بازگشت

وقايع پس از خروج امام از مدينه و حركت ايشان به سمت مكه






سهام المنايا لأنام قواصد

و ليس لها الا النفوس مصائد



أنأمل أن يصفولنا العيس و الردي

له سائق لم يلوعنا و قائد



و نطمع في حب البقاء و طوله

و نعلم أن الدهر للعمر فاقد



و ما هذه الأيام الا أساود

تلمظ في أنيابها السم راقد



و تلك الليالي لا يغرك سلمها

و ما هن الا الثاكلات الفواقد






ألم تر انا كل يوم الي الثري

نشيع مولودا مضي منه والد



و حسبك بالاشراف من آل هاشم

فقد اقفرت اطلاهم و المعاهد



حدي بهم الحادي فتلك ديارهم

خواشع ما بين الديار هوامد



وقفت بها مستنشقا لعبيرها

و دمعي مسكوب و قلبي واجد



و كم بين باك مستهام و بين من

تو راه كئيبا و هو للوجد فاقد



أسئلها ما بالها حكم البلاء

عليها و كيف استوطنتها الأوابد



مهابط وحي طامسات رسومها

معاهد ذكر أوحشت و مساجد



و عهدي بها للوفد كعبة قاصد

فذا صادر عنها و ذالك وارد



و أين الأولي لا يستظام نزيلهم

اليهم و الا ليس تلقي المقالد



ذوي الجبهات المستنيرات في العلي

تقاصر عنها المشتري و عطارد



سمي بهم في الغر جدو والد

و مجد طريف في الفخار و تالد



و ما قصبات السبق الا لماجد

تمته الي العليا كرام أماجد



معادن علم الله حكام شرعه

لديهم و الا ليس ترجي المقاصد



تسود بني الدنيا و ليست تسودهم

و هل أحد الا مسود و سائد



لتغد المنايا بعدهم حيث تبتغي

فما أنا من رزء ان جل واجد



سأبكيهم ما فاض دمعي فان يغض

فلي كبد ما عشت للوجد كامد.



مرحوم شيخ مفيد (ره) در ارشاد نقل مي كند: وقتي امام حسين عليه السلام از مدينه خارج شد و به سوي مكه حركت كرد اين آيه را ميخواند:

«فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجني من القوم الظالمين» و راه اصلي را در پيش گرفتند، بعضي از اهل بيت آن حضرت گفتند: اگر از بيراهه برويم هر گاه در طلب ما باشند نمي توانند ما را پيدا كنند همان كاري كه زبير كرد، فرمود: نه بخدا


قسم راه را تغيير نمي دهم تا هر آنچه خدا ارداده كرده بشود.

مرحوم علامه مجلسي (ره) در بحار از كتاب محمد بن ابي طالب از شيخ مفيد (ره) از امام صادق عليه السلام نقل كرده فرمود: وقتي امام حسين عليه السلام از مدينه حركت كرد گروهي از ملائك كه در دستشان نيزه هايي بود حضرت را ملاقات كرده به حضرت سلام گفته و عرض كردند: اي حجت خدا بر مردم بعد از جد و پدر و بردارش، خداوند جد تو را در مواقع گوناگون ياري كرد و خداوند تو را بوسيله ما ياري مي نمايد، حضرت به آنها فرمود: وعده ما محل شهادت و قبر من، آنجا كه به شهادت مي رسم و آن كربلاست وقتي وارد آنجا شدم بيائيد، گفتند: اي حجت خدا، خداوند به ما امر كرده در فرمان شما باشيم اگر از دشمنان خود نگران هستي ما همراه شما هستيم، فرمود: آنها بر من تسلط نخواهند داشت و فعلا برخورد ناخوشايندي با من نخواهند نمود تا آنجا كه به محل دفنم برسم.

گروهي از مؤمنين جن آمدند گفتند: مولاي ما، ما از شيعيان و ياران شما هستيم، هر چه مي خواهي به ما دستور بده، اگر به ما دستور بدهي پيش از آنكه از جايت حركت كني تمام دشمنانت را از بين مي بريم، حضرت آنها را تحسين نمود و به ايشان فرمود: آيا كتاب قرآن را كه بر جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله نازل شده قرائت كرده ايد: (اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم في بروج مشيدة) و (لبرز الذين كتب عليهم القتال الي مضاجعهم) اگر من در جاي خودم اقامت مي گزيدم اين مردم چگونه مورد آزمايش قرار مي گرفتند و چه كسي نزد قبر من ساكن مي شد؟ خداوند روزي كه زمين را آفريد آنجا را براي من اختيار كرد آنجا را پناه شيعيان و دوستان ما قرار داد، اعمال و نماز آنها را قبول و دعاء آنها را اجابت مي نمايد و شيعيان ما را آرامش داده و در دنيا و آخرت موجب امنيت و آرامش خواهد بود، اما روز شنبه بيائيد كه همان روز


عاشورا است من آخر آن روز به قتل مي رسم و از اهل، نسب من، برادرانم و اهل بيتم كسي نمي ماند، سرم را براي يزيد بن معاويه مي برند، جنيان گفتند: اي حبيب خدا و پسر حبيب خدا، بخدا قسم اگر اطاعت از شما واجب نبود و مخالفت با آن جايز بود با شما مخالفت مي كرديم و تمام دشمنان شما را نابود مي نموديم پيش از آنكه به شما برسند، حضرت به آنها فرمود: بخدا قسم توانايي ما بر آنها بيش از شماست «ليهلك من هلك عن بينه و يحيي من حي عن بيته».

مرحوم شيخ مفيد (ره) در ارشاد مي گويد: امام حسين عليه السلام روز جمعه سوم ماه شعبان وارد مكه شد در حاليكه اين آيه را مي خواند: (و لما توجه تلقاء مدين قال عسي ربي ان يهديني سواء السبيل) [1] اهل مكه از آن حضرت استقبال كردند و با آن حضرت رفت و آمد مي كردند و با ايشان ديدار مي نمودند، عبدالله بن زبير هم كه ساكن مكه بود و در كعبه اقامه نماز مي كرد او هم نزد امام حسين عليه السلام مي آمد، او پي در پي نزد حضرت مي آمد زيرا كه حضرت حسين عليه السلام براي او شخصيت بسيار باارزشي بود اما فهميد كه با وجود امام حسين عليه السلام در مكه، مردم با او بيعت نمي كنند زيرا امام حسين عليه السلام بين مردم شخصيتي بسيار باعظمت تر و محترمتري نسبت به او دارد، از سوي ديگر خبر مرگ معاويه و جانشيني يزيد، امتناع امام حسين عليه السلام از بيعت با يزيد و خروجش به سوي مكه، به مردم كوفه رسيد و همچنين از امتناع ابن زبير از بيعت و رفتنش به مكه مطلع شدند، شيعيان كوفه در خانه سليمان بن صرد جمع شده و هلاك معاويه را نقل كرده و حمد و ثناي خدا را بجا آوردند، سليمان گفت: معاويه هلاك شده و امام حسين عليه السلام بيعت مردم با يزيد را نقض كرده و به


سوي مكه عزيمت نموده و شما شيعيان او و شيعيان پدر او هستيد، اگر مي توانيد و يقين داريد كه مي خواهيد او را ياري كنيد و با دشمنانش مي جنگيد برايش بنويسيد، اگر مي ترسيد شكست بخوريد يا سست شويد او را بيخود اميدوار نكنيد، گفتند: نه بلكه با دشمنان او مي جنگيم و خود را فداي او مي كنيم، آنگاه براي امام حسين عليه السلام چنين نامه نوشتند:

بسم الله الرحمن الرحيم: براي حسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام از سليمان بن صرد، مسيب بن نجيه، رفاعة بن شداد بجلي، حبيب بن مظاهر و ساير شيعيان و مسلمانان اهل كوفه، سلام عليكم ما بخاطر وجود شما خداي را كه جز او خدايي نيست حمد و سپاس ميگوئيم. اما بعد خدا را شكر كه دشمن ستمگر و ستيزه جوي شما را نابود كرد، دشمني كه بر اين امت بسيار سخت و دشوار گرفت بزور حكومت كرد و اموال عمومي را غصب و بدون رضايت صاحبان حق بر ايشان حكمراني كرد، سپس خوبان امت را كشت و فاسقان را نگاه داشت، بيت المال را بين ستمگران و ثروتمندان تقسيم كرد، نابود گردند همانطور كه قوم ثمود نابود شدند، ما را پيشوايي نيست نزد ما بيا اميدواريم خداوند با وجود شما ما را بر حق جمع كند. نعمان بن بشير در دار العمارة است ما به نماز جمعه او و نماز عيد او نمي رويم و اگر ما باخبر شويم كه شما به شهر ما ميآييد نعمان بن بشير را از كوفه بيرون مي كنيم تا به شام برود ان شاء الله.

سپس نامه را توسط عبدالله بن مسمع همداني و عبدالله بن وائل فرستادند و به آنها گفتند: سريع بروند، آنان روز دهم ماه مبارك رمضان به مكه نزد امام حسين عليه السلام رسيدند، مردم كوفه پس از دو روز از فرستادن نامه، نامه ي ديگري نوشتند و توسط قيس بن مسهر صيداوي و عبدالله بن عبدالرحمن بن شداد ارحبي و عمارة بن عبدالله


سلولي به سوي امام حسين عليه السلام فرستادند كه همراه آنان يكصد و پنجاه نامه از يك نفر، دو نفر، چهار نفر، و... بود.

مرحوم سيد (ره) مي فرمايد: با اين حال امام حسين عليه السلام از قبول دعوت آنان خودداري نموده و نپذيرفتند، در يك روز ششصد نامه براي حضرت آمد. نامه ها همچنان پشت سر هم مي آمد تا اينكه به دوازده هزار نامه رسيد.

مرحوم شيخ مفيد (ره) مي گويد: دو روز ديگر گذشت، هاني بن هاني سبيعي و سعيد بن عبدالله حنفي را نزد حضرت با اين نامه فرستادند:

بسم الله الرحمن الرحيم به سوي حسين بن علي عليه السلام از شيعيان او از مؤمنين و مسلمانان، اما بعد حسين در آمدن عجله كن مردم منتظر شما هستند و به غير شما رأي موافق ندارند پس عجله كن، عجله كن و باز هم عجله كن، عجله كن. والسلام.

پس آنگاه شيث بن ربعي و حجار بن ابحر و يزيد بن الحرث بن رويم و عروة بن قيس و عمرو بن الحجاج زبيدي و محمد بن عمرو تيمي چنين نوشتند:

اما بعد: باغها سرسبز شده وميوه ها رسيده است اگر به سوي ما بيايي با لشگري آراسته از شما استقبال مي كنيم و السلام.

تمام فرستادگان نزد حضرت جمع شدند، حضرت نامه ها را مي خواندند و از پيك ها در مورد مردم مي پرسيدند سپس حضرت نامه اي توسط هاني بن هاني و سعيد بن عبدالله كه آخرين فرستاده بودند به سوي كوفيان نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم از حسين بن علي به جميع مردم مؤمن و مسلمان، اما بعد هاني و سعيد با نامه هاي شما نزد من آمدند كه آخرين فرستادگان شما بودند و تمام گفته ها و نوشته هايتان اين بود كه امام و پيشوايي نداريم نزد ما بيا شايد خداوند توسط شما ما را به حق گرد آورد و هدايت پيدا كنيم، من برادر و پسر عمو و مورد


اطمينان خودم از اهل بيتم يعني مسلم بن عقيل را به سوي شما فرستادم اگر او برايم بنويسد كه بزرگان و توده مردم و صاحبان رأي و خرد از شماها همچنان هستند كه در نامه هايشان نوشته اند پس من به سوي شما خواهم آمد انشاءالله. بجانم سوگند امام نيست جز كسي كه به كتاب خدا حكومت كند و براي عدل و عدالت قيام كند و با روش حق اداره نمايد و خود را به ذات باريتعالي وقف نمايد والسلام.



داع الله اذ ضلت بطغواها

معاشرا عاشرت بالأمر أشقاها



يدعو و هل يسمع الصم الدعا و قد

أصمها الشرك و الشيطان أعماها



كم حب فيصل قول من هداه معا

دايرا لها لو وعت ما كان أوعاها





پاورقي

[1] انفال 42.