بازگشت

در كليات آنچه كه به انبيا از شهادت امام حسين خبر داده شده


در بحار از صاحب الدر الثمين در تفسير آيه «فتلقي آدم من ربه كلمات» آمده: حضرت آدم عليه السلام در طاق عرش اسماء پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام را ديد، حضرت جبرئيل به او تلقين كرد كه بگويد: يا حميد بحق محمد يا عالي به حق علي، يا فاطر بحق فاطمه يا محسن بحق الحسن و الحسين و منك الاحسان.

وقتي نام حسين عليه السلام را گفت، اشك از ديدگانش جاري شد و دلش شكست پرسيد: اي برادرم جبرئيل نمي دانم چرا در گفتن نام پنجمين نفر دلم مي شكند و اشكم جاري مي شود؟ جبرئيل گفت: بر اين فرزند تو مصيبتي خواهد رسيد كه تمامي مصيبتها پيش آن ناچيز است. گفت: آن چه مصيبتي است؟ گفت: او را با لب تشنه، غريب، تنها و بيكس به شهادت مي رسانند در حاليكه يار و ياوري ندارد، اي آدم اگر او را مي ديدي، از او مي شنيدي كه مي گفت: اي واي از تشنگي اي واي از


بي كسي، تشنگي او چنان است كه آسمان را همچون دودي خواهد ديد، هيچكس جز با شمشير به او جواب نخواهد داد او را از قفاء سر مي برند بدنش را زير پاي اسبها قرار مي دهند سر او و يارانش را همراه زنان و فرزندانش در شهرها مي گردانند. آنگاه حضرت آدم و جبرئيل همانند مادر داغديده گريه كردند.

در منتخب بطور مرسل نقل است: وقتي آدم عليه السلام به زمين هبوط كرد حواء را نديد براي پيدا كردن حوا در زمين مي گشت وقتي گذرش به سرزمين كربلا افتاد بي سبب دلش گرفت و غمگين شد و در موضعي كه امام حسين عليه السلام بشهادت رسيده، افتاد و خون از پاي او جاري شد، سر به سوي آسمان گرفت و عرض كرد: خدايا مگر از من گناهي سر زده كه اين چنين مجازات مي شوم؟ من تمام زمين را گشتم اما جايي به سختي و مصيبت اينجا نديدم، از سوي خداوند ندا آمد: اي آدم از تو گناهي سر نزده. اما اينجا سرزميني است كه فرزندت حسين از روي ظلم كشته مي شود، خون تو جايي كه خون او ريخته خواهد شد ريخته شد. عرض كرد: پروردگارا! آيا او پيامبر است؟ جواب آمد نه او پيامبر نيست بلكه فرزند پيامبر آخر الزمان محمد صلي الله عليه و آله مي باشد. پرسيد: قاتل او كيست؟ جواب آمد: قاتل او يزيد است كه آسمانيان و زمينيان او را لعنت مي كنند. حضرت آدم گفت: اي جبرئيل من چه كاري مي توانم انجام دهم؟ گفت: يزيد را لعنت كن، پس آدم چهار بار يزيد را لعنت نمود، سپس به سوي كوه عرفات رفت و حواء را آنجا يافت.



يا قتيلا بكاه آدم حقا

و نعاه من السماء جبرئيل



و بكي الجان و الملائك جمعا

أي عين دموعها لا تسيل



سيد جليل القدر ابوالقاسم علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن طاووس علوي (ره) در كتاب خود به نام «امان الاخطار» به سند خود از انس بن مالك از


پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نقل مي كند كه فرمود: وقتي خداوند اراده نمود قوم حضرت نوح را هلاك كند به او امر كرد تخته هايي از درخت ساج آماده كند، هنگامي كه تخته ها را درست كرد نمي دانست با آنها چه كار كند؟ حضرت جبرئيل شكل كشتي را به او نشان داد و همراه او صندوقي بود كه صد هزار ميخ در آن بود كه با تمام آن ميخها كشتي را درست (ميخكوب) كرد تا اينكه پنج ميخ باقي ماند با دست به يكي از آن ميخها زد مانند ستاره اي درخشان برق زد و درخشيد. حضرت نوح عليه السلام از اين موضوع تعجب كرد آن ميخ با قدرت خدا به زبان آمد و گويا شده و گفت: نام بهترين پيامبران حضرت محمد بن عبدالله روي من نوشته شده جبرئيل عليه السلام به حضرت نوح عليه السلام نازل شد، نوح گفت: اي جبرئيل اين ميخ چيست كه شبيه آن را نديده ام؟ گفت: اين ميخ بنام بهترين اولين و آخرين يعني محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله مي باشد اين ميخ را در جلوي كشتي سمت راست بكوب. سپس دست به ميخ دومي زد آن نيز درخشيد و نوراني شد حضرت نوح گفت: اين ميخ چيست؟ جبرئيل گفت: اين ميخ بنام برادر و پسر عم پيامبر يعني علي بن ابيطالب عليه السلام مي باشد، اين را نيز سمت چپ جلوي كشتي بكوب. سپس دست به ميخ سومي زد آن نيز درخشيد و نوراني شد، جبرئيل گفت: اين بنام فاطمه دختر محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله است اين را در سمت ميخ نام پدرش بكوب، سپس ميخ چهارم را لمس كرد آن نيز نوراني شد، جبرئيل گفت: اين ميخ به نام حسن بن علي عليه السلام است اين را به سمت نام پدرش بكوب، سپس ميخ پنجم را لمس كرد آن ميخ نوراني و درخشيد و گريه كرد گفت: اي جبرئيل اين نم و رطوبت چيست؟ گفت: اين ميخ بنام حسين بن علي سيدالشهداء عليه السلام است آن را نيز سمت برادرش قرار بده.

سپس پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اين آيه را تلاوت كردند: «و حملناه علي ذات الواح و


دسر» منظور از «الواح» چوبهاي كشتي و «دسر» ما هستيم و اگر ما نبوديم كشتي حاملان خودش را به مقصد نمي رساند.

ابوالقاسم علي بن موسي بن جعفر بن محمد طاووس (ره) نويسنده كتاب «امان الاخطار» مي گويد: من اين حديث را از آن جهت نقل كردم كه محمد بن نجار كه از اعيان اهل حديث و مورد اطمينان در ميان مذاهب چهار گانه است آن را نقل كرده است، زيرا وي آنچه كه از فضائل و مقام والاي اهلبيت عليهم السلام نقل كرده نمي توانند مورد تهمت قرار دهند و تاكنون كسي از پيروان آن مذاهب اين مطلب را روايت نكرده اند، وقتي كه نجات كشتي نوح عليه السلام با سرنشينان، كه در واقع تنها باقي مندگان اولاد حضرت آدم عليه السلام بودند بر اثر بركت نام اهل بيت عليهم السلام باشد پس تعجب ندارد انسان هنگام سوار شدن به هر كشتي به آنها درود بفرستد بعنوان تشكر از مقام و منزلت آنها، و هر كس سوار كشتي مي شود اگر از تلاطم و غرق شدن كشتي بترسد نام اهلبيت را به همان قسمت از كشتي كه حضرت نوح نوشته بود بنويسد تا آنها نيز بواسطه توسل به اهل بيت عليهم السلام همانند كشتي نوح و سرنشينانشان نجات پيدا كنند يا نام اهل بيت عليهم السلام را در كاغذي بنويسد و آن را جلد كرده و از جوانب كشتي آويزان كند از فضل خداوند متعال اميد است كه با سلامتي به مقصد برسد.

در بحار و عوالم اين روايت را از خرائج نقل كرده و بعد از جمله «درخشيد و نوراني شد و رطوبتي از آن ظاهر شد» اضافه كرده جبرئيل گفت: بر اين مسمار (نام) حسين عليه السلام است، آن را در سمت نام پدرش قرار بده، نوح گفت: اي جبرئيل اين نم چيست؟ گفت: اين خون است آنگاه قصه شهادت امام حسين عليه السلام و آنچه كه بر سر او خواهد آمد را نقل كرد، سپس گفت: خدا لعنت كند قاتل او را و ستمگر و خوار كننده او را.


در بحار آمده: وقتي كه حضرت نوح بر كشتي سوار شد و با او نقاط زيادي را گشت وقتي به كربلا رسيد كشتي زمين گير شد و حضرت نوح ترس غرق شدن را داشت، بدرگاه خدا عرضه داشت: پروردگارا ما تمام دنيا را گشتيم هيچ جا مانند اينجا ترس بر ما غلبه نكرد، حضرت جبرئيل نازل شد و گفت: اينجا محل كشته شدن حسين فرزند محمد خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله است، پرسيد: چه كسي او را به قتل مي رساند؟ گفت: كسي كه نزد تمامي اهل آسمانها و زمين ملعون، است حضرت نوح هم چهار بار بر او لعنت فرستاد، پس كشتي حركت كرد تا به كوه جودي رسيد و در آنجا مستقر شد.

در كتاب عيون از فضل بن شاذان آمده است كه: از امام رضا عليه السلام شنيدم مي فرمود: وقتي خدا حضرت ابراهيم عليه السلام را امر كرد بجاي اسماعيل گوسفندي را كه بدان منظور فروفرستاده ذبح كند، ابراهيم آرزوي ذبح فرزندش اسماعيل را داشت. اگر به ذبح گوسفند بجاي فرزندش امر نشده بود تا، آنچه كه به قلب پدري كه از قرباني كردن فرزند عزيزش وارد مي شد بر قلب او نيز وارد مي گرديد تا پاداش مصيبت ديدگان صبور براي او منظور گردد. خداوند به ابراهيم وحي فرمود: اي ابراهيم از مخلوقات من كدام نزد تو محبوبتر است؟ عرض كرد پروردگارا در بين مخلوقات تو نزد من كسي محبوبتر از محمد صلي الله عليه و آله نيست. خداوند به او وحي فرمود. او را بيشتر دوست داري يا خودت را، گفت او را بيش از خود دوست دارم، خداي تعالي فرمود: فرزند محمد را بيشتر دوست داري يا فرزند خودت را؟ گفت: فرزند محمد صلي الله عليه و آله را، وحي آمد: كشته شدن فرزند او بدست دشمنانش از روي ظلم براي تو دردناك است يا ذبح فرزند تو بدست خودت براي اطاعت از من؟ گفت: كشته شدن او بدست دشمنانش براي من دردناكتر است. وحي آمد: اي ابراهيم عده اي


كه خود را امت محمد مي دانند بعد از او فرزندش حسين را با ظلم و كينه مانند ذبح گوسفند به قتل مي رساند و با اين كارشان موجب خشم من خواهند شد، حضرت ابراهيم از اين خبر قلبش بدرد آمد و شروع به گريه كرد. خداوند وحي نمود: تو گريه بر حسين را هديه ذبح فرزندت اسماعيل كه قرار بود بدست خودت واقع بشود نمودي. و من بالاترين درجه ثواب اهل مصيبت را براي تو قرار دادم، و اين همان قول خداوند است است كه مي فرمايد: «و فديناه بذبح عظيم».

در بحار روايت شده: حضرت ابراهيم در حاليكه سوار بر مركب بود از سرزمين كربلا عبور كرد پاي مركبش لغزيد حضرت ابراهيم به زمين افتاد و سرش شكست و خون سرش جاري شد، از درگاه خداوند طلب بخشش و مغفرت نمود عرض كرد: پروردگارا چه عملي از من صادر شده بود كه چنين امري برايم واقع شد؟ جبرئيل نازل شد و گفت: از تو خطايي سر نزده لكن اينجا محل كشته شدن فرزند آخرين پيامبر و فرزند بهترين اوصياء است و خون تو در محل خون او جاري شد. ابراهيم گفت: اي جبرئيل قاتل او چه كسي است؟ جبرئيل گفت: او كه بزبان اهل آسمانها و زمين لعن شده است قلم نيز روي لوح با لعن او حركت كرد و خداوند قلم را بخاطر اين لعن مورد ستايش قرار داد. ابراهيم هر دو دست را بالا برد و يزيد را بسيار لعن نمود، اسبش بزبان فصيح آمين گفت، ابراهيم به مركبش گفت: چه فهميدي؟ كه به دعاي من آمين گفتي. گفت: اي ابراهيم! من افتخار مي كنم مركب تو هستم، وقتي تو از پشت من به زمين افتادي، من خيلي شرمنده شدم و دانستم كه علت اين كار يزيد ملعون بوده.

در بحار نقل است كه: گوسفندان حضرت اسماعيل در ساحل فرات مشغول چرا بودند، چوپان به حضرت اسماعيل خبر داد كه گوسفندان از اين مكان آب


نمي خورند، حضرت اسماعيل علت اين كار را از پروردگارش مسألت نمود جبرئيل نازل شد و گفت: اي اسماعيل علت اين كار را از گوسفندانت بپرس كه جوابت را خواهند گفت، حضرت اسماعيل پرسيد: چرا از اين آب نمي نوشيد؟ گوسفندان بزبان فصيح گفتند ما آگاه شديم كه فرزندت حسين عليه السلام نوه محمد صلي الله عليه و آله (در اين مكان) با لب تشنه به شهادت خواهد رسيد، ما بخاطر همدردي با او از اين آب نمي خوريم، سپس اسماعيل: از آنها درباره قاتل امام حسين عليه السلام پرسيد، جواب داد، كسي است كه نزد آسمانها و زمين و همه مخلوقات، ملعون است پس حضرت اسماعيل گفت: پروردگارا! قاتل حسين را لعنت كن.

در كامل از بريد عجلي نقل است: به امام حسين عليه السلام گفتم: يابن رسول الله از اين آيه كه خداوند مي فرمايد «و اذكر في الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا» براي من توضيح فرمائيد كه آيا او همان اسماعيل بن ابراهيم است، زيرا مردم چنين تصور مي كنند. حضرت فرمود: اين اسماعيل قبل از حضرت ابراهيم از دنيا رفته بود و ابراهيم صاحب شريعت بود (اگر اسماعيل پسر حضرت ابراهيم باشد) پس اسماعيل را به چه كساني مبعوث كرده بود؟ عرض كردم: فدايت شوم پس كي بود؟ فرمود: او اسماعيل بن حزقيل بود كه خداوند او را به قومش مبعوث كرد او را تكذيب كرده و به قتل رساندند و پوست صورتش را كندند، خداوند بر آنها خشم گرفت ملكي بنام سطاطائيل را كه ملك عذاب بود به آنها مامور كرد آن ملك به اسماعيل گفت: من سطاطائيل ملك عذاب هستم كه به سوي قوم تو مامور هستم اگر بخواهي آنها را به شديدترين عذاب گرفتار خواهم كرد، اسماعيل گفت: اي سطاطائيل نياز به عذاب شدن آنها ندارم، خداوند به او وحي فرمود: اي اسماعيل چه خواسته اي داري؟ عرض كرد: پروردگارا براي خودت به ربوبيت و براي


محمد صلي الله عليه و آله به نبوت و براي اوصياء پيامبر به ولايت عهد گرفتي و خود خبر داري به آنچه كه بعد از محمد بر سر حسين عليه السلام مي آورند و تو به حسين وعده دادي به دنيا برگردد و انتقام خود را از دشمنانش بگيرد، پس اي پروردگار من! خواسته من اين است كه مرا نيز به دنيا برگرداني تا انتقام آنچه را كه بر سر من آوردند از آنها بگيرم همچنانكه امام حسين انجام خواهد داد، پس خداوند به او وعده داد و او همراه حسين رجعت خواهد كرد.

در علل به اسنادش از امام صادق عليه السلام آمده كه: اسماعيلي كه خداوند در كتاب خود درباره او مي فرمايد: «و اذكر في الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا» اسماعيل پسر حضرت ابراهيم نيست بلكه يكي از انبيا بود كه خداوند بسوي قومش فرستاد، آن مردم او را گرفته و پوست صورت او را كندند ملكي به سوي او آمد و گفت: خداوند مرا به سوي تو فرستاده پس هر امري داري بگو، گفت: من حسين را اسوه و الگوي خودم قرار داده ام.

در منتخب است كه: حضرت موسي بن عمران شخصي از بني اسرائيل را ديد كه باشتاب حركت مي كند، رنگش زرد شده، ضعف به بدنش عارض گشته، بدنش به لرزه افتاده، جسمش نحيف گشته و چشمهايش به گودي رفته، هر گاه بدرگاه پروردگارش مناجات مي كرد اين حالت از خوف خدا به او دست مي داد، آن اسرائيلي كه از مؤمنان بود موسي را شناخت و عرض كرد: اي پيامبر خدا گناهي بزرگ مرتكب شده ام از خداوند براي من تقاضاي بخشش نما، حضرت فرمود: باشد و گذشت.

وقتي حضرت موسي با پروردگارش مناجات نمود، عرض كرد: اي پروردگار عالميان سؤال و خواسته اي دارم و تو پيش از آنكه من سخن بگويم به سخن و


خواسته من آگاهي، ندا آمد: اي موسي هر چه بخواهي خواهيم داد و هر چه اراده كني به تو ميرسانيم، گفت: پروردگارا! فلان شخص گناه بزرگي مرتكب شده از درگاه تو تقاضاي بخشش دارد ندا آمد: اي موسي هر كس از من طلب مغفرت كند او را مي بخشم جز قاتل حسين، پرسيد: پروردگارا! حسين كيست؟ فرمود: در طور نام او بر تو شد، گفت: پروردگارا قاتل او كيست؟ فرمود: عده اي از ياغيان و طاغيان امت جدش او را در زمين كربلا مي كشند، اسب او از آنها تنفر پيدا كرده و شيهه كنان خواهد گفت: (الظليمه الظليمه ستمديده، ستمديده واي بر امتي كه فرزند دختر پيامبرشان را به قتل رسانده اند و بدون غسل و كفن روي خاكهاي بيابان رهايش كرده اند، اموالش را غارت نمود و اهل و عيالش را در شهرها مي گردانند و يارانش را مي كشند و سرهاي آنها را بر سر نيزه مي گردانند) اي موسي! كودكان ايشان از تشنگي هلاك مي شوند و پوست بدن بزرگانشان چروكيده مي شود، ياري طلب مي كنند اما كسي كمكشان نمي كند، پناه مي جويند اما كسي آنها را پناه نمي دهد، حضرت موسي عليه السلام به گريه افتاد و گفت: پروردگارا مجازات قاتل او چيست؟ فرمود: عذابي است كه اهل جهنم از آن به آتش پناه مي برند، نه رحمت من شامل حال آنها مي شود و نه شفاعت جدش محمد صلي الله عليه و آله آنها را از عذاب مي رهاند و اگر بخاطر كرامت او نبود، زمين را بر سر آنها فرومي ريختم.

در منتخب نقل است: روزي حضرت موسي عليه السلام همراه يوشع بن نوح به سويي مي رفت، وقتي كه به سرزمين كربلا رسيدند كفشش آنحضرت پاره شد و خار به پاي آن حضرت فرورفت و خون از پايش جاري شد، عرض كرد: پروردگارا چه كاري از من سرزده بود، وحي آمد: اينجا محل شهادت حسين است و خون او اينجا به زمين ريخته مي شود و خون تو در محل خون او جاري شد، گفت: پروردگارا حسين


كيست؟ جواب آمد او فرزند محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و پسر علي مرتضي عليه السلام است، پرسيد: قاتل او كيست؟ گفته شد: كسي است كه ماهيان درياها، وحوش بيابانها و پرندگان هوا به او لعنت مي فرستند، پس موسي دستهايش را به آسمان بلند كرد و به يزيد لعن و نفرين كرد و يوشع بن نوح به دعاي او آمين گفت.

در منتخب آمده: روزي حضرت سليمان عليه السلام در بساط خود نشسته بود و توسط باد در هوا، سير مي كرد روزي بادي وزيدن گرفت در حاليكه او از سرزمين كربلا مي گذشت باد بساط او را سه دور چرخاند بطوري كه بيم سقوطش مي رفت، باد ساكت شد و بساط سليمان در سرزمين كربلا به زمين نشست، حضرت سليمان به باد گفت: چرا ساكن شدي؟ گفت: اينجا محل كشته شدن حسين است، گفت: حسين كيست؟ گفت: او فرزند محمد مختار عليه السلام و پسر علي كرار عليه السلام است. گفت: قاتل او كيست؟ گفت: لعن شده اهل آسمانها و زمين، يزيد است پس سليمان دستانش را بلند كرد و يزيد را لعنت و نفرين نمود و انس و جن بر دعاي او آمين گفتند، سپس باد بساط سليمان را به حركت درآورد.

شيخ صدوق (ره) در كمال الدين در خبري طولاني از سعد بن عبدالله از حضرت صاحب الامر (عج) سؤال كرد، نقل مي كند: گفتم يابن رسول الله صلي الله عليه و آله تأويل «كهيعص» را برايم بفرمائيد. فرمود: اين حروف از اخبار غيبي است كه خداوند بنده اش زكريا را آگاهي داده و آنرا براي حضرت محمد صلي الله عليه و آله بيان فرموده است، و آن قضيه اين بوده كه: زكريا از خداوند اسماء خمسه را سؤال كرد جبرئيل نازل شد و آنها را به زكريا ياد داد وقتي نام مقدس محمد و علي و فاطمه و حسن عليهم السلام به زكريا گفته مي شد موجب خوشحالي او شده و اندوهش از بين مي رفت اما وقتي نام حسين عليه السلام به او گفته شد بغض و گريه گلويش را گرفت و تنگي نفس به او دست داد، به درگاه خدا


عرض كرد: خداوندا به چه علت نام آن چهار نفر موجب تسلاي خاطرم مي شد اما نام حسين عليه السلام اشكم را جاري كرده و آه دلم را بلند نمود؟ خداوند به او از سرگذشت حسين خبر داد و گفت: «كهيعص» كاف، نام كربلا، ها، هلاكت، عترة، يا، يزيد ستمگر در حق حسين عليه السلام، عين، عطش امام حسين عليه السلام و صاد صبر آن حضرت است، وقتي زكريا اين را شنيد سه روز از مسجد خارج نشد و مردم را نيز از وارد شدن به آنجا منع مي نمود و با صداي بلند گريه مي كرد و براي امام حسين عليه السلام مرثيه مي خواند و مي گفت: خدايا بهترين بندگانت داغ فرزندش را مي بيند، خدايا اينهمه مصيبت به دوستان او مي رسد، خدايا علي و فاطمه عليهم السلام لباس اين مصيبت را به تن مي پوشند، خدايا علي و فاطمه غم اين مصيبت را مي كشند، سپس مي گفت: خداوندا در اين سن پيري فرزندي به من بده تا چشمم به او روشن شود سپس مرا بوسيله آن مورد امتحان قرار بده و داغ او را بر دل من بنشان همانطور كه محمد داغ فرزندش را مي بيند. پس خداوند يحيي را به او عنايت كرد و با شهادت يحيي داغ او بر دل زكريا نشست، حمل يحيي نيز ششماه طول كشيد حمل امام حسين عليه السلام نيز شش ماه طول كشيد.

در بحار نقل است كه: حضرت عيسي در منطقه اي خشك همراه حواريون راه مي رفت گذرشان به كربلا افتاد شير درنده اي را ديدند كه راه را بر آنها گرفته حضرت عيسي جلو آمد و به شير گفت: چرا در اين راه نشسته اي؟ مانع عبور ما نشو. آن شير با زبان فصيح گفت نمي گذارم برويد تا يزيد قاتل حسين عليه السلام را لعنت كنيد عيسي پرسيد: حسين عليه السلام كيست؟ گفت: او نوه ي محمد پيامبر صلي الله عليه و آله و پسر علي عليه السلام ولي خداست. گفت: قاتل او كيست؟ گفت: قاتل او لعنت شده تمام وحوش و درندگان است خصوصا ايام عاشورا. پس حضرت عيسي دستهايش را بلند كرد و يزيد را لعن


و نفرين نمود و حواريون آمين گفتند، سپس آن شير از راه كنار رفت و آنها به راهشان ادامه دادند.

در منتخب از طريق عامه نقل است كه: حضرت عيسي گذرش به كربلا افتاد و عده اي از آهوان را ديد كه آنجا جمع شده اند نزديك آنها رفت در حاليكه گريه مي كردند آنحضرت نشست و حواريون نيز نشستند آن حضرت نيز گريه كرد و حواريون نيز به گريه افتادند در حالي كه نمي دانستند آن حضرت براي چه نشست و براي چه گريه مي كند، پرسيدند: اي روح الله براي چه گريه مي كني؟ فرمود: نمي دانيد اين زمين كجاست؟ گفتند: نه، فرمود: اينجا جايي است كه نوه رسول خدا احمد و فرزند بهترين و پاكترين زنان عالم شبيه مادرم را مي كشند و در اينجا دفن مي شود و آنجا از هر عطري خوشبوتر مي گردد و اين گل محل شهادت كودكان رسول خدا است و اين آهوان با من صحبت مي كنند و مي گويند: آنها در اين سرزمين چرا مي كنند به شوق تربت فرزندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و تصور مي كنند در اين سرزمين در امنيت هستند سپس به پشت آن آهو زد و آن را بوئيد و عرض كرد: خداوندا اين آهو را نگاه دار تا زمان پدر حسين عليه السلام تا براي او تسلي باشد اين آهو بود تا زمان اميرالمؤمنين عليه السلام كه آن آهو را بوئيد و گريه كرد و جريان او را به مردم خبر داد.

در امالي شيخ صدوق (ره) به سند خود او سالم بن ابي جعده آمده كه: شنيدم كعب الاحبار مي گفت: در كتاب ما آمده يكي از فرزندان محمد رسول خدا صلي الله عليه و آله تا عرق مركب اصحابش خشك نشده وارد بهشت خواهند شد و با حورالعين معانقه خواهند كرد در اين هنگام امام حسن عليه السلام از كنار ما گذشت ما گفتيم اين همان است؟ گفت: نه، بعد از آن حسين عليه السلام از ما گذشت ما گفتيم اين است؟ گفت آري.

در آن كتاب بنقل از يحيي بن يمان از پيشواي بني سليم از شيوخ بني سليم آمده:


در بلاد روم به غزوه رفته بوديم وارد يكي از كنيسه هاي آنجا شديم در آن كنيسه اين شعر را نوشته بودند:



أيرجو معشر قتلت حسينا

شفاعة جدة يوم الحساب



پرسيديم: اين شعر را چه وقت نوشته اند؟ گفتند سيصد سال پيش از بعثت پيامبر شما.

جعفر بن نما در «مثير الاحزان» مي گويد: نظري، از جماعتي نقل مي كند و آنها از سليمان اعمش نقل مي كنند: ما در موسم حج در طواف بوديم كه مردي مي گفت: پروردگارا مرا ببخش كه مي دانم نمي بخشي، علت اين سخن را از او پرسيدم گفت: من يكي از چهل نفري هستم كه سر حسين عليه السلام را از طريق شام به سوي يزيد برديم، بعد از حركت از كربلا در اولين منزلي كه سكونت گزيديم ديري متعلق به نصاري بود. سر مبارك حسين عليه السلام بالاي نيزه بود، ما مشغول غذا خوردن شديم در اين هنگام دستي را ديدم بر ديوار دير برنگ خون نوشت:



أترجوا أمة قتلت حسينا

شفاعة جده يوم الحساب



بشدت ترسيدم بعضي از ما بلند شدند تا آن دست را بگيرند، آن دست غيب شد و آنها برگشتند.

«در مثير الاحزان» از مسلخ بن سليم نقل است كه: جنگي در روم داشتيم به يكي از كليساهاي روميان وارد شديم كه اين بيت در آنجا نوشته شده بود به آنها گفتيم چه زمان اين شعر در اينجا نوشته شده؟ گفتند: سيصد سال پيش از بعثت پيامبر شما.

و نيز در مسير الاحزان عبدالرحمن بن مسلم از پدرش نقل نموده: در بلاد روم غزوه اي داشتيم در منطقه قسطنطنيه به يكي از كليساهاي ايشان وارد شديم كه در آن چيزي نوشته شده بود از بعضي مردم شام كه به زبان رومي آشنا بودند خواستيم


برايمان بخوانند: آنگاه ديديم اين بيت را نوشته اند.

در مثير الاحزان عمر الزاهد در كتاب «الياقوت» مي گويد: عبدالرحمن بن صفار دوست ابي حمزه الصوفي مي گويد: غزوه اي انجام داديم و عده اي را اسير گرفتيم كه بين اسراء پيرمردي از عقلاء نصاري بود ما او را احترام كرديم و خوشرفتاري نموديم، او بما گفت: پدرم به من خبر داد در يكي از بلاد روم سيصد سال قبل از بعثت پيامبر شما جايي را حفر مي كردند، به سنگي برخورد كردند كه اين بيت روي آن نوشته شده بود.



أترجوا أمة قتلت حسينا

شفاعة جده يوم الحساب



در عوالم از مناقب از سعد بن ابي وقاص آمده: قيس بن ساعده ايادي قبل از بعثت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله گفته است:



تخلف المقدار منهم عصبة

ثاروا بصفين و في يوم الجمل



و الزم الثار الحسين بعده

و احتشدوا علي ابنه حتي قتل