بازگشت

مجلس آراستن ابن زياد و پيشنهاد نمودن قتل امام حسين را با سران خود


چون خبر به ابن زياد ملعون رسيد كه اردوي كيوان شكوه حضرت امام حسين عليه السلام به نزديك كوفه رسيده و عنقريب به شهر وارد مي شود در قهر و غضب


رفت بارگاه خود را آراست سران سپاه و سرداران لشگر را طلبيد و جملگي را به بارگاه فراخواند و به روايت طريحي در منتخب در حضور همه اين عبارت را ايراد كرد: من يأتيني برأس الحسين فله الجايزة العظمي و اعطيه و لاية الري سبع سنين (هر كس سر حسين را براي من آورد جايزه بزرگي به او داده و علاوه بر آن منشور حكومت هفت ساله ري را به وي خواهم داد)

از ميان تمام آن اشرار و گرگان درنده قام اليه عمر بن سعد، پسر سعد يعني عمر ستم پيشه به پاي خاست و گفت:

اي امير من براي اين كار سزاوارم:



نه كار كس اين كار، كار من است

دل شير جنگي شكار من است



شوم برفرازم به گردون سنين

بيارم برت رأس پاك حسين



ولي ايهاالامير يك ماه مرا لااقل مهلت بده تا اسباب حرب به آن طوري كه دلخواه است فراهم كنم.

ابن زياد گفت: اگر تو يك ماه جنگ را تأخير بياندازي دشمن نيز در اين فرصت تهيه و تدارك خود را خواهد ديد و با آمادگي و ساز و برگ فراهم شده اي به مقابله خواهد پرداخت لذا نبايد دشمن را فرصت داد و اساسا كار جنگ بايد مثل رعد و برق باشد

فرد



اگر ملك ري خواهي و جاه و آب

هم اكنون برو پاي در نه ركاب



ابن سعد گفت: امير پس يك امشب را به من مهلت بده.

ابن زياد نابكار خوشنود شد و گفت: عيب ندارد و از جا برخاست و مجلس بر هم خورد و همه حضار رو به آشيانه خود نهادند ولي دلها از براي اين كار پريشان و مضطرب بود كه چطور پسر سعد ستم پيشه محاربه با پسر پيغمبر را اختيار نمود.


از آن طرف عمر سعد نيز به سوي سراپرده خود شد، اسباب و اسلحه حرب خود را خواست، آلات و ادوات خود را آراست، اسبهاي متفرقه خود را جمع آوري كرد و يراق گيري نمود وارد كاخ خود شد در همين هنگام دربان از در وارد شد گفت: يابن سعد گروهي درب سرا اجتماع كرده و اذن دخول مي خواهند و مي گويند ما اولاد مهاجرين و انصار هستيم.

عمر سعد بر مسند نشست و گفت: بگو داخل شوند.

پس از صدور اذن گروهي گريان و مضطرب داخل شدند، عمر سعد پرسيد اي برادران چه شده كه اينطور مضطرب بوده و زاري مي نمائيد، مگر كسي به شما تعدي و ظلم نموده؟

گفتند: نه، اضطراب و گريه ما براي آن است كه شنيده ايم تو كمر قتل امام حسين را بر ميان بسته و اراده جنگ او داري و ابوك سادس الاسلام پدرت سعد وقاص ششمين مرد اسلام بود و در خدمت حضرت رسول مختار كمر خدمت بسته بود و سينه خويش را هدف تير بلا قرار كرده بود و آنقدر حمايت از آن سرور نمود و در ترويج اسلام كوشيد تا چشم از اين عالم پوشيد و ذكر خير او در روزگار باقي مانده و ما شنيده ايم تو بواسطه ملك ري اراده كشتن پسر پيغمبر خدا كرده و مي خواهي پسر مرتضي علي عليه السلام را به قتل رساني، اي عمر:

فرد



چه كار آيدت ري به اين ناخوشي

كه فرزند زهراي اطهر كشي



امروز چشم عالمي به جمان تنها يادگار پيغمبر و يكتازاده زهراء روشن مي باشد و امير تمام عالميان فقط او است و با اين وصف تو چگونه راضي شده اي به اين عمل ناجوانمردانه و فعل قبيح و شنيع اقدام كني، بيا خود را از اين كار بازدار و اميد عالمي را قطع منما و اين ننگ را در اين دودمان تا قيام قيامت باقي مگذار.

عمر گفت: لست افعل ذلك (اين كار را نخواهم كرد)


نالان و گريان نباشيد، من ادعاء مي كنم عاقل هستم، كي اين كار را خواهم كرد، حمايت من هم در اسلام كمتر از پدرم سعد نبوده و نيست، شجاعت و دليري من بر احدي مخفي نبوده و نخواهد بود، در جنگ ها احدي پشت مرا نديده و شكست مرا كسي نشنيده.

مهاجرين و انصار گفتند: هر چه مي گوئي راست است ولي اين را به ما بگو بدانيم آيا با فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جنگ خواهي كرد يا نه، و به حرب پسر علي مرتضي مصممي يا خير؟

شعر

اي عمر:



به روي كسي تيغ خواهي كشيد

كه شير از زبان پيمبر مكيد



به جد حسين دين همي پروري

به خون حسين ملك ري مي خري



از اين گونه سخنان و مقالات بسيار گفتند و اشگ ريختند.

عمر سر بزير انداخته بود و پيوسته در فكر خيال كشتن امام حسين عليه السلام و يا گذشتن از ملك ري بود، بعد از ساعتي سر بلند كرد و گفت:

حقيقت آن است كه از ياران جاني و برادران ايماني نمي توان نصيحت و پند را قبول نكرد، به چشم سخن شما را قبول كردم.

مؤلف گويد:

البته عمر بن سعد ملعون براي تسلي دادن و آرام نمودن مهاجرين و انصار تظاهر به قبول نمود ولي در باطن بر تصميم شومي كه گرفته بود باقي بود و همچون بر تحقيق دادن و انفاذ آن در خارج اصرار مي ورزيد.

ناگفته نماند كيفيت پذيرفتن قتل حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام از طرف عمر بن سعد مخذول باين نحو كه نقل شده برخلاف مشهور بوده و حضرت ارباب مقاتل آن را به طرز ديگر و به گونه اي مغاير با آن تقرير كرده اند كه در ذيل به شرح


آن مي پردازيم.