بازگشت

مقاله ابومخنف در مقتل و گزارش وقايع در كربلاء


در مقتل منسوب به ابومخنف آمده است:


ان عمر بن سعد لعنه الله يخرج كل ليلة و يبسط بساطا و يدعو الحسين عليه السلام و يتحدثان حتي يمضي من الليل شطر.

شبها عمر سعد از سراپرده خود بيرون مي آمد در مكان خلوتي بساط مي گسترد و به طلب حضرت سيد الشهداء عليه السلام مي فرستاد، هر دو با هم مي نشستند مشغول سخن مي شدند تا پاره اي از شب مي گذشت بعد از هم جدا مي شدند خولي بن يزيد اصبحي عليه اللعنة كه شديد العداوه بود با جناب اباعبدالله الحسين و اصلا ذره اي محبت آل علي را در دل نداشت اين معامله را از عمر سعد ديد بر خود پيچيد و نامه اي به ابن زياد نوشت و واقعه خلوت كردن عمر سعد را با حضرت در نامه درج كرد و سعايت بسيار از عمر سعد نمود كه اي امير اين مرد بي عرضه را كه بر ما سپه سالار نمودي جز خوردن و خوابيدن از او كار ديگري ساخته نيست، شبها با حسين خلوت مي كند و با او مهر و محبت مي نمايد اين همه لشگر را در صحرا معطل كرده امر كن پسر سعد از سپه سالاري معزول شود و حكم با من باشد تا در آن واحد حكم تو را اجراء نمايم و شر حسين را از سرت كم كنم.

فورا آن نامه را به سواري باد رفتار داد و به كوفه فرستاد، ابن زياد خيره سر از آن نامه با خبر شد بخود پيچيد در ساعت نامه اي عتاب آميز و قهرانگيز به ابن سعد نگاشت.

مؤلف گويد:

قبلا گفتيم ابن سعد ناكس نامه اي به پسر زياد ملعون نوشت و آن را به سوي كوفه براي ابن زياد فرستاد هنوز قاصد و نامه بر از چشم ناپديد نشده بود كه قاصدي از سمت كوفه رسيد و پياده شد و نامه اي از ابن زياد براي ابن سعد داشت كه آن را تسليم پسر سعد نمود، عمر سعد ملعون سر نامه گشود ديد نوشته است:

يابن سعد قد بلغني تخرج في كل ليلة و تبسط بساطا و تدعو الحسين عليه السلام و


تتحدث...

اي پسر سعد خبرهاي تو به من رسيد كه در كربلاء چه مي كني، به محض رسيدن نامه من به تو از حسين و اتباع او براي اميرالمؤمنين يزيد بيعت بگير، اگر امتناع كرد اول آب را بر وي و اصحابش ببند تا از تشنگي به ستوه آيند و بعد با ايشان جنگ كن و سر حسين و يارانش را به سوي من فرست.

پسر سعد چون از مضمون نامه مطلع گرديد بدنش لرزيد، رنگ از رخسارش پريد.