بازگشت

رسيدن موكب همايون به وادي ثعلبيه و خواب ديدن آن حضرت


مرحوم حائري در معالي السبطين مي نويسد:

سپس امام عليه السلام از وادي ذات عرق حركت كرده و پيوسته طريق مي كردند تا وقت ظهر به منزل ثعلبيه رسيده در آنجا فرود آمدند، پس آن جناب سر مبارك را روي زانو گذارده و اندكي به خواب رفته و سپس بيدار شده و فرمودند: هاتفي را ديدم كه مي گفت: شما حركت و سير مي كنيد و مرگ شما را شتابان به طرف بهشت مي برد.

و در روايت ابومخنف آمده كه چشمهاي مبارك امام عليه السلام ساعتي گرم خواب شد و سپس بيدار گشته در حالي كه مي فرمودند: انا لله و انا اليه راجعون

در همين حال فرزند آن جناب حضرت علي اكبر سلام الله عليه جلو آمده


عرضه داشت: اي پدر گرام چرا كلمه استرجاع فرمودي؟! هرگز خدا بدي را متوجه شما نفرمايد.

امام عليه السلام فرمودند: فرزندم، هم اكنون چرتي مرا عارض شد در عالم رؤيا ديدم سواري مي گويد:

اين گروه سير و حركت مي كنند در حالي كه مرگ و اجل آنها را شتابان مي برد و چه خوش گفته شاعر:



افدي الذين غدت تسري ركائبهم

و الموت خلفهم يسري علي الاثر



ما ابرقت في الوغي يوما سيوفهم

الا وفاض سحاب الهام بالمطر



ثاروا و لو لا قضاء الله يمسكهم

لم يتركوا لبني سفيان من اثر



ديگري گفته:



رهط حجازيون بين رحالهم

تسري المنايا انجدوا او اتهموا



دمستاني مي گويد:



بينما السبط باهلية مجدا بالمسير

و اذا الهاتف ينعاهم و يدعو و يشير



ان قدام مطاياهم مناياهم تسير

ساعة اذ وقف المهر الذي تحت الحسين



حضرت علي اكبر عرضه داشت: اي پدر مگر ما بر حق نيستيم؟

امام عليه السلام فرمودند: چرا فرزندم قسم به آن كسي كه بازگشت همه به سوي او است ما بر حقيم.

علي اكبر عرض نمود: پس با اين وصف از مرگ هراسي نداريم.

حضرت فرمودند: پسر خدا به تو جزاي خير دهد.

ابومخنف مي گويد: پس از آنكه امام عليه السلام در ثعلبيه فرود آمدند مردي نصراني با مادرش محضر حضرت مشرف شده و هر دو اسلام آوردند.

صاحب معالي السبطين مي نويسد: گويا اين مرد همان وهب بن عبدالله بن حباب كلبي باشد.


باري امام عليه السلام با ياران شب را در اين منزل به صبح آوردند علي الصباح مردي از اهل كوفه كه كنيه اش اباهرة الازدي بود خدمت آن جناب رسيد و سلام داد و سپس عرض كرد:

اي فرزند رسول خدا چه چيز باعث شد كه از حرم خدا و حرم جدتان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خارج شويد؟

حضرت فرمودند: واي بر تو اي اباهرة، بني اميه مالم را گرفته و ضبط كردند، صبر نمودم عرض و آبرويم را در مخاطره قرار دادند صبر كردم، خونم را خواستند بريزند، فرار اختيار كردم، به خدا سوگند گروه ستمكار مرا خواهند كشت و پس از آن خداوند جبار لباس ذلت برايشان پوشانده و شمشيري برنده بر آنها قرار داده و كسي را مسلط بر آنها نمايد كه خوار و ذليلشان كرده حتي از قوم سباء نيز كه سلطانشان زني از خودشان بود و بر مال و خونشان حكومت مي كرد ذليل تر و بيمقدارتر شوند