بازگشت

وقايع روز اول ورود حضرت امام حسين، (دوم محرم) به سرزمين پربلاء كربلاء


طبق تحقيقي كه نموده ايم وقايع روز ورود حضرت امام حسين عليه السلام به سرزمين غم بار كربلاء چهار واقعه است به اين شرح:

1- مرحوم شيخ طريحي در كتاب مجمع فرموده:

مروي است امام عليه السلام نواحي اطراف مكاني كه بعدا قبر آن حضرت شد را از اهل نينوي و غاضريه به شصت هزار درهم خريده و سپس آن را به خودشان تصدق فرمود مشروط به اينكه زوار قبر مطهرش را ارشاد و راهنمائي كرده و آنها را سه روز ضيافت و پذيرائي نمايند.

و از عبارت مرحوم شيخ بهائي در كشكول ظاهر مي شود كه اين واقعه در روز دوم محرم يعني روز ورود امام عليه السلام به سرزمين كربلاء واقع شده است، ايشان در كشكول فرموده:

چون حضرت سيد الشهداء عليه السلام به كربلاء نزول اجلال فرمود ساكنين آنجا را احضار كرد و اطراف و نواحي قبر خود را از اهل نينوا و غاضريه به مبلغ شصت هزار درهم خريد و به آنها بخشيد بشرط اينكه مردم را به قبر آن حضرت دلالت كنند و زائرين قبر مطهر را تا سه روز ضيافت و ميهماني نمايند

مؤلف گويد:

در خبري وارد شده است كه امام صادق عليه السلام فرمودند:

مساحت حرم آن حضرت كه خريده شد چهار ميل در چهار ميل بود كه بر اولاد و محبين حضرت حلال و بر ديگران حرام مي باشد.

معلوم باشد كه مسافت هر ميل به مقدار منتهي اليه شعاع چشم در روي زمين بوده كه آنرا به مقدار چهار هزار ذراع تعيين نموده اند.

2- در كتاب مهيج الاحزان آمده است: وقتي اردوي كيوان شكوه به كربلاء وارد


شد و در آن سرزمين پربلاء رحل اقامت انداختند عليا مخدره ام كلثوم خدمت برادر رسيد و عرض كرد: برادر اين وادي بسيار هولناك و وحشت زا مي باشد چه آنكه از هنگامي كه پاي من به اين وادي رسيده هول و وحشت عظيمي در من پيدا شده.

امام عليه السلام فرمودند: خواهرم در زمان پدرم هنگامي كه باتفاق آن حضرت و برادرم به صفين مي رفتيم عبورمان به اين سرزمين افتاد پياده شده و استراحت نموديم پدرم سر مباركش را در دامن برادرم گذارد و ساعتي خوابيد و من بالاي سر آن حضرت نشستم، پس از آنكه از خواب برخاست شديد و سخت مي گريست، برادرم سبب گريه را جويا شد؟

پدرم فرمود: در خواب ديدم گويا اين وادي دريائي است از خون و فرزندم حسين در آن غوطه مي خورد و در حال غرق شدن پيوسته استغاثه مي كند و كسي پناهش نمي دهد، سپس روي مبارك به من نمود و فرمود:

اي اباعبدالله هنگام اين واقعه هولناك چه گونه خواهي بود و چه خواهي كرد؟

عرض كردم: چاره اي برايم نيست غير از صبر كردن

3- مرحوم سيد در لهوف فرموده: وقتي اردوي كيوان شكوه حضرت به سرزمين پربلاء كربلاء رسيده و در آن فرود آمدند حضرت امام حسين عليه السلام در گوشه اي نشسته و اصحاب و غلامان مشغول بر پا كردن خيام شدند حضرت در حاليكه شمشير خود را اصلاح مي فرمودند با دلي سوخته با پروردگار مناجات مي كردند و از روزگار شكايت نموده و در بي اعتباري آن اين اشعار را مي خواندند.



يا دهر اف لك من خليل

كم لك بالاشراق و الاصيل



من طالب و صاحب قتيل

و الدهر لايقنع بالبديل



و انما الامر الي الجليل

و كل حي سالك سبيلي




يعني: اي روزگار اف بر تو باد كه بد دوستي هستي، چه بسيار در بامداد و شام طالب حق و يار خود را كشته اي، روزگار بدل و عوض قبول نمي كند، فقط كار واگذارده شده به خداوند بزرگ است و هر زنده اي بر اين راه كه من روم رفتني است

شاعري اين اشعار را به نظم فارسي در آورده و گفته است:



اي چرخ اف در دوستي بادت كه خواهي

بيني بهر صبحي و در هر شامگاهي



آغشته در خون از هواخواهي و ياري

وين چرخ نبود قانع از گل بر گياهي



هر زنده اي بايد به پيمايد ره من

گيتي ندارد غير اين رسمي و راهي



حالي كه نزديك است وقت كوچ كردن

جز بارگاه عزتش نبود پناهي



راوي مي گويد: حضرت عليا مخدره زينب كبري سلام الله عليها وقتي اين اشعار را شنيد خدمت برادر عرض كرد: برادرم كسي اين سخن را مي گويد كه به كشته شدن خويش يقين كرده باشد.

حضرت فرمودند: آري خواهرم.

حضرت زينب سلام الله عليها عرضه داشت: آه چه مصيبتي!! حسين عليه السلام خبر مرگ خود را به من مي دهد.

راوي گفت: تمام زنان گريان شدند و سيلي به صورتهاي خود زده و گريبانها را چاك كردند.

عليا مخدره حضرت ام كلثوم سلام الله عليها پيوسته فرياد مي زد و مي فرمود: اي واي، يا محمد، اي واي يا علي، اي واي، اي مادر، اي واي برادر، اي واي


حسين، اي واي از بيچارگي كه پس از تو در پيش داريم، اي اباعبدالله.

راوي مي گويد: امام عليه السلام خواهر را تسلي داد و فرمود: خواهرم تو به وعده هاي الهي دلگرم باش كه ساكنين آسمانها همه فاني مي شوند و اهل زمين همه مي ميرند و همه مخلوقات از بين مي روند، سپس فرمود: خواهرم ام كلثوم و شما زينب و شما اي فاطمه و شما اي رباب توجه كنيد! بعد از كشته شدن من گريبان چاك نكنيد و صورت مخراشيد و سخنان بيهوده مگوئيد.

و به روايت ديگر، عليا مخدره حضرت زينب كه در گوشه اي با زنان و دختران حرم نشسته بود همينكه مضمون ابيات را شنيد سر برهنه و دامن كشان بيرون شد و همي آمد تا خدمت برادر رسيد و عرض كرد: آه چه مصيبتي!! اي كاش مرگ به زندگي من خاتمه مي داد، امروز حس مي كنم كه مادرم فاطمه و پدرم علي و برادرم حسن مجتبي را از دست داده ام، اي يادگار گذشتگان و اي پناه بازماندگان

امام حسين عليه السلام نگاهي به خواهر كرد و فرمود: خواهرم شيطان صبر تو را از دستت نگيرد.

عرضه داشت: پدر و مادرم به فدايت، راستي بهمين زودي كشته مي شوي؟! اي من به فدايت، گريه راه گلوي امام عليه السلام را گرفت و چشمهاي مباركش از اشگ پر شد و سپس فرمود:

اگر مرغ قطا را به حال خود مي گذاشتند در آشيانه خود مي خوابيد.

حضرت زينب سلام الله عليها عرض كرد: واويلا، تو به ظلم و جور كشته مي شوي؟

اين زخم بر دل عميق تر و تحملش مشكل تر است، سپس گريبان چاك زد و بيهوش افتاد امام عليه السلام آب بر سر و صورت خواهر پاشيد تا بهوش آمد، سپس در تسلي دادن او سعي بليغ فرمود و مصائب پدر و مادر و جدش را يادآور شد.

4 - مرحوم مجلسي در جلاء العيون مي فرمايد:


چون حضرت خامس آل عبا به زمين كربلاء وارد شد اصحاب خود را طلبيد و در پيش خويش نشاند و سپس خطبه اي در نهايت فصاحت و بلاغت ايراد فرمود.

ناگفته نماند، مرحوم سيد اين واقعه را قبل از ورود به زمين كربلاء نقل مي نمايد.

بهر صورت حضرت بعد از خواندن خطبه فرمودند:

اي ياران قد نزل من الامر ما ترون و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت...

مضمون فرمايش حضرت اين است كه: اي اصحاب من كار ما به اينجا رسيده كه مي بينيد، دنيا از ما رويگردانيده و جرعه زندگاني ما به آخر رسيده و مردم دست از حق برداشته و بر باطل جمع شده اند هر كه به خدا و رسول و روز جزا ايمان دارد بايد از دنيا رو بتابد و مشتاق لقاي پروردگار خود گردد زيرا كه شهادت در راه حق مورث سعادت ابدي است و زندگي با ستمكاران براي مؤمنان جز محنت و مشقت ثمره ديگري ندارد

شعر



بال، بازان را سوي سلطان برد

بال، زاغان را به گورستان برد



قبله ظاهر پرستان روي زن

قبله باطن پرستان ذو المنن



خلاصه كلام، امام عليه السلام فصلي مشبع از بي اعتباري دنياي دون و مردم رذل زمانه فرمود و اظهار دلتنگي نمود.

يكي از جان نثاران و عاشقان آن حضرت كه نام نامي وي زهير بن قين بجلي بود از جا برخاست و با قلبي آكنده از محبت به آن سرور عرضه داشت:

يابن رسول الله، سمعنا مقالتك و لو كانت الدنيا لنا باقية و كنا فيه مخلدين لآثرن النهوض معك علي الاقامة فيها.

اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمايشات شما را به گوش دل شنيديم اگر چه ما دنيا را فاني و ناچيز و زندگي در آن را هيچ مي دانيم ولي بر فرض محال اگر دنيا هميشه


براي ما باقي و پايدار باشد هر آينه ما دست از نوكري و چاكري تو بر نمي داريم و اين منصب را به سلطنت دو جهان نمي دهيم، كشته شدن در راه تو را به بقاي ابدي اختيار مي كنيم.

شعر



آسان نبود صحبت ما و شما بهم

مشكل بود محبت شاه و گدا بهم



بيگانه را به آتش حسرت بسوختيم

تا عشق كرد ما و تو را آشنا بهم



كلام زهير كه به اينجا رسيد فوثب هلال بن نافع البجلي يكي ديگر از دلباختگان و عاشقان حضرت ابي عبدالله عليه السلام كه دست پرورده بلكه كمر بسته شاه مردان آقا اميرالمؤمنين عليه السلام بود و نام والا مقامش هلال بن نافع بجلي بود سپندآسا از جا برخاست عرض كرد:

شعر



اي فراقت مرگ، وصلت زندگي

خاك پايت مايه پايندگي



عاشقان با صد هزاران ابتلاء

مي نخواهند از خدا غير از بلاء



عاشقان را جان بود قربان دوست

باكشان از آتش هجران اوست



يابن رسول الله جد و پدر و برادرت هميشه در دنيا گرفتار محنت و ابتلاء بودند، از دست امت چه رنجها ديدند فدايت شوم، اين گروه مكار و حيله گر آنچه از نكث عهد و شكستن پيمان و بيعت كردند آنچه همي كردند بخود ضرر رسانيدند و الله ما كرهنا لقاء ربنا علي نياتنا و بصائرنا نوالي من والاك و نعادي من عاداك بخدا قسم كه ما از ديدار پروردگار كراهت نداريم ما با نيت درست و عزم صحيح با تو بيعت كرديم با دوستان تو دوستيم و با دشمنان تو دشمن مي باشيم.


فرد



تا دامن كفن نكشم زير پاي خاك

باور مكن كه دست ز دامن بدارمت



سپس زاهد عابد و عاشق بلاكش برير بن خضير همداني از جا برخاست، عرض كرد:

قربانت شوم

شعر



صد سال اگر به تير بلا جان سپر كنم

حاشا كه يك زمان ز تو قطع نظر كنم



گر بي تو سر ز خاك برارم به روز حشر

تا خاك هست در صف محشر بسر كنم



تا تن به خاك و خون ندهم در وفاي تو

باور مكن كه از سر كويت سفر كنم



آگاهي از سنان سنان لعين ولي

آن فرصتم مباد كه از وي حذر كنم



فو الله يابن رسول الله لقد من الله علينا ان نقاتل بين يديك و تقطع فيك اعضائنا ثم يكون جدك شفيعنا يوم المعاد.

به ذات آن خدائي كه بجان ما منت نهاده كه در راه چون تو جاناني جانها فدا كنيم و لباس تن را در مصيبت تو پاره پاره كنيم تا در محشر شافع ما جد تو پيغمبر باشد.

باري آن دلباختگان سيد الشهداء عليه السلام محض دلجوئي دل غم پرور آن سرور سخناني ايراد كرده و مقالاتي را ابراز داشتند و حضرت نيز در حق آنها دعاء خير فرمود.

مرحوم ابن شهرآشوب مي نويسد:


ثم نظر اليهم فبكي ساعة سپس حضرت ساعتي بر قد و قامت اصحاب و جوانان نگريست و مانند باران اشگ ريخت و بفرموده صاحب بيت الاحزان كسي ندانست كه در قلب مرحمت منزلش چه خطور كرد كه تا يكساعت حضرت مي گريست و ساكت نمي شد، سپس روي مبارك بجانب آسمان كرد و مشغول مناجات با حضرت قاضي الحاجات شد و كلماتي چند بيان فرمود كه قلبهاي دوستان را كباب و ديده هاي ايشان را پر آب نمود از آن جمله فرمود:

اللهم انا عترة نبيك محمد صلي الله عليه و آله و قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و قعدت بنو امية علينا اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا علي القوم الظالمين، بارالها ما عترت پيغمبر برگزيده توايم كه ما را از وطن مألوفمان بيرون كردند و آواره نمودند و بترس و واهمه انداختند و از حرم جدمان دور و از جوارش مهجور نمودند، بني اميه بجاي ما قرار گرفته و ظلم ها و ستم ها بر ما نمودند، بار خدايا حق ما را از ايشان بستان و ما را بر گروه ظالمين نصرت بده

5- مرحوم مجلسي در كتاب بحار از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه آن جناب فرمودند:

چون جدم وارد زمين كربلاء شد نامه اي به برادرش محمد حنفيه و ساير بني هاشم كه در مدينه بودند نگاشت و در آن خبر ورود و گرفتاري خود را سربسته باين مضمون مرقوم فرمود:

بسم الله الرحمن الرحيم

من الحسين بن علي الي محمد بن علي و من قبله من بني هاشم، اما بعد:

فكان الدنيا لم تكن و الآخرة لم تزل و السلام

در جلاء العيون فارسي ترجمه نامه امام عليه السلام را اينطور ترقيم نموده:

اين نامه اي است از حسين بن علي به سوي محمد بن علي و هر كه نزد او است از فرزندان هاشم: اما بعد:


بدانيد دنيا را چنان قرار داديم كه هرگز نبود و آخرت را دايم و باقي مي دانيم، آخرت را بر دنيا اختيار كرده و از دنيا چشم پوشيديم والسلام.

بيت



شما با خانمان خود بمانيد

كه ما بي خانمان بوديم و رفتيم



6- مرحوم علامه مجلسي از مناقب نقل نموده كه حر بن يزيد رياحي پس از آنكه اردوي امام عليه السلام را در كربلاء مجبور به فرود آمدن نمود كاغذي به ابن زياد نوشت و آن ملعون را از ورود امام عليه السلام و اصحاب باوفايش به كربلاء مطلع ساخت، چون نامه حر به ابن زياد رسيد و از مضمونش آگاه شد نامه اي خدمت سلطان دنيا و آخرت باين مضمون نوشت:

يا حسين قد بلغني وصولك بكربلاء اي حسين خبر آمدن تو به زمين كربلاء به گوش من رسيد و قد كتب الي اميرالمؤمنين يزيد ان لا اوسد الي الوثير و لا اشبع من الخميرا و الحقك الي اللطيف الخبير او ترجع الي حكمي و حكم يزيد بن معاوية

يعني: اي حسين خبر نازل شدن تو و ورودت به كربلاء به من رسيد و به تحقيق كه اميرالمؤمنين يزيد نامه به من نوشته است به اين مضمون كه سر خود را بر بالش نرم نگذارم و از نان گندم سير نخورم تا اينكه تو را به قتل رسانده و به خداوند لطيف خبير ملحق سازم يا اينكه برگردي و تابع حكم من و حكم يزيد بن معاويه شوي.

نامه را به سواري تندرو و باد رفتار داد تا آنرا به حضرت سيد الكونين امام برساند چون قاصد نامه را گرفت خود را به سرعت به كربلاء رسانيد سراغ سراپرده امام را گرفت و خود را به آنجا رساند از حاجب اذن دخول خواست، حاجب مراتب را محضر مبارك امام عليه السلام عرض كرد و خاطر نشان كرد كه از جانب عبيدالله عنيد و مخذول قاصدي حامل پيغام و نامه مي باشد آيا مأذون است محضر مباركتان مشرف شود يا نه؟


حضرت قاصد را به درون خيمه طلبيدند، قاصد داخل شد و نامه را تقديم آن جناب كرد، امام عليه السلام نامه را باز كرده و مطالعه فرمودند و چون آن كلمات ركيك و سخيف را ملاحظه فرمودند مضامين آن نامه بر رأي جهان آراي امام عليه السلام ناپسند و ناخوش آمد

شعر



ز غيرت دل نازكش بردميد

سمن جعفري گشت و گل شنبليد



بينداخت آن بي بهاء نامه را

كه تنگ آمد از وي همه خامه را



حضرت آن نامه بي ارزش و بي بهاء را به زمين انداختند و فرمودند:

لا افلح الله قوما اشتروا مرضات المخلوق بسخط الخالق

خداوند رستگار نكند گروهي را كه رضايت و خوشنودي مخلوق را با غضب و سخط خالق معامله كردند.

قاصد پس از اندكي درنگ مطالبه جواب نمود.

حضرت فرمودند: ما عندي جواب حقت عليه كلمة العذاب

يعني براي چنين نامه ركيك و سخيفي جوابي نخواهد بود و براي نويسنده آن عذاب پروردگار سزاوار و شايسته مي باشد.

قاصد از محضر مبارك امام عليه السلام برگشت و خود را به نزد ابن زياد رساند و او را از جريان امر مطلع ساخت، جواب امام عليه السلام به طبع آن حرامزاده گران آمد سخت برآشفت و غضب بر او مستولي گشت في الفور رو به عمر سعد مخذول نمود و گفت: مي بيني پسر فاطمه با نامه من چه بي اعتنائي و بي حرمتي نمود، مأموري كه لشگر برداري و به حرب او بروي، سپس شروع كرد به جمع آوري لشگر و فوج فوج آن گروه شقاوت پيشه را تدارك مي داد و به جنگ آن امام مظلوم مي فرستاد و شرح آمدن لشگر و عدد آنها و كيفيت آرايش سپاه كفر بنياد ابن زياد انشاء الله بعدا خواهد آمد.