بازگشت

آنچه صبح عاشورا واقع شد تا آنكه امر به جنگ منجر شد


وقتي صبح عاشورا شد امام حسين عليه السلام اصحابش را جمع نمود (بنا به گفته مرحوم سيد در لهوف از قول امام باقر عليه السلام) جمعا چهل و پنج نفر سواره و يكصد نفر پياده بودند. و ابن نما در مثير الاحزان نيز همين قول را آورده است.

در بحار از محمد بن ابي طالب نقل شده: سي دو نفر سواره و چهل نفر پياده بوده اند. و در بعضي روايات هشتاد و دو نفر پياده بودند.

شيخ مفيد (ره) گويد: امام حسين عليه السلام بعد از نماز صبح اصحابش را گرد آورد سي و دو نفر سواره و چهل نفر پياده بودند. زهير بن قين در ميمنه و حبيب بن مظاهر در سمت چپ بودند و پرچمش را به عباس بن علي عليه السلام داد خيمه ها پشت سر اصحاب قرار گرفته بود امام عليه السلام دستور داد هيزم و بوته در خندقهاي اطراف خيمه ها كه كنده بودند بريزند و آن را آتش بزنند تا دشمن نتواند از پشت سر آنها هجوم بياورد.

صبح روز عاشورا (كه برخي مي گويند جمعه و بعضي مي گويند شنبه بود) عمر سعد ملعون لشگر خود را جمع كرد و به سوي امام حسين عليه السلام حركت كرد ميمنه لشگر عمر بن سعد، عمرو بن حجاج ملعون و ميسره شمر بن ذي الجوشن ملعون بود، فرمانده سواران عروة بن قيس و فرمانده پياده ها شبث بن ربعي و پرچم در دست غلامش دريد بود.

در بحار از محمد بن ابيطالب نقل است تعداد لشگر عمر سعد ملعون بيست و دو


هزار نفر بود، و در روايتي منسوب به امام صادق عليه السلام، تعدادشان سي هزار نفر بود.

ابومخنف در مقتل خود مي گويد: آن ملعونين هشتاد هزار سواره از اهل كوفه بودند كه در ميان آنها از مردم شام و حجاز نبود سپس عمر سعد ملعون يارانش را جمع كرد و به سمت راست و چپ دستور حمله داد، در سمت راست شمر بن ذي الجوشن را با بيست هزار سوار و در سمت چپ خولي بن يزيد اصبحي ملعون را با بيست هزار سوار ديگر قرار داد و خود با بقيه لشگر در وسط قرار گرفت.

مرحوم شيخ مفيد (ره) مي گويد، از علي بن الحسين عليه السلام نقل است فرمود: لشگر به سوي امام حسين عليه السلام حركت كرد امام دستانش را بلند كرد و گفت: پروردگارا، تو در هر گرفتاري و ناخوشي تكيه گاه من هستي و در سختي ها اميد من هستي و در هر پيش آمدي تو بر من اطمينان و آرامش نازل مي كني چه بسا گرفتاريهايي كه دلها بي تاب، چاره ها كم و دوستان بي وفا و دشمنان پر جرأت شده و من به تو پناه جستم و از تو كمك خواستم و از غير تو اعراض كردم پس تو مشكل مرا حل كردي و راه نجات پيش پاي من قرار دادي، تو ولي تمام نعمتها بر من هستي و صاحب تمام خوبيها هستي و منتها علاقه ي من به توست.

لشگريان ابن سعد آمدند و در اطراف خيمه ها حسين عليه السلام جولان دادند ديدند خندق پيش رويشان است و آتش شعله مي كشد شمر ملعون با صداي بلند فرياد كشيد: اي حسين پيش از آنكه قيامت برسد به آتش تعجيل كردي؟ حضرت پرسيدند: اين كيست؟ شمر بن ذي الجوشن است؟ گفتند: بلي، حضرت فرمود: اي پسر بز چران تو به افتادن در آن آتش سزاوارتري.

مسلم بن عوسجه خواست با تيري او را بزند حضرت فرمود: اين كار را نكن تا آنها ابتدا تير بيندازند زيرا اين فاسق از دشمنان خدا و از ستمگران بزرگ است و


خداوند به او مهلت و ميدان داده سپس فرمود: به سوي او تير نيانداز دوست ندارم جنگ را ما آغاز كنيم.

فاضل از قول محمد بن ابيطالب نقل مي كند: ياران عمر سعد سوار شدند و از اين سو مركب امام حسين عليه السلام را آوردند و حضرت سوار شد و در مقابل لشگر عمر سعد با تعدادي از اصحاب ايستاد، و برير بن خضير پيش روي امام عليه السلام بود حضرت به او فرمود با اين جماعت صحبت كن، برير پيش رفت و گفت: اي مردم از خدا بترسيد اين امانت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله است كه پيش روي شما ايستاده و اينان عترت او، اهل بيت و فرزندان او هستند، شما به چه دليل و مدركي به جنگ او آمده ايد، و چه منظوري داريد؟ گفتند: مي خواهيم از دستور امير عبيدالله بن زياد اطاعت كنند در غير اين صورت دستور او را درباره ي اينها اجرا كنيم، برير گفت: چرا نمي گذاريد از همانجا كه آمده اند بازگردند، واي بر شما اي مردم كوفه آيا فراموش كرده ايد نامه هايي را كه به او نوشتيد و پيمانهايي كه با او بستند و خدا بر آن شاهد گرفتند؟ واي بر شما، اهل بيت پيامبرتان را دعوت كرديد و گفتيد جان خود را فدايشان مي كنيم، آنها به دعوت شما آمدند حال مي خواهيد او را به ابن زياد تسليم كنيد و آب را بر آنها حرام مي كنيد چه بد رفتاري است كه بعد از پيامبرتان با ذريه و فرزندان او مي كنيد، خداوند روز قيامت شما را سيراب نكند چه بد جماعتي هستيد شما.

يك نفر از آن ميان گفت: ما نمي دانيم چه ميگويي، برير گفت: شكر خداي را كه ما را داناتر و درك ما را بيشتر از شما قرار داده و بينش ما را در مورد شما افزوده، پروردگارا من از عملكرد اين جماعت، نزد تو اظهار برائت مي نمايم، پروردگارا وحشت و ترسشان را در دل يكديگر بينداز تا آن هنگام كه تو را ملاقات مي كنند و تو بر آنها غضبناك هستي و آنان به سوي برير تير اندازي كردند، برير بازگشت، امام


حسين عليه السلام جلو آمد تا روبروي آن قوم ملعون ايستاد و به آن مردم نابكار كه همانند سيل بودند نگاه كرد. عمر سعد ملعون را كه در ميان لشگر كوفيان ايستاده بود ديد.

شيخ مفيد (ره) مي گويد، امام عليه السلام با صداي بلند فرمود: اي اهل عراق (در حاليه اغلب مي شنيدند): اي مردم سخنم را بشنويد عجله نكنيد تا شما را موعظه كنم به آنچه كه شما بر من حق داريد تا حجت را بر شما تمام كرده و هيچ عذري باقي نماند اگر باانصاف با من رفتار كرديد فبها و اگر هم با انصاف رفتار نكرديد به آراء خود عمل كنيد تا تصميمتان موجب پشيماني شما نباشد آنگاه به من حمله آورديد و مرا مهلت ندهيد كه همانا: «ان وليي الله الذي نزل الكتاب و هو يتولي الصالحين»، سپس حمد خدا را بجا آورد و خدا را آنچنان كه بايد ياد كرد و بر پيامبر صلي الله عليه و آله و ملائك خدا و بر پيامبران درود فرستاد و چنين كلام رسايي پيش از آن و نه بعد از آن از هيچ گوينده اي شنيده نشده.

سپس فرمود: اما بعد به نسب من توجه كنيد من كه هستم، سپس به خود رجوع كنيد و آن را مورد عتاب قرار دهيد ببينيد آيا كشتن من و بي احترامي به من صلاح شما است؟ آيا من پسر دختر پيامبر صلي الله عليه و آله شما نيستم؟ آيا پسر جانشين و پسر عموي پيامبرتان نيستم؟ پدر من اول مؤمني بود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله را به آنچه از سوي خدا آورده بود صديق نمود، آيا حمزه سيدالشهدا عموي من نيست؟ آيا جعفر كه با دو بال در بهشت پرواز مي كند عموي من نيست؟ آيا اين سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره من و برادرم كه فرمود: اينها دو آقاي جوانان بهشتند، به شما نرسيده؟ اگر سخنان مرا تأييد كنيد بدانيد كه راست و حق است و به خدا قسم از وقتي دانستم خداوند دروغ گويان را دشمن مي دارد دروغ نگفته ام و اگر مرا تكذيب كنيد در ميان شما كساني هستند كه اين سخنان را به شما خبر بدهند از جابر بن عبدالله انصاري،


اباسعيد خدري، سهل بن سهل ساعدي، زيد بن ارقم و انس بن مالك بپرسيد، آنان اين سخنان را درباره ي من و برادرم از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيده اند آيا اين سخنان براي خودداري شما از ريختن خون من كافي نيست، شمر بن ذي الجوشن ملعون گفت: اگر بدانيد او چه مي گويد خواهيد ديد كه او به نفع خود خدا را بندگي مي كند حبيب بن مظاهر گفت: اي شمر به خدا قسم من تو را مي بينم كه به هفتاد طمع و فريب اظهار بندگي مي كني و شهادت مي دهم راست ميگويي كه نمي فهمي او چه مي گويد زيرا خداوند بر دل تو مهر زده، سپس امام حسين عليه السلام فرمود: اگر به گفته هاي من ترديد داريد آيا شك داريد كه من پسر دختر پيامبر صلي الله عليه و آله شما هستم بخدا قسم بين مغرب و مشرق كسي جز من پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله شما نيست نه در ميان شما و نه در ميان قبايل ديگر، واي بر شما آيا كسي از شما را كشته ام كه خونش را از من مطالبه مي كنيد، يا مال شما را از بين برده ام كه آن را از من مي خواهيد يا زخمي بر كسي وارد كرده ام مي خواهيد قصاص كنيد، همهمه كردند تا امام عليه السلام سخن نگويد.

آنگاه امام عليه السلام ندا كرد: اي شبث بن ربعي، اي حجار بن بجر، اي قيس بن اشعث و اي يزيد بن حريث مگر شما به من ننوشتيد ميوه ها رسيده و باغها سرسبز شده؟ اكنون با لشكر مجهز از من استقبال مي كنيد؟ قيس بن اشعث گفت: ما نمي دانيم چه مي گويي؟ در مقابل فرمان ابن زياد تسليم باش زيرا آنها جز خير شما را نمي خواهند، حضرت فرمود: نه، بخدا قسم، با دست خود ذلت را نمي پذيرم و مانند بردگان در مقابل شما اعتراف نمي نمايم.



بأبي أبي الظيم لا يعطي العدي

حذر المنية منه فضل قيادي



بأبي فريدا أسلمته يد الردي

في دار غربته لجمع أعادي



سپس حضرت فرمودند: اي مردم به پروردگارم و پروردگار شما پناه ميبرم، و به


خداي خود و خداي شما از هر متكبر كافر به روز قيامت، پناه مي برم سپس حضرت مركبش را برگرداند و به عقبة بن سمعان فرمود: مركب مرا ببند دشمن به سوي حضرت يورش برد.

ابوالفرج يوسف بن عبدالرحمن بن جوزي در تاريخش مي گويد: هشام بن محمد گفته: وقتي امام حسين عليه السلام ديد آنها بر قتلش اصرار دارند قرآن را روي سر گذاشت و ندا داد: حاكم بين من و شما كتاب خدا و جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله، اي مردم براي چه خون مرا حلال مي دانيد مگر من پسر دختر پيامبر صلي الله عليه و آله شما نيستم؟ مگر سخن جدم درباره ي من و برادرم كه فرمود اينها دو آقاي جوانان بهشتند، به شما نرسيده است؟ اگر سخن مرا باور نمي كنيد از جابر و زيد بن ارقم و ابوسعيد خدري بپرسيد آيا جعفر طيار عموي من نيست، شمر ملعون ندا داد؛ الآن تو را روانه جهنم مي كنم، امام حسين عليه السلام فرمود: الله اكبر جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله به من خبر داد، در خواب ديدم گويا سگي خون اهل بيتم را مي نوشد و آن جز تو نيست، شمر گفت: من خدا را به منافع خودم بندگي مي كنم، تو هر چه مي خواهي بگو.

در بحار از مناقب باسنادش از عبدالله بن محمد بن سليمان بن عبدالله بن الحسن از پدرش از جدش از عبدالله نقل شده: وقتي عمر سعد ملعون لشگر خود را براي جنگ با امام حسين عليه السلام آماده كرد و آنها را منظم و بترتيب قرار داد و پرچمها را در مكانهاي خود نصب كرد افرادي كه بايد در سمت راست و چپ لشگر قرار مي گرفتند تعيين كرد سپس به آن گروه كه در قلب لشگر بودند گفت: محكم باشيد و از هر طرف حسين را محاصره تا مثل حلقه در اطراف او باشيد، امام حسين عليه السلام خارج شد پيش آن مردم آمد، همه آنها ساكت شدند عده اي خواستند سكوت را بشكنند، به آنها فرمود: واي بر شما چرا ساكت نمي شويد تا سخنانم را گوش دهيد


من شما را به راه خير دعوت مي كنم، هر كس سخنانم را قبول كند هدايت مي شود و هركس مخالفت كند به هلاكت مي افتد شما كه از دستور من سرپيچي مي كنيد و به گفته هاي من گوش نمي دهيد بخاطر آنست كه شكم خود را از حرام پر كرده ايد و قلبتان مهر خورده و قفل شده. واي بر شما چرا ساكت نمي شويد؟ چرا به سخنان من گوش نمي كنيد؟ آنگاه لشگريان عمر سعد ملعون يكديگر را سرزنش كردند و گفتند: ساكت باشيد، امام حسين عليه السلام برخاست و فرمود: نفرين بر شما اي جماعت خير نبينيد به هنگام تحير و سرگرداني از ما كمك خواستيد حال كه به ياري شما آمده ايم شمشيرهايتان را براي گردن ما تيز كرده ايد، و آتش جنگ و فتنه را بر ما مي ريزيد كه دشمن ما و شما آن را روشن كرده، بر روي اوليائتان لشگر آراستيد و بدون رعايت حق و عدالت دست دشمنانتان عليه اوليائتان شده ايد آرزوي شما از دنيا جز حرام چيز ديگري نيست كه به آن برسيد و به زندگي ناچيز دنياي خود بدون اينكه از جانب ما براي آن حادثه اي پيش آيد يا كاري كه فايده اي براي ما داشته باشد طمع كرديد چرا واي بر شما نباشد، با ما دشمني كرديد، ما را ترك نموديد و عليه ما مسلح شديد. هنوز شمشيري كشيده نشده و دلها آرامش دارد و راي خردمندانه روشن است اما در حمله به ما عجله كرديد، همانند پرواز مگس و همانند مردان سبك، ادعاهايي كرديد، پس زشتي بر شما باد زيرا شما از طاغوتيان اين امت هستيد و گروههايي پراكنده و مخالف و ناديده، گيرنده قرآن و دم شيطان هستيد زمينه ساز گناه و تحريف كننده قرآن و نابود كننده سنت و كشنده اولاد انبياء و عترت اوصياء مي باشيد و نسب شما از زناست كه دور هم گرد آمده ايد و اذيت كننده مؤمنين و حاميان رهبران مسخره كننده قرآن، شما فرزندان غارتگراني هستيد كه پيروان آنها به شما تكيه دارند. از ياري ما دست برداشتيد، آري بخدا قسم شما


در بي وفايي و خوار كردن مشهور هستند بيوفائي شما ريشه در ذات شما دارد اصول و فروع شما بيوفايي را ارث برده و در دلهايتان جا كرده و بر قلبهايتان بيوفايي پرده كشيده، شما بر بينندگان خبيث ترين موجودات، براي دشمن شمشير و براي غاصبان لقمه اي راحت هستيد، لعنت خدا بر پيمان شكناني كه بعد از قبول ايمان آن را نقض كردند، شما خداوند را بر خودتان كفيل قرار داديد. بخدا قسم شما همان ها هستيد، بدانيد كه آن زناراده ي فرزند زنازاده (ابن زياد) مرا بين متاع جزئي و ذلت مخير كرده و هيهات كه من دنياي پست را انتخاب كنم، خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله و اجداد طاهرين من و دامنهاي پاك گذشتگانم ابا دارد، غيرت و مردانگي و نفوس قدسي ما زير بار ننگ نمي رود. آري جايگاه افراد لئيم شايسته بزرگواران نيست بدانيد من شما را از عملكرد زشتتان بر حذر داشتم و شما را از عذاب الهي ترساندم. من با خانواده و امكانات و ياران اندك آمده ام.

سپس حضرت اين شعر را خواند:



فان تهزم فهزامون قدما

و ان نهزم فغير مهزمينا



و ما ان طبنا جبن ولكن

منايانا و دولة آخرينا



بدانيد پس از اين (كشتن من) جز غم و اندوه چيزي براي شما نمي ماند تا دور زمانه سر رسد. پدرم از جدم صلي الله عليه و آله با من اين عهد را بسته اند پس تمام نقشه ها و شركايتان را جمع كنيد و تمام فريبهايتان را بكار بنديد و بع من مهلت ندهيد توكل من به پروردگار خودم و پروردگار شماست. هيچ جنبنده اي نيست مگر اينكه خدا او را خواهد گرفت. (ان ربي علي صراط مستقيم» پروردگارا باران را از آنها قطع كن و مانند زمان يوسف قحطي را بر آنان بفرست غلامان ثقيف را بر آنها مسلط كن تا آنها را با مرگ سيراب كنند تا كسي از آنها را باقي نگذارد و آنها را بقتل برساند و انتقام مرا


و اولياء مرا و انتقام اهل بيت و پيروان مرا از آنها بگيرد زيرا آنها مرا فريب داده و به ما دروغ گفتند و ما را خوار نمودند. تو پروردگار ما هستي به تو توكل كرده و انابه نموده و به سوي تو برميگرديم.



مهما نسيت فلا أنسي الحسين و قد

كرت علي قتله الأفواج و الزمر



كم قام فيهم خطيبا منذرا و تلا

آيا فما أغنت الآيات و النذر



سپس امام عليه السلام فرمود: عمر سعد كجاست؟ بگوئيد بيايد عمر سعد را خبر كردند ولي او را اكراه داشت پيش روي امام بيايد، حضرت فرمود: اي عمر تو مرا مي كشي و گمان مي كني زنا زاده پسر حرامزاده تو را والي ري و گرگان (گلستان) مي كند بخدا قسم گندمش گير تو نمي آيد و اين را با قاطعيت مي گويم، آنچه مي خواهي انجام بده اما بدان پس از من نه در دنيا و نه در آخرت روي خوشي را نمي بيني من مي بينم سر تو را بالاي چوب كرده اند و بچه ها با سنگ آن را مي زنند و بين خودشان مسابقه گذاشته و آن را هدف گيري مي نمايند، عمر سعد از سخنان حضرت خشمگين شد و صورتش را از حضرت برگرداند و به لشگرش گفت: چرا ايستاده ايد و نگاه مي كنيد دسته جمعي حمله كنيد كه لقمه اي بيش نيست، سپس امام عليه السلام مرتجز مركب رسول خدا صلي الله عليه و آله را خواست و به آن سوار شد.

در امالي شيخ صدوق (ره) از حضرت علي بن الحسين عليه السلام نقل نموده: امام عليه السلام لشگرش را به حالت آمادگي نظامي درآورد و دستور داد گودالي كه در اطراف اردوگاه بصورت خندق حفر كرده بودند آن را با آتش پر كردند تا دشمن از يك سمت با آنها جنگ كند، مردي از لشگر عمر بن سعد به نام ابن ابي جويرية مزني جلو آمد وقتي نگاهش به آتش افتاد دستانش را محكم بهم زد و گفت: يا حسين و ياران حسين من شما را به آتش بشارت مي دهم در حاليكه در دنيا به آن عجله كرده ايد.


امام حسين عليه السلام فرمود: اين مرد كيست؟ گفتند: ابن ابي جوبرية مزني، حضرت فرمود: خدايا در دنيا عذاب آتش را به او بچشان، در اين هنگام اسبش رم كرد و او را به داخل همان آتش انداخت، و سوخت سپس مرد ديگري از لشگر عمر بن سعد خارج شد كه نامش تميم بن حصين فرازي بود با صداي بلند گفت: اي حسين، اي ياران حسين، آيا مي بينيد كه چگونه آب فرات مثل شكم ماهي برق مي زند بخدا قسم قطره اي از آن نمي نوشيد تا مرگ را با بي تابي بچشيد.

حضرت فرمود: اين مرد كيست؟ گفتند: تميم بن حصين است. حضرت فرمود: اين مرد و پدرش اهل عذابند، پروردگارا اين مرد را همين امروز از تشنگي هلاك كن، در همان لحظه تشنگي شديد او را به حال خفگي انداخت از اسب به زمين افتاد و زير سم اسبش كشته شد. مرد ديگري از لشگر عمر بن سعد خارج كه نامش اشعث بن قيس كندي بود گفت: اي حسين بن فاطمه عليهاالسلام تو چه برتري از ديگران داري؟ حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: (ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين ذريه بعضها من بعض) سپس حضرت فرمود: بخدا قسم محمد از آل ابراهيم است و عترت هدايتگر از آل محمد صلي الله عليه و آله است، حضرت پرسيد اين مرد كيست؟ گفتند: محمد بن اشعث بن قيس كندي است، حضرت سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت: خدايا محمد بن اشعث را همين امروز چنان خوار و ذليل بگردان كه تا روز قيامت عزت نبيند، عارضه اي بر او وارد شد از لشگر براي قضاء حاجت خارج شد خداوند عقربي را بر او مسلط كرد و او را نيش زد محمد بن اشعث با عورت باز و متعفن مرد. و همچنان تشنگي بر امام حسين عليه السلام و يارانش شدت پيدا مي كرد.

در منتخب آمده: امام عليه السلام برادرش عباس عليه السلام را خواست و فرمود: برادرانت را


جمع كن و چاهي بكن، آن حضرت نيز اينكار را كرد اما بعلت نداشتن آب آن را پر كرد، چاه ديگري كند و آن نيز بعلت عدم وجود آب پر كرد. عطش آنها بيشتر شد.

در معجزات امام حسين عليه السلام گذشت كه هر گاه تشنگي به امام و يارانش شديد مي شد با صداي بلند مي فرمود: هر كس تشنه است پيش من بيايد مردي از ياران حضرت پيش مي آمد و حضرت انگشت ابهام خود را در كف دست يكي از آنان قرار مي داد يكي يكي مي آمدند و آب مي نوشيدند تا سير آب شوند ياران حضرت به يكديگر مي گفتند: بخدا قسم نوشيدني خورديم كه هيچكس تاكنون نخورده است.

مرحوم صدوق (ره) مي گويد: يكي از شيعيان آن حضرت بنام يزيد بن حصين همداني نزد آن حضرت آمد راوي حديث (ابراهيم بن عبدالله) مي گويد: آن مرد دائي ابواسحاق همداني بوده گفت: يابن رسول الله آيا به من اجازه ميدهي با لشگر عمر سعد گفتگو كنم؟ حضرت به او اجازه داد او نيز به سوي لشگر آمد و گفت: اي مردم، خداوند محمد صلي الله عليه و آله را به حق و راستي براي بشارت بهشت و ترساندن از عذاب و دعوت كننده مردم به سوي خدا و چراغ روشن فرستاد و اين آب فرات است كه خوكها و سگهاي عراق از آن ميخورند در حاليكه شما بين آب فرات و پسر پيامبر صلي الله عليه و آله مانع شده ايد.

گفتند: اي يزيد زياد حرف زدي، بس كن بخدا قسم حسين را تشنه نگه مي داريم همانطور كه پيشينيان او را تشنه نگه داشتيم.

امام حسين عليه السلام فرمود: اي يزيد بنشين، سپس آن حضرت آمدند به شمشيرش تكيه كرده و ايستادند و با صداي بلند فرمودند: شما را به خدا قسم مي دهم آيا مرا مي شناسيد؟ گفتند آري تو پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله و نوه او هستي، فرمود: شما را بخدا آيا ميدانيد جد من رسول خدا صلي الله عليه و آله است؟ گفتند: بار خدايا شاهد باش آري.


فرمود: شما را بخدا آيا ميدانيد ماردم فاطمه عليه السلام دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله است؟ گفتند: خدايا شاهد باش آري، شما را بخدا قسم آيا مي دانيد پدرم علي بن ابيطالب عليه السلام است؟ گفتند: آري خدايا شاهد باش. فرمود: آيا ميدانيد مادر بزرگم حضرت خديجه دختر خويلد اولين زن مسلمان در اسلام است؟ گفتند: آري، فرمود: آيا ميدانيد، حمزه سيدالشهداء عموي پدر من است؟ گفتند: آري، فرمود: آيا ميدانيد جعفر طيار كه در بهشت است عموي من است؟ گفتند: آري، فرمود: آيا ميدانيد اين شمشير كه من حمايل كرده ام شمشير رسول خدا صلي الله عليه و آله است؟ گفتند: آري، فرمود: آيا ميدانيد اين عمامه كه بر سر من است عمامه رسول خدا صلي الله عليه و آله است؟ گفتند: آري فرمود: شما را بخدا سوگند آيا ميدانيد علي كه اول از همه اسلام آورد و از همه مسلمانان عالم تر و بيش از همه حلم داشت و ولي هر مرد و زن مؤمن است پدر من است؟ گفتند: آري.

فرمود: پس براي چه خون مرا حلال كرده ايد در حاليكه صاحب حوض كوثر پدر من است و پرچم حمد روز قيامت در دست جد من خواهد بود گفتند: ما اينها را ميدانيم، اما تو را رها نمي كنيم مگر اينكه با تشنگي مرگ را دريابي امام حسين عليه السلام كه پنجاه و هفت سال داشت دست به محاسنش كشيد و فرمود: غضب خدا وقتي بر يهود شدت گرفت كه گفتند: عزير پسر خداست، و غضب خدا بر نصاري وقتي شدت گرفت كه گفتند: مسيح پسر خداست و غضب خدا وقتي بر محبوس شديد شد كه آتش را به جاي خدا پرستيدند و غضب خدا بر اقوام ديگر وقتي شديد شد كه پيامبرشان را كشتند و غضب خدا بر اين مردم آنگاه شديد شد كه تصميم به قتل فرزند پيامبرشان گرفتند.

مرحوم سيد (ره) مي گويد: وقتي امام عليه السلام اين سخنان را بيان فرمود خواهران و


دختران آن حضرت كه اين سخنان را شنيدند صدايشان به گريه بلند شد امام برادرش عباس و فرزندش علي اكبر را به سوي آنها فرستاد و فرمود بگوئيد ساكت باشند به جانم قسم بعد از اين زياد گريه خواهند كرد.

سپس فرمود: بخدا قسم آنچه مي خواهند (بيعت با يزيد) را نمي پذيرم تا خدايم را ملاقات كنم در حاليكه به خون خود صورتم را خضاب كرده باشم.

از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند حضرت فرمود: از پدرم شنيدم مي فرمود: وقتي بين امام حسين عليه السلام و عمر بن سعد جنگ واقع شد خداوند نصرت و فتح را براي ياري امام حسين عليه السلام فرستاد در حاليكه بالاي سر او در پرواز بود، آنگاه خداوند متعال حضرت را مخير كرد بين پيروزي بر دشمنانش و بين اينكه خدا را ملاقات كند بدون اينكه از پاداش او چيزي كم شود حضرت لقاء خدا را اختيار كرد. (اين مطلب را ابوطاهر محمد بن حسين نرسي در كتاب معالم الدين نقل كرده است).

راوي مي گويد، امام عليه السلام سپس با صداي بلند فرمود: كيست بخاطر خدا به ما پناه دهد آيا كسي هست از حرم رسول خدا دفاع كند؟



ما مسه الخطب الا مس مختبر

فما رأي منه الا أشرف الخبر



فأقبل النصر يسعي نحوه عجلا

يسعي غلام الي مولاه مبتدر



فاصدر النصر لم يطمع بمورده

فعاد حيران بين الورد و الصدر



يا ابن النبيين ما للعلم من وطن

الا لديك و ما للحلم من وطر



لا قاك منفردا أقصي جموعهم

فكنت أقدر من ليث علي حمر



صالوا وصلت و لكن أين منك هم

النقش في الترب غير النقش في الحجر



حتي دعتك من الاقدار أشرفها

الي جوار عزيز الملك مقتدر



فكنت أسرع من لبي لدعوته

حاشاك من قتل منها و من خور



ان يقتلوك فلا عن فقد معرفة

الشمس معروفة بالعين و الأثر