بازگشت

ياد كوتاهي از زكريا


در اينكه آيا كلمه زكريا عربي يا عبري است، اختلاف است، زكريا به معناي دائم الذكر بودن است، او از اولاد هرون بن عمران است كه پناهگاه و محل اميد علماء و زهاد بني اسرائيل بود و صاحب نذرها و هداياي آنها، در بيت المقدس سكونت داشت و بيشتر تورات را تلاوت مي كرد و قوم خود را به دين خدا دعوت مي كرد. هميشه در آرزوي فرزند پسر بود، تا سن شريفش به يكصد و بيست سالگي رسيد. محاسنش سفيد شده بود خداوند از قول زكريا عليه السلام در كتابش مي فرمايد (رب اني و هن العظم مني و اشتعل الراس شيبا» نام همسرش حنانة و بعضي گفته اند ايشاع خواهر مادر مريم بوده، و نيز گفته اند همسر زكريا خواهر مريم بنت عمران بن ماثان و يعقوب بن ماثان بود كه اولاد ماثان از رؤساي بني اسرائيل بودند و فرزندان پادشاهشان بود كه از فرزندان سليمان بن داود عليه السلام بودند. همسر زكريا تا سن 98


سالگي نازا بود و او هم از خداوند اولاد تقاضا مي كرد كه خداوند از قول او مي فرمايد: (و زكريا اذنادي ربه رب لا تذرني فردا و انت خير الوارثين) يكي از مناجاتهاي زكريا را خدايتعالي در اول سوره مريم بيان فرموده، تا اينكه روزي همراه همسرش پرنده اي را ديدند كه غذا در دهان جوجه اش مي گذاشت و اين قضيه در اول محرم بود شوق فرزند در دل آنها بيشتر شد و آه از دلشان بلند شد كه از آن موقع همسر زكريا باردار شد و ملائك او را فرزندي بنام يحيي بشارت دادند زكريا از ملائك دليل خواست تا آرامش دلش بيشتر گردد كه خداوند آن واقعه را چنين بيان مي كند: (قال رب اجعل لي آية) علامتي كه به آنها استدلال شد خداوند مي فرمايد: (قال آيتك ان لا تكلم الناس ثلاث ليال سويا) خداوند به زكريا مقدر كرد كه سه روز سخن نگويد جز به ذكر خدا.

از حكم بن عقبة از امام باقر عليه السلام نقل است كه مي فرمايد: پس از بشارت خدا پنج ماه بعد يحيي متولد شد.

در علل از وهب بن منبه يماني نقل است كه: ابليس در مجالس بني اسرائيل سخن مي گفت و به حضرت مريم و زكريا تهمت مي زد تا به آنها نسبت زشت بدهد و عمل فحشاء به زكريا شايع كرد وقتي زكريا چنين ديد از ترس فرار كرد پس شيطان، سفيهان و اشرار او را دنبال كردند زكريا وارد صحراي پر از علفي شد شكاف درختي را ديد. داخل آن شد. درخت براي پنهان شدن زكريا بهم آمد، ابليس پيشاپيش مردمي كه زكريا را دنبال مي كردند حركت مي كرد به آن درخت رسيد درخت را سر تا پا ورانداز كرد آن قسمت كه حضرت زكريا پنهان شده بود را پيدا كرد و دستور داد با اره خيلي بزرگ آنجا را اره كنند و درخت را از وسط قطع كردند سپس متفرق شدند. ابليس آنها را ترك كرده و از آنها غايب شد و اين آخرين ديدار ابليس با آنها


بود، حضرت زكريا از درد اره چيزي نفهميد، خداوند عده اي از ملائك را فرستاد، زكريا را غسل داده و پيش از دفنش سه روز به او نماز خواندند و ساير انبياء نيز چنين بودند بدنشان تغيير پيدا نمي كرد و خاك، بدن آنها را نمي خورد و سه روز برايشان نماز خوانده مي شد سپس دفن مي شدند.

در بحار از صاحب الكامل در يك خبر طولاني نقل است كه زكريا عليه السلام از مردم ترسيد سپس فرار كرد به بستاني نزديك بيت المقدس وارد شد كه داري درختاني بود خداوند ملكي را در طلب زكريا فرستاد، پس زكريا از كنار درختي عبور مي كرد آن درخت صدا زد بيا به طرف من، وقتي نزد او رسيد منشق شد زكريا داخل شكاف شد و آن شكاف بهم آمد و در وسط آن ماند، شيطان به دنبال او آمد و جاي لباس زكريا را شناخت و لباس زكريا را از لاي درخت بيرون آورد تا به ديگران استناد، كند سپس آنها را كه دنبال زكريا بودند ديد و گفت: چه مي خواهيد؟ گفتند: بدنبال زكريا هستيم، آن ملعون گفت: او اين درخت را سحر كرده و درخت شكاف برداشت و لاي اين درخت رفته، گفتند: باور نمي كنيم، لباسش را نشان داد آنها نيز تبري گرفته و آن درخت را قطع كردند و يا با اره آن را شقه كردند و زكريا در ميان آن كشته شد، سپس خداوند خبيث ترين انسانها را به آن مردم مسلط كرد و انتقام زكريا را از آنها گرفت.