيه عليكم و اعرض بوجهه الكريم عنكم و احل بكم نقمته.

اي مردم مي بينم شما را كه اجتماع كرده ايد بر يك امري كه خدا را از آن به سخط و غضب آورده ايد، روي رحمت خود را از شما برگردانيده و نقمت خويش را به شما نزديك كرده

فنعم الرب ربنا و بئس العبيد انتم چه خوب خدائي است خداي ما و چه بد بنده ايد شما كه:

اقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول محمد صلي الله عليه و آله ثم انكم زحفتم الي ذريته و عترته تريدون قتلهم.

اولا اقرار آورديد به اطاعت پروردگار و ايمان آورديد به جد من محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم بعد چه شد شما را و چه ديديد از من كه جمع شديد لشگر و سپاه آراستيد بر سر من و عترت طاهره و ذريه نبويه ريختيد كمر قتل ايشان را بسته ايد.


لقد استحوذ عليكم الشيطان فانسيكم ذكر الله العظيم.

همانا شيطان در سينه و قلوب شما جاي گرفته و ذكر خدا را از ياد شما برده، حق را فراموش و باطل را پسنديده ايد.

فتبا لكم و لما تريدون، انا لله و انا اليه راجعون.

پس واي بر شما و بر اراده شما كه بدكاري را پيش گرفته ايد، فرزند پيغمبر خود را مي كشيد و اما ما اولاد پيغمبر در جوار رحمت رب العالمين بوده و باز بسوي او برمي گرديم.

سپس امام عليه السلام فرمودند:

هولاء قوم كفروا بعد ايمانهم فبعدا لقوم الظالمين.

اينها گروه و جماعتي هستند كه پس از آوردن ايمان كفر ورزيدند پس چنين قوم ظالم و ستمكاري دور از رحمت الهي باشند.

سخنان امام عليه السلام كه به اينجا رسيد عمر بن سعد بداختر رو به لشگر كرد و گفت:

يكي از شما جواب حسين بن علي را داده و او را ساكت كند و نگذارد اينقدر سخن بگويد: فانه ابن ابيه و الله لو وقف فيكم هكذا يوما جديدا لما انقطع.

اي لشگر به خدا سوگند اين شخص پسر همان پدر است كه فصاحت و بلاغت در نزد وي خاضع و خاشع است به ذات حق تعالي قسم اگر حسين تا يك روز ديگر در ميدان بايستد و سخن بگويد هر آينه خسته نمي شود و كلامش را قطع نمي كند هر چه زودتر جوابش را بدهيد كه هوا گرم مي شود و كار دشوار مي گردد.

شمر ملعون از ميان آن همه لشگر پيش آمد و فرياد زد:

يا حسين ما هذا الذي تقول افهمنا اي حسين حرفي بزن كه ما بفهميم و جواب بازگوئيم اين حرفها كه مي گوئي ما نمي فهميم.

حضرت فرمود:

اقول: اتقوا الله و لاتقتلوني فانه لا يحل لكم قتلي و لا انتهاك حرمتي


مي گويم از خدا بترسيد و مرا نكشيد زيرا كه خون من بر شما حلال نيست پرده حرمت من دريدن جايز نيست زيرا من پسر دختر پيغمبر شمايم، جده من خديجه خاتون ام المؤمنين است و من و برادرم حسن به گفته پيغمبر ذوالمنن سيد جوانان اهل بهشتيم، بهشتي را كشتن روا نيست.

اصحاب و احباب و خويشان و نزديكان از فرمايشات امام عليه السلام محزون و مغموم شدند به حدي كه نزديك بود از غصه هلاك شوند

مؤلف گويد:

صاحب حدائق الانس فرموده: آنچه از عبارات علماء استفاده مي شود آنستكه حضرت بمنظور موعظه مكرر به ميدان آمده و اتمام حجت فرموده و هر بار از مواريث نبوت يكدام را به همراه مي آورده و نشان مي دادند قريب دوازده مرتبه حضرت به ميدان آمده گاهي بر اسب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سوار شده و گاهي بر ناقه رسول خدا نشسته زماني عمامه پيغمبر بر سر بسته و گاهي قرآن بدست گرفته و لشگر را موعظه فرموده است