بازگشت

در ذكر بعضي از فضايل آن حضرت


در كامل به اسنادش از معلي بن مرة نقل است كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: حسين از من است و من از حسين هستم خداوند دوست دارد هر كسي را كه حسين عليه السلام را دوست دارد. حسين عليه السلام فرزندي از فرزندان و نوه اي از نوادگان است.

و نيز در كامل از معلي العامري نقل است كه: روزي براي تناول غذا نزد رسول الله صلي الله عليه و آله دعوت شدم، در آنجا حسين عليه السلام با كودكان بازي مي كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در برابر ديدگان مردم به سوي او رفت. سپس آغوش خود را باز كرد و كودك به آغوش آنحضرت مي پريد و فرار مي كرد و اين چنين با اين كار خود رسول الله صلي الله عليه و آله را به خنده مي انداخت. تا اينكه رسول الله او را گرفت و يكدستش را به زير چانه و دست ديگرش را به گردن حسين گذاشت و دهانش را بر دهان او گذاشت


و دهان او را مي بوسيد. سپس فرمود: حسين از من است و من از حسين هستم. خداوند دوست دارد هر كسي را كه حسين عليه السلام را دوست دارد حسين عليه السلام نوه اي از نوادگان است (سبطي از اسباط است).

در عوالم به اسناد معتبر از ام سلمه آمده كه گفت: ديدم رسول الله صلي الله عليه و آله را در روز عيدي در حاليكه بر تن پسرش حسين عليه السلام جامه اي بسيار زيبا پوشانده بود كه از لباسهاي اين دنيا نبود.

به حضرت عرض كردم: يا رسول الله اين لباس چيست؟

حضرت فرمود: اين لباس هديه اي است كه خداوند آن را براي حسين عليه السلام به من هديه كرده، بدرستيكه اين پارچه از كرك و پر و بالهاي جبرئيل است و من نيز اين لباس را بر تن حسين عليه السلام كردم و با اين لباس او را زينت كردم بدرستيكه امروز زينت است و من امروز را دوست دارم.

در عوالم از ابن عباس نقل است كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: در بهشت قصري را ديدم كه از مرواريد سفيد بود و در ديوارهاي آن هيچ رخنه و اتصالي نبود و تمام آن قصر يكپارچه از مرواريد بود. گفتم حبيب من جبرئيل اين قصر براي كيست؟ گفت: براي پسرت حسين عليه السلام است.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: به جلوي آن قصر رفتم سيبي يافتم و آن سيب را گرفتم و شكافتم پس از ميان آن سيب حوريه اي بيرون آمد گفتم: تو براي چه كسي هستي؟ آن حوريه گريست و گفت: من براي پسرت حسين عليه السلام هستم.

و نيز در عوالم از امام رضا عليه السلام از پدران طاهرينش نقل است كه رسول خدا فرمود: هر كس دوست دارد به محبوبترين اهل زمين نزد اهل آسمان نگاه كند، به حسين عليه السلام بنگرد. اسماعيل بن رجا و عمرو بن شعيب نقل شده كه گفتند: روزي امام


حسين عليه السلام بر عبدالرحمن بن عمرو بن العاص گذشت، عبدالله گفت: هر كس دوست دارد به محبوبترين اهل زمين نزد اهل آسمان نگاه كند به اين فردي كه اكنون در حال گذر است نگاه كند. پس با آنحضرت سخني نگفتند تا اينكه شبهاي جنگ صفين شد پس ابوسعيد خدري به نزد امام حسين عليه السلام رسيد و حضرت به او گفت: آيا ميداني من محبوبترين مردم نزد اهل آسمان هستم با اينحال با من و پدرم در روز صفين مي جنگي! بخدا قسم كه پدرم از من برتر و بهتر است پس توبه كن و عذر خواهي نما.

آنگاه به ابوسعيد خدري گفت: آيا نشنيده اي سخن خداي تبارك و تعالي را كه فرمود: (و ان جاهداك علي أن تشرك بي ما ليس لك علم فلا تطعهما) و آيا نشنيده اي سخن رسول خدا را كه: بدرستيكه پيروي و اطاعت و بندگي بايد در امور خير و معروف باشد و نيز فرمود: بندگي براي مخلوق در معصيت خداوند وجود ندارد.

و نيز در عوالم مستندا از ابن عباس نقل است كه گفت: ما نزد رسول الله صلي الله عليه و آله بوديم در حاليكه پسرش ابراهيم را به زانوي چپ و حسين عليه السلام را روي زانوي راستش قرار داده بود و رسول خدا صلي الله عليه و آله يكبار اين را مي بوسيد و يك بار آنرا در اين هنگام جبرئيل نازل شد تا پيام پروردگار دو عالم را به او برساند. پس هنگامي كه جبرئيل نزد ايشان رفت، حضرت فرمود: جبرئيل پيامي از پروردگارم براي من آورده اي؟

جبرئيل عرض كرد: اي محمد پروردگارت به تو سلام رسانيده و مي فرمايد: اين دو كودك را كه بر زانويت قرار دادي هر دو براي تو نمي مانند پس يكي را فديه ديگري قرار بده و فداي ديگري نما. رسول الله نظري بر ابراهيم كرد و آنگاه نظري به


حسين عليه السلام نمود، سپس گريست و آنگاه فرمود: بدرستيكه مادر ابراهيم كنيز است و هر گاه كه بميرد كسي جز من براي او ناراحت و محزون نخواهد شد ولي مادر حسين عليه السلام دخترم فاطمه عليهاالسلام و پدرش پسر عمويم علي عليه السلام است و حسين عليه السلام از گوشت و خون من است و هر گاه او از دنيا برود دخترم و پسر عمويم و خودم براي او محزون و ناراحت خواهيم شد و ناراحتي و حزن من از آن دو درباره ي حسين بيشتر خواهد بود.

اي جبرئيل به خداوند بگو كه ابراهيم را از من بگيرد چون او را فدايي حسين عليه السلام قرار دادم.

ابن عباس مي گويد: پس از سه روز ابراهيم از دنيا رفت و هر گاه كه رسول خدا صلي الله عليه و آله حسين را مي ديد او را در آغوش مي كشيد و مي بوسيد و به سينه خود مي چسباند، لبها و دندان او را مي مكيد و مي فرمود: اي من به فداي كسي كه ابراهيم، پسرم فداي او گرديد.

در امالي شيخ صدوق از ابن نعيم نقل است كه گفت: نزد ابن عمرو بودم كه مردي به نزد او آمد و از او درباره ي خون پشه و حكم آن سؤال كرد: ابن عمرو گفت: اهل كجايي؟ آن مرد گفت اهل عراق هستم ابن عمرو گفت: او را ببينيد كه از من درباره ي خون پشه سؤال مي كند در حاليكه پسر رسول الله صلي الله عليه و آله را كشتند و من از رسول خدا شنيدم كه فرمود: حسن عليه السلام و حسين عليه السلام دو گل خوشبوي من از دنيا هستند.

در امالي از خذيفه بن يمان نقل است كه گفت: ديدم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله دست حسين بن علي عليه السلام را گرفته و مي فرمود: ايها الناس اين حسين بن علي است پس او را خوب ببينيد و بشناسيد، قسم به كسي كه جانم به دست اوست اين پسر در بهشت است دوستان او بهشتي اند و دوستان دوستان او نيز در بهشت هستند.


و در كامل از ابي ذر غفاري (رحمه الله) آمده كه گفت: ديدم كه رسول خدا حسين بن علي عليهماالسلام را مي بوسيد و چنين مي فرمود: هر كس حسن عليه السلام و حسين عليه السلام و فرزندان ايشان را از روي صدق و اخلاص دوست داشته باشد، صورتش به آتش و عذاب نخواهد سوخت حتي اگر گناهانش به تعداد ريگهاي بيابان و شنزار باشد هيچ گناهي از او باقي نمي ماند مگر گناهي كه او را از ايمان خارج كند.

در عوالم از سلمان فارسي آمده كه گفت: امام حسين عليه السلام بر روي زانوي رسول خدا صلي الله عليه و آله بود و آنحضرت امام حسين عليه السلام را مي بوسيدند و مي گفت: تو سيد، پسر سيد هستي و پدر سادات هستي. تو امام، پسر امام و پدر ائمه هستي. تو حجت، پسر حجت و پدر حجج الهي هستي، نه نفر از ائمه از نسل تو هستند كه نهمين ايشان قائم آل محمد صلي الله عليه و آله است.

در منتخب از طبري از طاووس يماني نقل است كه هر گاه امام حسين بن علي عليهماالسلام در مكاني تاريك مي نشست روشنايي و سفيدي پيشاني و زير گلويش مردم را به سوي او هدايت مي نمود، زيرا رسول الله صلي الله عليه و آله بارها پيشاني و زير گلويش را مي بوسيد.

روزي جبرئيل به زمين نازل شد پس ديد كه حضرت زهرا عليهاالسلام خوابيده است و حسين عليه السلام در گاهواره اش به عادت كودكان مي گريد، جبرئيل نزد حسين عليه السلام نشست و با زبان كودكي با او شروع به سخن نمود، چيزي نگذشت كه حضرت زهرا عليهاالسلام از خواب بيدار شد و شنيد كه گويي انساني با پسرش حسين عليه السلام سخن مي گويد ولي هر چه نگاه كرد كسي را نديد، پدرش رسول الله صلي الله عليه و آله به او خبر داد كه اين جبرئيل است كه با حسين عليه السلام سخن مي گويد.

در منتخب از انس بن مالك نقل است كه گفت: ديدم كه امام حسين عليه السلام جنازه ي


يكي از اصحاب خود را تشييع مي نمود پس ما هم با او بر جنازه نماز خوانديم، وقتي كه از نماز فارق شديم، ديدم كه اباهريره خاك قدمهاي امام حسين عليه السلام را برمي دارد و به صورت خود مي مالد.

امام حسين عليه السلام به او فرمود: اي اباهريره اين كار را نكن.

اباهريره عرض كرد: مرا رها كن يابن رسول الله بخدا قسم اگر مردم بدانند آنچه را كه من از شما مي دانم (از فضائل) به جاي اينكه شما را بر گردن خود حمل كنند شما را بر حدقه چشمانشان حمل مي كنند. يابن رسول الله با اين دو گوش خود شنيدم كه جد شما رسول الله صلي الله عليه و آله بر روي منبر فرمود: بدرستيكه اين پسرم حسين سرور جوانان تمام مردم اهل بهشت است.

در منتخب از ليس از سعد نقل است كه گفت: پيامبر روزي در بين عده اي از اصحابش نماز مي خواند و حسين عليه السلام خردسال بود و نزديك رسول الله صلي الله عليه و آله نشسته بود. هنگامي كه پيامبر به سجده رفت حسين عليه السلام برخاست و بر پشت آنحضرت نشست. ذكر سجده ي پيامبر طولاني شد، پس آنگاه كه پيامبر خواست سر از سجده بردارد، به آرامي و مهرباني حسين عليه السلام را از پشت خود پائين آورد و كنار خود قرار دادند، چون باز سر بر سجده گذاشتند حسين عليه السلام دوباره بر پشت رسول خدا صلي الله عليه و آله سوار شد و پائين نيامد تا اينكه باز پيامبر او را به آرامي پائين آوردند و چنين كاري ادامه يافت تا اينكه پيامبر نمازشان را به پايان رساندند. در همين حال مردي يهودي كه ايستاده بود و اين صحنه را نظاره مي كرد و ميديد كه امام حسين عليه السلام با جدش چه مي كند، گفت: اي محمد با كودكان به گونه اي برخورد مي كني كه ما اينگونه عمل نمي نمائيم.

پيامبر فرمودند: اگر شما هم به خداوند و رسولش ايمان مي آورديد هر آينه با


كودكان خردسال با مهر و عطوفت برخورد مي كرديد.

مرد يهودي گفت: اي محمد چه طبيعت و اخلاق نيكويي داري، سپس آن مرد به دست رسول خدا صلي الله عليه و آله مسلمان شد وقتي كه بزرگواري اخلاق و بزرگي مرتبه رسول الله صلي الله عليه و آله را ديد.

در منتخب از عبدالله بن عمر نقل شده است: ديدم رسول خدا صلي الله عليه و آله بر منبر خطبه مي خواند كه در اين هنگام حسين از نزد مادرش آمد در حالي كه طفلي كوچك بود. ناگهان پايش به گوشه جامه اش گير كرد و با صورت به زمين خورد. رسول الله صلي الله عليه و آله با ديدن اين صحنه گريست و از منبر پائين آمد و حسين عليه السلام را به آغوش گرفته و به سينه اش چسباند و او را از گريه ساكت كرد و گفت: خداوند شيطان را بكشد. فرزند، مايه آزمايش است. بخدايي كه جانم به دست اوست وقتي اين پسرم افتاد دلم از دست برفت.

عبدالله بن عمر ادامه داد بدرستيكه رسول الله رقيق القلب بود و از ناراحتي ديگران سريعا اشكش جاري مي شد همانگونه كه خداوند تعالي فرمود: (و كان بالمؤمنين رحيما).

در منتخب از ابي السعادات نقل است كه گفت: روزي حضرت رسول صلي الله عليه و آله از خانه عايشه خارج شد، بر خانه دخترش فاطمه عليهاالسلام گذشت، در اين هنگام شنيد كه حسين عليه السلام گريه مي كند فرمود: اي فاطمه عليهاالسلام حسين را ساكت كن مگر نمي داني كه گريه او دل مرا آزار مي دهد. آنگاه حسين عليه السلام را گرفت و اشكهايش را پاك كرد و روي او را بوسيد و به سينه اش چسباند.

چگونه مي شد اگر رسول الله مي ديد در گرماي سوزان اعضاي او را قطعه قطعه كردند و سرش را از قفا بريدند و خونش را با خاك و ريگ بيابان درآميختند، در


حاليكه حسين از تشنگي به حال احتضار بود و شمر خم شد و بر سينه حضرت نشست و شمشير بر گرده زير گلوي آنحضرت مي كشيد و امام كمك مي طلبيد ولي كسي او را كمك نكرد و ياري مي خواست ولي كسي را ياري نمي كرد.

در غاية المرام از اهل سنت از علي بن الحسين عليه السلام از پدرش نقل است كه فرمود: نزد رسول خدا رسيدم در حالي كه ابي بن كعب نزد ايشان بود پس رسول الله صلي الله عليه و آله به من فرمودند: خوش آمدي اي اباعبدالله اي زينت آسمانها و زمين، ابي بن كعب گفت: يا رسول الله چگونه كسي غير از شما زينت آسمانها و زمين است؟ حضرت فرمود: اي ابي به همان كسي كه مرا به پيامبري برگزيده است حسين بن علي عليه السلام در آسمان معروفتر و بزرگتر است از آنچه كه در زمين است، همانا بر جانب راست عرش الهي نوشته شده است: چراغ هدايت و كشتي نجات، امام توانا، عزيز و نيرومند، درياي علم و ذخيره عالم بدرستيكه خداوند او را در صلب و نطفه مبارك و پاك و طاهري قرار داده و خلق نموده است او را قبل از اينكه هيچ مخلوقي نطفه اش منعقه شود و وجودي در اصلاب صورت گيرد يا شب و روز بوجود بيايد.

در بعضي از اخبار آمده كه عرب باديه نشيني به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد پس به او گفت: يا رسول الله بچه آهويي صيد كرده ام كه ماده است و با آن به نزد تو آمده ام و آنرا براي حسن عليه السلام و حسين عليه السلام هديه آورده ام پس رسول الله آن را گرفت و قبول كرد و براي آن مرد دعايي خير كرد. هنگامي كه امام حسن عليه السلام به نزد جدش رسول الله صلي الله عليه و آله آمد، ايستاد و آن بچه آهو را خواست پس رسول خدا آهو را به او داد، ساعتي نگذشت كه امام حسين عليه السلام به نزد امام حسن آمد پس آن بچه غزال برادرش را ديد كه با آن بازي مي كند آنگاه گفت: اي برادر اين بچه آهو را از كجا آورده اي؟ امام حسن عليه السلام فرمود: اين را جدم رسول الله صلي الله عليه و آله به من داده پس امام حسين عليه السلام به


سرعت نزد جدش رسول الله آمد و گفت: يا رسول الله به برادرم بچه آهويي داده اي كه با آن بازي مي كند و مثل آنرا به من نداده اي و اين سخن را چند بار تكرار كرد و رسول الله ساكت بود ولكن او را دلداري مي داد و با مهرباني و با سخن او را آرام مي كرد تا اينكه امام حسين عليه السلام از گريه ساكت شود ولي باز او شروع به گريه ميكرد.

در اين هنگام كه رسول خدا صلي الله عليه و آله چنين مي كرد ناگهان در كنار در مسجد فرياد مردم به پا خاست پس ديدند كه ماده آهويي به همراه بچه اش كه دنبال آنها گرگ ماده اي مي آمد به در مسجد آمده و آن گرگ آهوان را به سوي رسول خدا مي راند تا اينكه آنها را به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آورد سپس آهو با زبان فصيح به سخن آمد و گفت: يا رسول الله من دو بچه داشتم كه يكي از آنها را صياد گرفته و به نزد تو آورده و اين دومين بچه من است و من به وجود اين بچه ام مسرور و شاد بودم و او را شير مي دادم كه ناگهان شنيدم منادي مي گويد، بشتاب. بشتاب. اي آهو بچه خود را نزد پيامبر خدا ببر و سريعا به او بده، بخاطر اينكه حسين در نزد پيامبر خدا ايستاده و گريه مي كند و همه ملائكه سر از سجده و عبادت خويش برداشته اند. اگر حسين به گريه خود ادامه دهد ملائكه مقربين نيز به گريه او گريه و زاري خواهند نمود و نيز شنيدم كه منادي چنين مي گويد: بشتاب اي آهو قبل از اينكه اشك حسين عليه السلام بر روي گونه هايش جاري شود. اگر اين كار را نكني اين ماده گرگ را بر تو و بچه ات مسلط مي كنيم تا شما را بخورد. آنگاه من اين بچه را از مسافتي دور براي شما آوردم يا رسول الله زمين زير پايم گرديد تا اينكه هر چه سريعتر به محضر شما برسم و من خداوند را حمد ميگويم كه چگونه مرا به نزد تو آورد قبل از اينكه اشكهاي حسين عليه السلام بر روي گونه هايش جاري شود.

مردم و اصحاب با ديدن و شنيدن اين مطلب زبان به تكبير و تهليل گشودند و


پيامبر براي آن آهو به خير و بركت دعا نمود.

حسين عليه السلام بچه آهو را گرفت و با آن به سوي مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام رفت و آنحضرت نيز بواسطه اين صحنه بسيار خوشحال شد.

و در عوالم از بعضي كتب قديمه مثل اين حديث آمده است.

در منتخب از ام ايمن نقل است كه گفت: روزي به سوي منزل بانويم فاطمه عليهاالسلام براي زيارتش رهسپار شدم. آن روز از ايام تابستان و بسيار گرم بود. تا به در خانه آنحضرت رسيدم ديدم كه در خانه بسته است، پس از شكاف در به داخل نگاه كردم ديدم كه حضرت فاطمه زهرا كنار آسياب دستي خوابيده است و آسياب دستي در حال چرخيدن است و گندم آرد مي كند ولي نديدم چه كسي آن را مي چرخاند و گاهواره حسين نيز عليه السلام مي جنبد، در حاليكه حسين عليه السلام در آن خوابيده است ولي نديدم چه كسي آنرا تكان مي دهد و نيز ديدم كه دستي كنار حضرت زهرا عليهاالسلام در حال تسبيح انداختن و ذكر گفتن است.

ام ايمن گفت: پس از ديدن اين امور غريبه تعجب كردم و به سوي سرورم رسول الله صلي الله عليه و آله رفتم و به ايشان عرض كردم: يا رسول الله بدرستيكه من اكنون چيزهايي عجيبي ديدم كه نظير آن را تاكنون هرگز نديده بودم پس حضرت به من فرمود: اي ام ايمن چه ديده اي؟ گفتم: خواستم به خانه بانويم فاطمه زهرا عليهاالسلام بروم و جريان را تا آخر عرض كنم.

حضرت فرمود: اي ام ايمن بدانكه فاطمه ام روزه بود و خسته و گرسنه و هوا هم گرم بود پس خداوند بر او خوابي را چيره ساخت و او نيز خوابيد - پاك و منزه است خداوندي كه هيچگاه نمي خوابد - آنگاه خداوند فرشته اي را فرستاد تا خوراك خانواده زهرا عليهاالسلام را آسياب نمايد و فرشته اي ديگر فرستاد تا گاهواره حسين عليه السلام را


تكان دهد تا زهراي من از خواب بيدار نشود و فرشته اي ديگر را نيز فرستاد تا نزديك دست فاطمه زهرا تسبيح خداوند عزوجل را بگويد و ثوابش براي زهرا عليهاالسلام منظور گردد، براي اينكه فاطمه هيچگاه از ذكر خداي سبحان غافل نمي شود و سستي نمي كند.

چون به خواب مي رود خداوند تبارك و تعالي ثواب تسبيح و تقديسش را براي فاطمه عليهاالسلام منظور مينمايد.

ام ايمن مي گويد عرض كردم: يا رسول الله به من بگو چه كسي آسياب و دستاس را مي چرخاند و چه كسي گهواره جنبان حسين عليه السلام بود و با او سخن مي گفت: و چه كسي به جاي حضرت زهرا عليهاالسلام تسبيح مي گفت.

رسول الله صلي الله عليه و آله تبسمي شيرين كرد و فرمود: دستاس را جبرئيل مي چرخاند، گهواره جنبان حسين عليه السلام ميكائيل بود و اسرافيل به جاي دخترم زهرا عليه السلام ذكر مي گفت.

در منتخب همچنين از عبدالله بن عباس نقل است كه گفت: ما نزد رسول الله صلي الله عليه و آله بوديم كه در اين هنگام فاطمه زهرا عليهاالسلام آمد و شروع به گريه نمود پس رسول خدا به او فرمود: براي چه گريه مي كني اي فاطمه؟ عرضه داشت: اي پدر حسن و حسين امروز گم شده اند براي يافتن آنها به خانه شما رفتم ولي آنها را نيافتم و نمي دانم كه كجا هستند و علي از پنج روز پيش براي آبياري باغ به خارج از شهر رفته در اين هنگام رسول الله صلي الله عليه و آله به ابوبكر كه در محضر ايشان بود فرمود: اي ابابكر نور ديدگان مرا (فرزندان مرا) پيدا كن سپس فرمود: اي عمر و اي سلمان و اي اباذر و اي فلان و اي فلان برخيزيد و نور ديدگان مرا پيدا كنيد. ابن عباس مي گويد: پس ما حساب كرديم و ديديم كه رسول خدا هفتاد مرد را به جستجوي حسن و حسين فرستاده


است پس از ساعتي همه بازگشتند و هيچكدام آن دو را نيافتند پس رسول خدا بسيار غمگين شد به خاطر گم شدن دو فرزندش آنگاه بر در مسجد ايستاد و گفت: خداوندا به حق دوست و حبيب ابراهيم عليه السلام و به حق برگزيده ات آدم عليه السلام اگر نور ديدگان من و ميوه هاي دل من در خشكي و يا دريا هستند پس ايشان را از هر سوء و شري حفظ كن و سلامتشان دار يا ارحم الراحمين.

ابن عباس گفت: در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت: يا رسول الله محزون و غمگين مباش بدرستيكه حسنين بزرگواران دنيا و آخرت هستند. به تحقيق كه خداوند فرشته اي براي حفظ آنها گمارده چه خواب باشند و چه نشسته يا ايستاده باشند بدانكه دو پسرت در باغ بني النجار خوابيده اند.

پيامبر خوشحال شد و به سوي آنها رفت در حاليكه جبرئيل در سمت راست آنحضرت و ميكائيل در سمت چپ آنحضرت راه افتادند و مسلمانان دور ايشان بودند تا اينكه همگي به باغ بني النجار وارد شدند و در آنجا فرشته اي محافظ ايشان بود يك بال خود را زير حسنين و بال ديگر خود را بالاي سر ايشان گرفته بود و بر روي هر كدام از ايشان رو اندازي از پشم بود كه تا روي صورت و لباسهايشان را پوشانده بود و حسن عليه السلام و حسين عليه السلام در آغوش همديگر به خواب رفته بودند.

رسول خدا صلي الله عليه و آله به سرعت ايشان را در آغوش گرفت و بر روي زانوي خود قرار داد و همواره مي بوسيد و ايشان را زمين نگذاشت تا اينكه از خواب بيدار شدند. رسول الله صلي الله عليه و آله حسين عليه السلام را در آغوش گرفت و حمل كرد و جبرئيل حسن را آنگاه رسول الله صلي الله عليه و آله از باغ بني النجار خارج شد در حاليكه گفت: اي گروه مردم بدانيد بدرستيكه هر كس با اين دو فرزندم دشمني و كينه ورزي نمايد جايگاهش در جهنم است و هر كس اين دو رادوست بدارد جايگاهش در بهشت است و هر كس بر


ايشان كرامتي نمايد جزا و پاداش او با خداي متعال است. نام اين دو نور ديده ام در تورات شبر و شبير است.

در تظلم الزهرا از كتاب منتخب آثار اميرالمؤمنين عليه السلام آمده كه: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بود و نزدش امام علي بن ابيطالب عليه السلام بود كه در اين هنگام امام حسين عليه السلام وارد شد پس رسول خدا او را گرفت و در دامنش نشانيد و ميان دو چشم و لبهاي او را مي بوسيد در آن هنگام امام حسين عليه السلام شش ساله بود. امام علي عليه السلام فرمودند: يا رسول الله آيا شما پسرم حسين عليه السلام را دوست مي داريد؟ حضرت فرمود: چگونه او را دوست نداشته باشم در حاليكه عضوي از اعضا من است. امام علي عليه السلام گفت: يا رسول الله كداميك از ما نزد شما محبوبتر هستيم من يا حسين عليه السلام؟

حسين عليه السلام گفت: هر كسي كه بلند مرتبه است، پيش رسول الله عليه السلام عزيزتر و دوست داشتني تر است و به او از همه نزديكتر است.

امام علي عليه السلام فرمود: اي حسين آيا به من فخر مي كني؟

حسين عليه السلام فرمود: بله اي پدر اگر مي خواهي اينگونه فكر كن. پس حضرت علي عليه السلام فرمود: من اميرالمؤمنين لسان الصادقين و وزير حضرت مصطفي هستم تا اينكه فضيلتهايي را كه آنحضرت براي خود شمرد بيش از هفتاد صفت شد آنگاه ساكت شد.

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: حسين، شنيدي؟ اين صفاتي كه پدرت از خودش گفت، يك هزارم فضائل او بود و او بسيار والاتر است. امام حسين عليه السلام گفت: حمد مخصوص خدايي است كه ما را بر همه بندگان مؤمنش و همه مخلوقاتش برتري و فضيلت داد سپس گفت: اي پدر آنچه كه از صفات خويش فرمودي همگي صدق و درست است.

پس پيامبر به امام حسين عليه السلام گفت: اي پسرم تو هم از فضائل خودت بگو.


امام حسين عليه السلام فرمود: من حسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام هستم، مادرم فاطمه زهرا عليهاالسلام سرور زنان عالم است و جدم محمد مصطفي صلي الله عليه و آله سرور همه فرزندان آدم عليه السلام است، هيچ شكي نيست اي پدر كه مادر من نزد خدا و همه ي مردم از مادر شما بالاتر و برتر است و جد من نزد خدا و همه مردم از جد تو بالاتر و برتر است و من كسي هستم كه در گهواره جبرئيل هم زبان و هم سخن من و اسرافيل مصاحب من بود، اي پدر تو نزد خداوند پرفضيلت تر از من هستي و من از جهت حسب و نسب و رتبه و شأن پدران و مادران و اجداد باافتخارتر از تو هستم، سپس امام حسين عليه السلام به آغوش پدرش پريد و علي عليه السلام را ببوسيد و حضرت نيز او را در آغوش خود مي بوسيد و مي فرمود: خداوند بزرگي، عظمت و شرافت و علم و صبر تو را زيادتر بگرداند و لعنت خداوند بر كساني كه به تو ظلم مي كنند اي اباعبدالله.

در منتخب روايت است كه اسرافيل بر جبرئيل مباهات مي كرد و مي گفت: بدرستيكه من از فرشتگان حامل عرش صاحب نفخه و صور هستم و من از همه ملائكه به حضرت جلال نزديكتر هستم پس جبرئيل گفت: اي اسرافيل من برتر از تو هستم، اسرافيل گفت: براي چه؟ جبرئيل گفت: من امين خدا بر وحي او به پيامبران هستم، كسوف و خسوف در دست من است، زلزله ها و بادها را موكل هستم، پس اسرافيل و جبرئيل اختلاف خود را بر سر برتري يكي بر ديگر به نزد خداوند بردند پس وحي آمد كه ساكت شويد. به عزت و جلالم سوگند كه من كسي را خلق نموده ام كه از شما برتر و بالاتر است، به ساق عرش نگاه كنيد، اسرافيل و جبرئيل به پايه عرش نگاه كردند پس ديدند كه بر آن نوشته شده: لا اله الا الله محمد رسول الله علي و فاطمه و الحسن و الحسين خير خلق الله پس جبرئيل گفت: خداوندا به حق اين عزيزان بر تو من را خدمتكار اين خاندان قرار بده پس خداوند فرمود: قبول


كرديم، تو از اين پس خدمتكار ايشان هستي پس جبرئيل بر ملائكه افتخار و مباهات نمود كه خادم اهل بيت عليهم السلام شده است و مي گفت چه كسي مانند من است من خادم آل محمد صلي الله عليه و آله هستم پس مباهات ملائكه در برابر جبرئيل در هم شكست.

در بحار از عروه بارقي حكايت شده است كه گفت: در بعضي از سالها به حج مي رفتم پس وقتي در مدينه به مسجد رسول الله داخل مي شدم مي ديدم كه رسول الله نشسته و دو طرف او دو كودك نشسته اند و آنحضرت گاهي اين را مي بوسيد و گاه ديگري را پس چون مردم اين صحنه ها را مي ديدند ساكت مي شدند و با رسول الله سخني نمي گفتند تا ايشان از اين كار خود فارغ شوند. مردم نمي دانستند براي چه رسول خدا صلي الله عليه و آله اينگونه ايشان را دوست دارند.

من نزد رسول خدا آمدم در حاليكه ايشان آن دو آقازاده را مي بوسيد، عرض كردم يا رسول الله آيااين دو پسر فرزندان تو هستند؟ حضرت فرمود: اين دو، فرزندان دختر و برادرم و پسر عمويم و عزيزترين مردان نزد من و چون چشم و گوش من، علي عليه السلام هستند. كسي كه من از او هستم واو از من است و من هم از او، كسي كه حزن و ناراحتي او حزن و ناراحتي من است و اندوه من اندوه اوست.

عرض كردم يا رسول الله صلي الله عليه و آله من از اين كار شما و محبت شما با آنها در عجبم.

آنگاه رسول خدا فرمود: اي مرد بدانكه وقتي من به معراج رفتم و به بهشت وارد شدم به درختي در باغ بهشت رسيدم كه از بوي مطبوع و دل انگيز آن در عجب ماندم كه جبرئيل به من گفت: اي محمد از اين درخت و احوال آن تعجب نكن و بدانكه ميوه آن بهتر از بوي آن است.

جبرئيل از ميوه ي آن درخت براي من چيد و آورد و من از خوردن آن ميوه ها اصلا احساس سيري ننمودم. سپس به درختي ديگر رسيدم جبرئيل به من گفت: اي


محمد از ميوه اين درخت نيز بخور بدرستيكه اين درخت شبيه درختي است كه از ميوه آن خوردي، ميوه ي اين درخت گواراتر و خوشبوتر و پاكتر از درخت قبلي است.

رسول خدا صلي الله عليه و آله ادامه داد: جبرئيل از ميوه هاي آن درخت براي من چيد آورد و من خوردم و بوئيدم و هيچ احساس سيري و ناراحتي ننمودم، تا اينكه گفتم: اي برادرم جبرئيل هيچ درختي را خوشبوتر و بهتر از اين دو درخت در بهشت نديدم.

جبرئيل گفت: اي محمد مي خواهي بداني كه اسم اين دو درخت چيست؟ گفتم: مي خواهم بدانم. جبرئيل گفت: يكي از آنها حسن عليه السلام و ديگري حسين عليه السلام نام دارد. اي محمد وقتي به زمين بازگشتي در ساعت مقرر نزد همسرت خديجه برو و با او آميزش نما بدرستيكه از تو نوري به همسرت خديجه منتقل مي شود كه بسيار خوشبو است و نفحه آن بخاطر خوردن ميوه هاي اين دو درخت بهشتي است، از تو و همسرت، فاطمه ي زهرا عليهاالسلام بدنيا خواهد آمد. سپس فاطمه را به ازدواج علي عليه السلام در بياور. براي علي عليه السلام دو پسر خواهد آمد يكي از آنها را حسن عليه السلام و ديگر را حسين عليه السلام نام بگذار.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر چه كه برادرم جبرئيل گفته بود انجام دادم.

هر آنچه كه گفته بود به وقوع پيوست. جبرئيل بعد از ولادت حسن عليه السلام و حسين عليه السلام نزد من آمد. به او گفتم اي جبرئيل من خيلي مشتاق هستم كه آن دو درخت بهشتي را دوباره ببينم آنگاه جبرئيل گفت: اي محمد هر زمان كه مشتاق شدي كه از ميوه هاي آن دو درخت بهشتي بخوري، حسن عليه السلام و حسين عليه السلام را استشمام كن.

رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز از آن به بعد چنين مي كردند و مي فرمودند: چه درست گفته برادرم جبرئيل، حسن و حسين را مي بوسيد و مي فرمود: اي ياران من آنقدر اينها را


دوست دارم كه مايلم زندگي ام را بين اين دو تقسيم كنم. اين دو گلهاي خوشبوي من هستند. پس مرد سائل از توصيفي كه پيامبر صلي الله عليه و آله براي حسن عليه السلام و حسين عليه السلام بيان كرد متعجب شد.

مي گويم: چگونه بود رسول الله اگر مي ديد در كربلا كه خون حسينش را مي ريزند و ايشان را مي كشند. كودكانشان را سر مي برند و اموالشان را به غارت مي برند و حرم و زنان و دختران ايشان را به اسارت خواهند برد، لعنت خداوند و ملائكه و همه مردم بر دشمنان اهل بيت عليهم السلام باد.