بازگشت

مقاله مرحوم شاهزاده فرهاد ميرزا در كتاب قمقام زخار


مرحوم فرهاد ميرزا در كتاب قمقام مي نويسد:

به روايتي هاني بن عروه در آن هنگام مريض شده بود و ابن زياد به عيادت او آمد، عمارة بن عبيد سلولي به هاني گفت تدبير آن است كه اين طاغي ملعون (يعني ابن زياد) را بكشيم و فرصت از دست ندهيم.

هاني گفت كشتن او در خانه خويش روا ندارم، به قول اكثر شريك بن اعور كه با عبيدالله از بصره آمده بود در خانه هاني منزل كرده بيمار گشت و وي نزد ابن زياد و سائر امراء بسيار گرامي بود عبيدالله به او پيغام فرستاد كه شبانگاه نزد تو مي آيم.

شريك مسلم بن عقيل را گفت چون بيايد او را بكش و به دارالاماره بنشين كه هيچ كس تو را ممانعت نتواند كرد و اگر من از بستر برخيزم به بصره روم و مهم آنجا را كفايت كنم و نشانه ما آن باشد كه آب خواهم، چون عبيدالله بيامد شريك با او به صحبت پرداخت و پيوسته قي مي كرد.

و به روايتي قبلا مغره [1] خورده بود چنانچه هر كس او را مي ديد مي پنداشت كه خون قي مي كند و در آن اثناء آب مي طلبيد تا مسلم بيرون آمده آن ملعون را بكشد چون مسلم دير كرد شريك گفت چون است كه آبم نمي دهيد، باري جرعه اي آب آريد چند كه موجب هلاك من شود و چند بار بر سبيل كنايه اين شعر بخواند



ما الانتظار بسلمي ان تحيوها

حيوا سليمي و حيوا من يحييها



ابن زياد گفت اين چيست، مگر هذيان مي گويد؟

هاني گفت: آري از صبحگاه تاكنون حالت او چنين است، ابن زياد از اين


سخن ها سخت بدگمان و متوهم شده برخواست شريك گفت بنشين تا وصاياي خود بگويم، ملعون گفت ديگر باره بيايم و به روايتي مهران غلام ابن زياد به او اشاره كرد كه مي بايد رفت، از آنروي برخاسته به دارالاماره شد، مهران باو گفت كه شريك اراده قتل تو داشت.

ابن زياد گفت: نه، زياد در حق او نيكوئي ها كرده و من خود هيچ دقيقه از اكرام او فرو نگذاشته ام، و آنگاه در خانه هاني بن عروه هرگز اين نتواند بود.

مهران گفت: سخن اين است كه گفتم.

پس از رفتن ابن زياد شريك به جناب مسلم گفت: وقت از دست بدادي و ديگر چنين فرصت نيابي، مسلم گفت: از اين كار دو چيز مرا مانع شد:

نخست: كراهت هاني كه در خانه او بود.

و ديگر: حديث نبوي صلي الله عليه و آله و سلم: ان الايمان قيد الفتك فلا يفتك مؤمن

شريك گفت: باري فاسق فاجري را كشته بودي.

و به قولي مسلم گفت: زني در من آويخته، بگريست و سوگندها داد كه در خانه ما مكش، من شمشير بيانداختم.

هاني گفت: خدايش بكشد كه خويش و مرا بكشت و تو از آنچه مي گريختي بدان درافتادي، پس از سه روز ديگر شريك بجوار رحمت حق پيوست و ابن زياد بر جنازه او نماز بگذاشت، بعد از شهادت مسلم و هاني رحمة الله عليهما به ابن زياد گفتند: آنچه آن روز شريك مي خواند تحريص مسلم بن عقيل بر كشتن تو بود.

عبيدالله گفت: ديگر بر جنازه هيچ عراقي نماز نگذارم و اگر نه حرمت قبر زياد ابن ابيه بود كه در ميان ايشان است نبش قبر شريك مي كردم.



پاورقي

[1] به فتح ميم و غين و راء و با سکون غين نيز وارد شده عبارت است از گلي سرخ رنگ.