بازگشت

رسيدن موكب همايوني به منزل زباله و آنچه در آن مكان واقع شد


مرحوم مفيد در ارشاد مي فرمايد:

امام عليه السلام وقتي عازم خروج از ثعلبيه شدند به جوانان و غلامان فرمودند از اين مكان آب زيادي برداريد اهل اردو هم سيراب آب خوردند و هم ظرف ها و مشگ ها را از آب پر كرده و سپس از آن مكان كوچ نموده همه جا مي آمدند تا به منزل زباله رسيدند و هنوز نياسوده بودند كه خبر شهادت عبدالله يقطر را به سمع مبارك امام عليه السلام رساندند و محضر آن سرور عرضه داشتند كه وي پس از گرفتار شدن بدست دژخيمان ابن زياد مخذول وي را به نزد آن ناپاك برده و او ابتداء فرمان داد وي را مثله كرده و سپس گردن بزنند اين خبر وحشت اثر سبب شد در اين منزل نيز مجلس عزا و سوگ به پا شود و تمام جوانان و اصحاب براي آن مظلوم گريستند.

و نيز در همين منزل به گفته صاحب روضة الصفا كاغذ و نامه اي از جانب عمر بن سعد بنا به درخواست جناب مسلم بن عقيل سلام الله عليه از او به حضرت رسيد و در آن نامه تمام جزئيات واقعه هولناك شهادت حضرت مسلم و هاني بن عروه و عبدالله يقطر درج شده بود.

پس از آنكه امام عليه السلام نامه را خواندند در محضر اصحاب خطبه اي بدين مضمون خواندند:

به گفته ابومخنف ابتداء حضرت حمد و ثناي الهي را بجا آورده و بعد به نعت


حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله پرداخته و سپس فرمودند:

ايها الناس انا جمعتكم علي ان العراق لي و قد جائني بخبر فظيع من امر مسلم بن عقيل و هاني بن عروة و قد خذلنا و شيعتنا.

اي مردم من شما را جمع كردم و شما همراه من شديد به اميد آنكه عراق با من است و اكنون خبر وحشت اثري از حال مسلم و هاني به من رسيد، آگاه باشيد ما و شيعيان ما در كوفه مخذولند.

سپس فرمود:

من كان يصبر علي حر الاسنة و حد السيوف و الا فلينصرف فليس من امري شيئا پس هر كدام از شما طاقت چشيدن حرارت تير و تيزي شمشير را داريد بيائيد و هر كدام كه چنين طاقتي نداريد برگرديد كه كار من به جائي نمي رسد.

بعد از سخنان حضرت آنانكه به اميد رسيدن به حطام دنيوي و احراز پست و مقام و آباد كردن امر دنيا به دور آن جناب جمع شده بودند از رسيدن به آمال و آرزوهاي خود مأيوس شده لذا جعلوا يتفرقون يمينا و شمالا في الاودية از ميان خيمه ها بيرون آمده بار و بنه خود را برداشته به سمت راست و چپ بيابان زده و متفرق شدند و باقي نماند براي آن حضرت مگر اهل بيت آن سرور و آنانكه صرفا براي ياري امام واجب الطاعه همراه آن جناب آمده بودند، باري پس از رفتن اغيار و باقي ماندن اخيار چون اصحاب و ياران غربت و تنهائي آن امام مظلوم را مشاهده كردند شهادت جناب مسلم بن عقيل را بهانه كرده شروع كردند به زارزار گريستن و چنان گريه جانسوزي در اردوي كيوان شكوه آغاز شد كه هر دوست و دشمن را تحت تأثير قرار مي داد.

راوي مي گويد:

زمين سراپرده از صداي ناله بلرزه درآمد، اشگ از هر طرف مثل سيل جاري گشت.