بازگشت

در بيان دلائل امامت و خلافت امام حسين


بدانكه دلائل امامت آنحضرت و برادرش امام حسن بن علي عليه السلام و ديگر ائمه از بيان مخالفين و موافقين آنقدر بسيار است كه شمارش آنها غير ممكن است و علماء خاصه (رضوان الله تعالي عليهم) بسيار در كتب خويش به طور مبسوط بيان كرده اند كه هر كس بخواهد بر اين دلائل وارده در شأن هر يك از ائمه اطلاع يابد مي تواند به كتب علماي شيعه رجوع نمايد. ما برخي از اين اخبار را در احوال اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه السلام در باب اثبات امامت ايشان آورده ايم و ديگر احتياجي به تكرار و تعرض بر آن اخبار وارده درباره ي هر يك از ائمه نيست لكن از باب تيمن و تبرك پاره اي از نصوص وارده را در اين بخش ذكر مي نمائيم.

به طريق صحيح از ابان بن تغلب از سليم بن قيس هلالي از سلمان فارسي


(رضوان الله تعالي عليه) نقل است كه گفت: بر رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شدم در حاليكه حسين بن علي عليه السلام را بر زانوي خود نشانده بود و چشمان و لب و دهان او را مي بوسيد و مي فرمود: تو سيد پسر سيد هستي امام پسر امام هستي پدر ائمه هستي تو حجت پسر حجت و پدر حجج الهي هستي كه نه نفر از ائمه از حجج الهي از صلب و پشت تو هستند كه نهمين ايشان قائم آل محمد (عج) است.

در اكمال شيخ صدوق (ره) از جابر بن يزيد جعفي نقل شده كه گفت: شنيدم از جابر بن عبدالله انصاري كه مي گفت: هنگامي كه خداوند عزوجل بر پيامبرش محمد مصطفي صلي الله عليه و آله اين آيه را نازل كرد: (يا ايها الذين امنو أطيعو الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منكم) گفتم: يا رسول الله ما خداوند و رسولش را مي شناسيم، بفرمائيد اولي الامر كه طاعت ايشان به اطاعت خداوند عزوجل و اطاعت شما پيوستگي دارد چه كساني هستند؟

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: اولي الامر جانشينان من هستند اي جابر و بعد از من امامان امت مسلمان خواهند بود كه اولين ايشان علي بن ابيطالب، سپس حسن عليه السلام، حسين عليه السلام، علي بن حسين عليه السلام، محمد بن علي عليه السلام كه در تورات به باقر معروف است، و اي جابر تو او را خواهي ديد، وقتي او را ملاقات كردي سلام مرا به او برسان.

بعد از او صادق جعفر بن محمد صلي الله عليه و آله، موسي بن جعفر عليه السلام و علي بن موسي عليه السلام سپس محمد بن علي عليه السلام و علي بن محمد عليه السلام و حسن بن علي عليه السلام (و آخر ايشان) هم نام و هم كينه ي من حجت خدا در زمين بقية الله در بين بندگان خدا پسر حسين بن علي است. او همان كسي است كه خداوند تعالي دين خود را به وسيله او در شرق و غرب عالم برپا مي دارد. او همان كسي است كه از ديده ي ظاهر شيعيان و دوستداران


خود غائب مي شود و به امامت او ايمان راسخ ندارد مگر كسي كه خداوند قلب او را براي دين ايمان آزموده باشد.

شيخ شرف الدين نجفي در كتاب تأويل الايات الظاهرة از كتاب غيبت شيخ مفيد (ره) به اسنادش از داود بن كثير رقي نقل كرده است كه گفت: به محضر ابي عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام در مدينه رسيدم. حضرت فرمود: چه چيز باعث شده كه دير نزد ما بيايي اي داود؟ گفتم: جماعتي به كوفه بر من وارد شدند.امام فرمود: چه كسي را جاي خود بر آن جماعت گماردي و آمدي؟

گفتم: فدايت شوم بر آن جماعت عموي شما زيد را قرار دادم او را ترك كردم در حالي كه بر اسبي سوار بود و قرآني بر گردن خود آويخته بود و با صداي بلند ندا مي داد: سؤال كنيد از من قبل از اينكه مرا از دست بدهيد چرا كه بين دو پهلويم علم بسياري نهفته است، به تحقيق كه من ناسخ و منسوخ را مي دانم و به سبع مثاني و قرآن عظيم آگاهم بدرستيكه حجت است كه من علمم را به شما بگويم.

حضرت به من فرمود: به تحقيق به اين كاري كه كردي دين از دست رفت. سپس سماعة بن مهران را صدا زد و فرمود: سبدي خرما بياور. سماعة سبدي خرما آورد، حضرت دانه اي خرما برداشت و تناول فرمود و هسته آن را بيرون آورد و در زمين كاشت. آن هسته خرما بارور شد و روئيد و برگ و بار داد و خوشه ي خرما داد. حضرت دانه اي خرماي نارس از خوشه چيد و شكافت و پوستي نازك و سفيد از آن بيرون آورد و به من داد و فرمود: بخوان. از روي پوست سفيد خواندم و ديدم كه دو سطر بر آن نوشته شده بود: سطر اول لا اله الا الله محمد رسول الله و سطر دوم (ان عدة الشهور عندالله اثني عشر شهرا في كتاب الله يوم خلق السموات و الارض منها اربعة حرم، ذلك الدين القيم) اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، الحسن بن علي، حسين بن


علي، علي بن الحسين، محمد بن علي، جعفر بن محمد، موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي، علي بن محمد و الخلف الحجة (عج).

سپس حضرت فرمود: اي داود فكر مي كني كه چه وقت اين مطالب نوشته شده باشد؟ گفتم خدا و رسولش و شما بهتر مي دانيد. حضرت فرمود: اين مطالب دو هزار سال قبل از اينكه خداوند آدم عليه السلام را خلق نمايد نوشته شده بود.

در اكمال الدين از اصبغ بن نباته منقول است كه: روزي با اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه السلام خارج شديم در حاليكه دست پسرش حسن عليه السلام در دست او بود و فرمود: روزي با رسول خدا صلي الله عليه و آله خارج شديم كه مثل اكنون دست من در دست ايشان بود، آنگاه حضرت فرمود: بهترين خلايق بعد از من و سرور ايشان برادرم است (منظورش امام علي بن ابيطالب عليه السلام بود) امام همه مسلمانان و مولاي همه مؤمنان بعد از وفات من علي عليه السلام است.حال بدانيد كه من مي گويم بدرستيكه بهترين خلايق بعد از من و سرور ايشان اين پسرم حسن عليه السلام است و او امام همه مسلمانان و مولاي همه مؤمنان بعد از وفات من است. بدرستيكه بعد از من به او ظلم مي شود همانگونه كه بعد از رسول الله عليه السلام در حق من ظلم شد و بهترين خلايق و سرور ايشان بعد از پسرم حسن عليه السلام برادرش حسين عليه السلام است كه مظلوم است.

بعد از حسن عليه السلام در كربلا او را مي كشند اما او و يارانش از سروران شهدا در روز قيامت خواهند بود و بعد از حسين عليه السلام از صلب او نه نفر از خلفاء و حجج خداوند در زمين و آيات الهي بر بندگانش و حافظان و امناء خدا بر كتابش و ائمه مسلمين و پيشواي مؤمنين و سروران متقين خواهند بود، كه نهمين نفر از ايشان قائم آل محمد صلي الله عليه و آله است.

در اكمال الدين به اسنادش از ابي حمزه ثمالي از ابي جعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام


از پدرش علي بن الحسين عليه السلام از پدرش حسين بن علي عليه السلام نقل كرده است كه من و برادرم حسن عليه السلام بر جدم رسول الله صلي الله عليه و آله وارد شديم و هر دو بر روي زانوان آنحضرت نشستيم آنحضرت ما را بوسيد و فرمود: پدرم فداي شما امامان و پسرانم. خداوند شما را برگزيد از من و پدرتان و مادرتان و از صلب تو يا حسين عليه السلام برگزيده است نه نفر از ائمه عليهم السلام را و نهمين ايشان قائم آل محمد (عج) است و همگي آن ائمه در فضائل و منزلت نزد خداي متعال برابر و يكسان هستند.

و نيز در اكمال الدين از جابر بن عبدالله انصاري (ره) نقل است كه گفت: نزد حضرت فاطمه عليهاالسلام لوحي است كه در آن اسامي ائمه و اوصيا از اولادش نوشته شده كه تعداد ايشان 12 نفر بود و آخرين ايشان قائم آل محمد (عج) بود سه نفر از ايشان نامشان محمد و چهار نفر از ايشان نامشان علي بود.

و در روايت ديگر از جابر نقل است كه گفت: در لوحي كه در دستان حضرت بود ديدم نام محمد را در سه جاي از آن لوح و علي را در چهار جاي آن لوح.

و در عوالم به اسنادش از سهل بن سعد انصاري نقل است كه گفت: از حضرت فاطمه عليهاالسلام بنت رسول الله صلي الله عليه و آله سؤال كردم درباره ائمه بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله.

حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: روزي رسول الله صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود: يا علي تو امام و خليفه بعد از من هستي و تو از مومنين به خودشان اولي تر هستي پس هنگامي كه از دنيا رفتي پسرت حسن اولي تر است به مؤمنين از خودشان چون حسن عليه السلام درگذشت، آنگاه حسين عليه السلام، از مؤمنين به خودشان اولي تر است و پس از اينك حسين عليه السلام درگذشت، پسرش علي بن الحسين عليه السلام بر مومنين از خودشان اولي تر و چون علي عليه السلام از دنيا رفت، پسرش محمد عليه السلام و چون او از دنيا رفت، پسرش جعفر عليه السلام و چون او نيز از دنيا رفت، پسرش موسي و چون او از دنيا رفت، پسرش علي عليه السلام


و چون او از دنيا رفت پسرش محمد عليه السلام و چون او از دنيا رفت، پسرش علي عليه السلام و چون او نيز از دنيا رفت پسرش حسن عليه السلام و چون او از دنيا رفت، پس قائم آل محمد - مهدي (عج) - بر مؤمنين از خودشان اولي تر است.

خداوند متعال به وسيله او شرق و غرب عالم را فتح مي نمايد. پس ايشان امامان حق و زبان راستين اسلام هستند. هر كس ايشان را ياري نمايد ظفرمند است و هر كس ايشان را ترك نمايد واگذارده خواهد شد.

و در كمال الدين شيخ صدوق (ره) به اسنادش از عياش بن ابي عميد و صدقة بن ابي موسي از ابي نصر نقل كرده كه گفت: هنگامي كه زمان وفات حضرت ابوجعفر محمد بن علي الباقر فرارسيد پسرش امام صادق عليه السلام را خواست تا به او پيمانها و وصاياي خود را بسپارد. پس برادرش زيد بن علي بن الحسين به او گفت: اگر تسليم من مي كردي مانند آنچه كه حسن عليه السلام به حسين عليه السلام داد اميد داشتم كه به خطا نرفته باشي. امام باقر عليه السلام فرمود: اي اباالحسن امانتهاي الهي به ظاهر نيست. عهدهاي امامت به رسم پيشينيان نيست. بدرستيكه اين امور از پيش درباره ي حجج الهي از طرف خداوند تبارك و تعالي رقم زده شده است. سپس جابر بن عبدالله را خواست و به او گفت: اي جابر براي ما بگو آنچه را كه در صحيفه مادر ما حضرت زهرا عليهاالسلام ديدي. جابر گفت: بله يا ابا جعفر، روزي نزد سرورم حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام رسيدم تا بخاطر ولادت امام حسين عليه السلام به ايشان تبريك و تهنيت بگويم. در اين هنگام ديدم كه در دست ايشان صحيفه اي از در سفيد است. عرض كردم: اي سرور زنان اين صحيفه چيست كه در دست شما مشاهده مي كنم؟ حضرت فرمود: اين صحيفه اي است كه اسامي امامان از نسل من در آن نوشته شده است. عرض كردم آيا اين لوح را مي دهيد من نيز آنرا ببينم؟ فرمودند: اي جابر اگر از اين كار نهي نشده


بودم اين صحيفه را به تو مي دادم، ولي نهي شده از اينكه دست كسي جز پيامبر و وصي پيامبر يا اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله به لوح بخورد ولي تو اجازه داري كه به آن بنگري. جابر گفت: پس لوح را ديدم، در آن نوشته شده بود: ابوالقاسم محمد بن عبدالله مصطفي مادرش آمنه بنت وهب، ابوالحسن علي بن ابيطالب مرتضي مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف، ابومحمد حسن بن علي مجتبي، ابوعبدالله الحسين بن علي التقي مادر ايشان فاطمه بنت رسول الله صلي الله عليه و آله، ابومحمد علي بن حسين العدل مادرش شهربانو دختر يزدگرد پسر شاهنشاه، ابوجعفر محمد بن علي الباقر مادرش ام عبدالله دختر حسن بن علي بن ابيطالب، ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق مادرش ام فروة بنت القاسم بن محمد بن ابي بكر، ابوابراهيم موسي بن جعفر الثقه مادرش حميده، ابوالحسن علي بن موسي الرضا مادرش نجمه، ابوجعفر محمد بن علي الزكي مادرش خيزران، ابوالحسن علي بن محمد امين مادرش سوسن، ابومحمد الحسن بن علي الرقيق مادرش يمامه ملقب به ام الحسن، ابوالقاسم محمد بن حسن حجة الله عزوجل بر خلايق ملقب به قائم، مادرش نرجس (صلوات الله عليهم اجمعين).

و نيز در اكمال الدين از ابي جعفر ثاني در ذيل خبري طولاني از پيامبر صلي الله عليه و آله كه در آن اسامي بلند مرتبه و كريمه ائمه اثني عشر و اوصاف و ميراث ايشان نقل است و در آخر حديث رسول الله صلي الله عليه و آله مي فرمايند: بدرستيكه خداوند دوازده انگشتري و دوازده صحيفه براي من فرستاده است كه اسم هر امام بر انگشتري و صفات او در صحيفه مخصوص خودش مي باشد.

و در كشف الغمه از محمد بن يعقوب كليني (ره) كه از راويان بزرگ و معتبر شيعي است از علي بن ابراهيم از پدرش از حماد بن عيسي از ابراهيم بن يماني از سليم بن


قيس هلالي نقل است كه گفت: هنگامي كه حضرت اميرالمؤمنين به پسرش حسن وصيت مي كرد من شاهد بودم و محمد بن حنيفه و همه اولاد آنحضرت و سران شيعه و اهل بيتش بودند. سپس امام علي عليه السلام قرآن و سلاح خود را به امام حسن عليه السلام داد و فرمود: اي پسرم، رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا امر كرد كه به تو وصيت كنم و كتاب و سلاح خود را به تو بدهم همانگونه كه آنحضرت به من وصيت نمود و كتاب و سلاحش را به من داد. رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا امر كرده است كه به تو امر نمايم وقتي كه هنگام رفتن تو رسيد كتاب و سلاحت و صحيفه ات را به برادرت حسين عليه السلام دهي، سپس به حسين عليه السلام رو كرد و گفت: رسول خدا به تو امر كرده كه آنها را به پسرت بدهي سپس حضرت دست علي بن الحسين را گرفت در حاليكه او دو سال بيشتر نداشت و فرمود: رسول الله تو را امر كرد كه كتاب و سلاح و صحيفه خود را به پسرت محمد بده پس چون او را ديدي از طرف رسول الله صلي الله عليه و آله و از من به او سلام برسان.

و نيز در كشف الغمه آمده كه حباب والبيه نزد حضرت علي عليه السلام در حياط مسجد آمد و به حضرت گفت: يا اميرالمومنين دليل امامت شما چيست (رحمك الله)؟

حضرت فرمود: آن سنگ را به من بده سپس اشاره كرد به سنگي كه روي زمين بود، پس آن سنگ را براي حضرت بردم و ايشان با انگشتري خود بر آن مهر نمود، آنگاه فرمودند: حبابه اگر كسي ادعاي امامت نمود و كاري را كه من كردم، انجام داد بدان كه او واجب الاطاعه مي باشد، امام كسي است كه بر هر كاري كه اراده كند قادر باشد.

حبابه گفت: سپس از نزد حضرت علي عليه السلام بازگشتم. هنگاميكه اميرالمومنين عليه السلام از دنيا رفت به نزد امام حسن عليه السلام رفتم، در حاليكه او در محل جلوس حضرت علي عليه السلام نشسته بود و مردم از آن حضرت سؤال مي كردند و جواب مي گرفتند. آنگاه


امام حسن عليه السلام به من رو كرد و فرمود يا حبابة الوالبيه.

گفتم: بله اي مولاي من فرمود: آنچه با خود همراه داري به من ده، پس آن سنگي كه پدرش به من داده بود به او دادم. امام حسن عليه السلام نيز با انگشتر خود بر آن سنگ مهر زد همانگونه كه پدرش چنين كرد.

حبابة مي گويد: پس از شهادت امام حسن عليه السلام به نزد امام حسين عليه السلام رفتم و او در مسجد النبي بود به پيش من آمد و خوش آمد گفت سپس فرمود: آيا دلائل امامت را مي خواهي بداني؟ گفتم: بله اي مولاي من. آنگاه فرمود: آنچه با توست به من ده، سنگ را به حضرت دادم. حضرت نيز بر آن با انگشتري خود مهر نمود.

حبابه مي گويد: سپس ديدم علي بن الحسين عليه السلام را بعد از شهادت پدرش و در آن هنگام من پير شده بودم و سن و سالم از صد و سيزده گذشته بود، ديدم كه حضرت در ركوع و سجود و مشغول به عبادت است نااميد شدم از اينكه دلائل امامت را از او بپرسم. كه آن حضرت با انگشت سبابه اشاره اي به من نمود، در اين هنگام به يكباره جواني ام به من بازگشت.

به محضرش عرض كردم: اي سيد و سرور من چقدر از عمر دنيا گذشته و چقدر از آن باقي مانده است؟

حضرت فرمود: اما آنچه گذشته مي دانيم ولي آنچه باقيست، خير. سپس فرمود آنچه را كه همراه داري بده. آن سنگ را به او دادم، ايشان نيز با انگشتري خود بر آن مهر نمود.

مدتها بعد نزد اباجعفر عليه السلام رفتم، او نيز بر سنگ مهر نمود. بعد از آن نزد حضرت اباعبدالله، امام جعفر صادق عليه السلام رفتم، او نيز سنگ را براي من مهر نمود، سپس نزد اباالحسن موسي ابن جعفر عليه السلام رفتم، او نيز سنگ را با انگشتري خود مهر نمود.


سپس به نزد امام رضا عليه السلام رفتم، او نيز سنگ را با انگشتر خود براي من مهر كرد و حبابه از آن طبق گفته عبدالله ابن هشام نه ماه زندگي كرد.