بازگشت

حركت موكب همايون از حاجر به طرف عراق


مرحوم شيخ مفيد مي نويسد:

سپس امام عليه السلام از حاجر خارج شده و اندكي راه كه آمدند به آبي از آبهاي اعراب رسيدند در آن مكان عبدالله بن مطيع عدوي به حضرت برخورد و متوجه شد كه حضرت به طواف عراق عازم هستند خدمت آن سرور آمد و سلام گفت و عرض كرد:


بابي انت و امي، ما اقدمك، پدر و مادرم فدايت چه چيز باعث شد قدم رنجه فرمائيد؟

امام عليه السلام فرمودند: از زماني كه معاويه از دنيا رفته تاكنون اهل كوفه مرا آرام نگذاشته، متصل نامه ها نوشته اند و مرا به سوي خود دعوت كرده اند تا ايشان را به طريق رشاد بخوانم بدين جهت به كوفه توجه مي كنم.

عبدالله بن مطيع عرض كرد: شما را به خدا سوگند مي دهم از رفتن به كوفه صرفنظر كنيد زيرا اين امر موجب هتك حرمت اسلام مي شود و احترام قريش تمام مي گردد، اگر مقصود شما از رفتن مطالبه حق خود مي باشد بخدا قسم كه بني اميه حق شما را نداده بلكه در اين راه كشته خواهي شد و چون مثل شما بزرگواري كشته شود هم حرمت اسلام و هم حرمت عرب و هم حرمت قريش برداشته مي شود.

در برخي از تواريخ آمده كه عبدالله محضر مبارك امام عليه السلام عرضه داشت:

جعلت فداك الزم الحرم فانت سيد العرب فدايت شوم ملازم حرم باش كه تو سيد و آقاي عرب هستي



نه فخر تو گر پادشاهي كني

تو آني كه كار خدائي كني



ثري تا ثريا به فرمايشت

دو عالم يكي جوز بخشايشت



حضرت فرمود: اينها كه تو گفتي راست است ولي فرار از مرگ است به ذات اقدس الهي كه انسان بر حق باشد بميرد خوشتر از زندگاني بر باطل است اگر بناي جهاد شد بدانكه جهاد با يزيد پسر معاويه بر حق است و اين جهاد را خوشتر از جهاد با مشركين مي دانم.

الموت علي الحق اولي من الحيوة علي الباطل، الموت في العز خير من الحيوة في الذل.