بازگشت

زبان حال دختر جناب مسلم بن عقيل در شهادت پدر و آرام كردن امام او را






اي مونس و ياور يتيمان

وي لطف تو بر سر يتيمان



بودي تو هميشه يار و غم خوار

اطفال يتيم را پدروار



دل سوزي و هم زباني تو

دلجوئي و مهرباني تو



افروخته آتشي به جانم

وين لطف نموده بدگمانم



مسلم پدرم مگر شهيد است

از يار و ديار نااميد است



يا آنكه ز بي كسي اليمم

بابم مرده است و من يتيمم



فرمود كه اي يگانه فرزند

در ورطه مباش پاي در بند



مسلم پدرت اگر شهيد است

باب تو حسين نااميد است



اي طفل سكينه خواهر تو است

اكبر پسرم برادر تو است



از خواري اگر سرشگ ريزي

بالله كه نزد من عزيزي



چون باب تو از جهان گذشته

در ياري من ز حال گذشته



گر جان بدهم براي مسلم

شرمنده ام از وفاي مسلم