بازگشت

گفتگوي عبدالله بن عمر با سيد مظلومان و اظهار رأي خود محضر آن جناب


عبدالله بن عمر گفت:

اي پسر عباس دست از اين سخن بدار، سپس روي به امام حسين عليه السلام نمود و عرض كرد:اي اباعبدالله، اين قصد كه كرده اي فسخ كن و در مصاحبت ما به جانب مدينه بازگرد چنانكه ديگران با يزيد بيعت كردند، تو نيز با او بيعت نما و از خانه خويش و حرم جد خود غائب مشو و اگر با يزيد بيعت نكني تو را با اكراه بر بيعت او بخوانند و نمي گذارند تا امن و فارغ در وطن خود باشي. امام عليه السلام فرمود: لعنت بر چنين سخن باد، آيا من در كار خود بر خطاء هستم كه تو من را از آن بر حذر مي داري؟

عبدالله بن عمر گفت: تو بر خطاء نيستي و امكان ندارد كه خداي تعالي پسر دختر رسول خويش را بر سهو و خطاء دارد اما مگر نشنيده اي كه گاهي زمانه پوستين واژگونه پوشد، از آن مي ترسم كه دشمن در روي تو درآيد و كاري كند كه طاقت آن را نداشته باشي لذا مصلحت آن است كه با ما اتفاق نموده و به جانب مدينه بازگردي.


امام عليه السلام فرمود: هرگز با يزيد بيعت نكنم بلكه به سنت جد خود محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سيرت پدر خويش علي مرتضي خواهم رفت هر كس متابعت من نمايد و سخن حق از من قبول كند سعادت و سلامت يابد و هر كس ابا كرده و از دائره اطاعت من بيرون رود صبر كنم تا آن وقت كه خداي تعالي ميان من و او حكم كند و هو خير الحاكمين.

سپس روي به برادر خود محمد بن حنفيه نمود و فرمود:

خدا توفيق را رفيق تو كند، اينك تو را وداع مي كنم والسلام علي من اتبع الهدي و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.

بعد از آن وصيت نامه را به برادر خود داده و او را وداع كرد و با اهل بيت و اصحاب و عشاير به جانب مكه روان شد.