بازگشت

در وجه تسميه و ذكر احوال بعضي از ملائكه كه به بركت آن حضرت نجات يافتند


بخدا قسم كه شاعر چه خوب گفته است:



فدت شهر شعبانها الا شهر

فمن بينها يمنه الاشهر



طوي الهم عنا و زال العنا

و بشر الهنا بيننا ينشر



لثالثة في رقاب الأنام

أياد لعمرك لا تنكر



فصبح الولاء بميلاد سبط

هادي الأنام به مسفر



و باب النجاة الامام الذي

ذنوب العباد به تغفر



و غصن الامامة فيه سما

جني هدايتها يمثر



و روض النبوة من نوره

سني و من نوره مزهر



لتهن بميلاده شيعة

لهم طاب في حبه عنصر



غذاه النبي بابهامه

فما زال عن ريها يصدر



به الله رد علي فطرس

مقاما به في السما يذكر



أكان من النصف مثل الحسين

شفيع الخلائق اذ تحشر



و من هو ريحان قلب النبي

ثلاثا علي الترب لا يقبر



تعادي عليه جموع ابن هند

بأسيافهم جهرة يخسر






بميلاده بشر المصطفي

و في قتله حرب تستبشر



و ما زال يؤلمه ان بكي

و كان بتسكيته يأمر



فكيف اذا ما راه لقي

و في الترب خذيه قد عفروا



بنفسي الذي يستغيث العداة

و يدعو النصير فلا ينصر



و يستعطف القوم في وعظه

و هل يسمع الوعظ مستكبر



و راش أبي غير رفع الفخار

ينوء به ذابل أسمر



و كف لها الوكف في المرسلين

برفد يجل فلا يحصر



غدت في النواويس مقطوعة

لها مع خاتمها خنصر



فأين سراة بني هاشم

و حمزة أو عمه جعفر



كجزر الاضاحي دروا باالحسين

و اسرته بالظبا تجزر



و أبدانهم و هي المترفات

بشمس الهجير غدت تصهر



و أرؤسهم فوق عالي السنان

الي الشام من حنق تشهر



و نسوتهم و هي الخفرات

بأذرعها عنهم تستر



ديار بني أحمد أوحشت

و ربعهم منهم مقفر



و دور بني حرب و هي الخراب

ينشد غوانيهم تعمر



شيخ صدوق (ره) در كتاب امالي به اسنادش كه به زيد بن علي مي رسد از پدرش علي بن حسين عليه السلام نقل مي كند فرمود: وقتي حضرت فاطمه عليهاالسلام امام حسن عليه السلام را بدنيا آورد، به امام علي عليه السلام گفت: او را نامگذاري نما، پس امام فرمود: من در نامگذاري او به رسول خدا صلي الله عليه و آله سبقت نمي گيرم. پس امام حسن عليه السلام را در لباس زرد پوشاندند و نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آوردند حضرت فرمود: آيا شما را نهي نكردم او را در پارچه زرد نپيچيد. سپس آن پارچه زرد را بدور انداخت و پارچه سفيد گرفت و


امام حسن عليه السلام را در آن پيچيده و خطاب به علي عليه السلام فرمود: آيا او را نام نهاده ايد؟ گفت: ما در اينكار بر شما سبقت نمي گيريم.

حضرت رسول صلي الله عليه و آله فرمود: من هم در نامگذاري او به خداوند عزوجل پيشي نمي گيرم. حضرت حق به جبرئيل وحي كرد براي محمد صلي الله عليه و آله پسري متولد شده پايين برو و سلام مرا برسان و تبريك بگو و بگو كه علي براي تو به منزله هارون براي موسي است پس فرزندت را بنام پسر هارون نامگذاري كن.

جبرئيل پايين آمد و به رسول خدا از سوي خداوند عزوجل تبريك گفت آنگاه گفت: خداوند تبارك و تعالي تو را امر كرده است كه فرزندت را بنام پسر هارون نامگذاري كن.

پيامبر فرمود: اسم فرزند هارون چه بود؟

جبرئيل به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله عرض كرد: شبر.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: زبان من عربي است.

عرض كرد: او را حسن نام بگذار.

پيامبر نام او را حسن گذاشت، تا هنگامي كه حسين متولد شد خداوند عزوجل به جبرئيل امر كرد پائين برو و بخاطر بدنيا آمدن فرزند محمد صلي الله عليه و آله به او تبريك بگو و به او بگو علي عليه السلام براي تو به منزله هارون براي موسي است او را به اسم پسر هارون نامگذاري كن.

جبرئيل پايين آمد و سلام خداي تبارك و تعالي را ابلاغ نمود و گفت: بدرستيكه علي عليه السلام براي تو به منزله هارون براي موسي است او را بنام پسر هارون نامگذاري كن حضرت فرمود: اسم او چه بود؟ گفت شبير.

حضرت فرمود زبان من عربي است. گفت: او را حسين نامگذاري كن پس او را


حسين نامگذاري نمود.

در عوالم از عمران بن سلمان و عمرو بن ثابت نقل نموده گفتند: اسامي حسن و حسين هر دو از اسامي بهشت است و چنين اسامي در دنيا نبود.

در همان كتاب از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل است كه فرمود: حسن، حسن ناميده شده چون به احسان خداوند آسمانها و زمين ها بر پا شد و حسين از احسان مشتق شده و علي و حسن از اسماء خداوند متعال و حسين اسم مصغر حسن است.

در بحار از امام صادق عليه السلام نقل است كه فرمود: جبرئيل به پيامبر اسم حسن ابن علي عليه السلام و پوشاكي حرير از پوشاكهاي بهشتي را هديه نمود و اسم حسين عليه السلام از اسم حسن عليه السلام مشتق شده است.

در كشف الغمه از كمال الدين نقل است كه: كنيه حضرت حسين عليه السلام فقط ابوعبدالله بود.

اما القاب او بسيار بود. رشيد، طيب، وفي، سيد، زكي، مبارك، تابع لمرضاة الله تعالي و سبط كه همه اين القاب به آنحضرت گفته مي شود بر ايشان اطلاق مي شود.

كه مشهورترين القاب آنحضرت زكي بود.

البته بالاترين القاب از حيث رتبه آنچيزي است كه پيامبر او و برادرش را به آن ملقب نمود بدرستيكه حسنين دو سيد جوانان اهل بهشت هستند.

پس لقب سيد اشرف همه القاب است و همچنين است لقب سبط بدرستيكه به خبر صحيح از پيامبر نقل است كه فرمود: حسين سبطي از اسباط است (نوه اي از نوادگان دختري).

در ارشاد شيخ مفيد (ره) آمده كنيه امام حسين عليه السلام ابوعبدالله بود.

و در بحار از عاصم كوزي مستندا نقل است از امام صادق عليه السلام شنيدم از پدرش


نقل كرد رسول الله صلي الله عليه و آله براي حسن قوچي را و براي حسين نيز قوچي عقيقه نمود و به قابله نيز چيزي هديه كرد و دستور داد كه سر آندو را در روز هفتم ولادتشان بتراشند و موهاي ايشان را وزن كرده و به اندازه وزن موهاي ايشان نقره صدقه داد.

در كافي از حضرت امام جعفر عليه السلام نقل است كه فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله براي امام حسن با دست خود عقيقه نمود و فرمود: بسم الله اين عقيقه اي است براي حسن، خداوند استخوانش به استخوان حسن، گوشتش به گوشت او، خونش را به خون او و مويش را به موي حسن قرار بده خداوندا اين عقيقه را فديه براي محمد و آل او قرار بده.

در كافي از حسين بن خالد نقل است كه گفت: سؤال كردم از اباالحسن امام رضا عليه السلام درباره ي اينكه تهنيت گفتن بخاطر ولادت كودك از چه زماني آغاز شده؟

حضرت فرمود: وقتي حسن بن عليهماالسلام متولد شد جبرئيل در روز هفتم براي تهنيت به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و از طرف خدا امر كرد رسول خدا صلي الله عليه و آله را كه او را نامگذاري كند. كنيه براي او قرار بدهد و سر او را بتراشد و براي او عقيقه كند هنگام ولادت امام حسين عليه السلام نيز روز هفتم به نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و از طرف خدا امر كرد او را به مثل آنچه گفته بود.

در امالي شيخ صدوق (ره) به اسنادش كه به امام صادق عليه السلام مي رسد نقل است فرمود: امام حسين بن علي عليه السلام دو انگشتر داشت كه نقش يكي از آن دو (لا اله الا الله عدة للقاء الله) بود و نقش ديگري (ان الله بالغ امره) بود و نقوش انگشتر حضرت علي بن الحسين عليه السلام خزي و شقي قاتل الحسين بن علي عليه السلام بود (يعني رسوا و بدبخت است قاتل حسين بن علي).

و باز از كافي به اسنادش از محمد بن مسلم نقل است كه گفت: از امام صادق عليه السلام


سؤال كردم درباره ي اينكه انگشتر امام حسين عليه السلام عاقبت به چه كسي واگذار شد و خاطر نشان كردم شنيده ام انگشتر امام حسين عليه السلام در هنگام شهادتشان از دستشان گرفته شده، امام فرمودند: آنچه كه مي گويند درست نيست [1] ، بدرستيكه امام حسين عليه السلام وصيت كرد به پسرش علي بن الحسين عليه السلام و خاتمش را در دست او قرار داد و بدين صورت انگشترش را به او واگذار نمود همانطوريكه رسول خدا صلي الله عليه و آله انگشتر خود را به اميرالمؤمنين واگذار نمود اميرالمؤمنين عليه السلام نيز به امام حسن عليه السلام واگذار كرد و حسن نيز به حسين عليه السلام واگذار كرد آنگاه انگشتر به پدرم رسيد بعد از پدرش و از او نيز به من رسيد پس آن خاتم پيش من است و من آن انگشتر را هر جمعه در دست كرده با آن نماز مي خوانم.

محمد بن مسلم گفت: روز جمعه اي نزد امام آمدم در حاليكه ايشان نماز مي خواند وقتي از نماز فارغ شد دست مباركش را به سوي من دراز كرد و من در دست ايشان انگشتري ديدم كه بر آن نقش شده بود (لا اله الا الله عدة للقاء الله) پس حضرت فرمود: اين خاتم جدم ابي عبدالله حسين بن علي عليه السلام است.

در امالي به اسنادش از ابراهيم بن شعيب نقل كرده گفت: شنيدم امام صادق عليه السلام مي فرمود: وقتي حسين بن علي عليه السلام بدنيا آمد خداوند به جبرئيل امر كرد با هزار نفر از ملائكه براي تهنيت به محضر رسول الله صلي الله عليه و آله از جانب خدايتعالي بزمين بيايد. امام عليه السلام فرمود: پس جبرئيل فرود آمد و بر جزيره اي در دريا گذر نمود. فرشته اي بنام فطرس در آنجا بود كه از ملائك حامل عرش خدا بود. خداوند عزوجل او را براي كاري فرستاد و او در آن تأخير نمود پس بالهاي او شكسته شد و در آن جزيره افتاد


فطرس در اين جزيره هفتصد سال عبادت خداوند متعال را مي نمود تا اينكه امام حسين بن علي عليه السلام به دنيا آمد پس فطرس به جبرئيل گفت: اي جبرئيل كجا مي روي؟ گفت: خداوند عزوجل به محمد صلي الله عليه و آله نعمتي را مرحمت فرموده خداوند مرا به سوي او فرستاده تا از طرف خداوند و از به او تهنيت بگويم طرف خودم، فطرس گفت: مرا هم با خود ببريد شايد محمد براي من دعا كند جبرئيل او را با خود برد، امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامي كه جبرئيل نزد پيامبر خدا رسيد به او از طرف خداوند عزوجل و خودش تهنيت و تبريك گفت: و از حال فطرس با رسول الله صلي الله عليه و آله سخن گفت: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: به او بگو بالهاي خودش را به قنداق اين مولود بمالد و به مكان و جايگاه خويش بازگردد. فطرس نيز چنين نمود. بالهاي خود را به قنداق امام حسين عليه السلام مسح نمود و شفا يافت و به پرواز درآمده بالا رفت آنگاه گفت: يا رسول الله صلي الله عليه و آله بدرستيكه امت تو حسين عليه السلام را خواهند كشت و از حسين حقي بر گردن من است، هر كه به زيارت او بيايد و يا بر او سلام دهد يا بر او نماز بخواند من زيارت، سلام و نماز او را به امام حسين عليه السلام مي رسانم فطرس اين را گفت و عروج كرد.

در بحار به اسناد معتبر از ابي محمد حسين بن طاهر هاشمي قايني نقل است گفت: خداوند تبارك و تعالي وقتي به اين ملك (فطرس) غضب نمود او را مخير كرد بين عذابش در دنيا يا در آخرت، او عذاب دنيا را برگزيد. پس آويزان بود با لبه ي پلكهاي چشمانش در جزيره اي در دريا و هيچ موجود زنده اي بر او گذر نمي نمود و از زير او دود و بخار بد بويي مداوم بالا مي آمد تا وقتي كه ديد ملائكه نازل مي شوند، از يكي از آنها كه بر او مي گذشت درباره ي علت نزولشان سؤال نمود. او گفت: براي حضرت محمد صلي الله عليه و آله از دخترش وصيش پسري متولد شده كه از او ائمه ي هدي عليه السلام تا


روز قيامت بوجود مي آيند فطرس از آن ملك خواست كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله از طرف او نيز تهنيت گفته شود و از حال او به ايشان خبر داده شود.

چون رسول خدا صلي الله عليه و آله از حال فطرس آگاهي يافت از خداوند متعال درخواست نمود كه فطرس را بخاطر حسين آزاد نمايد.

خداوند سبحان نيز چنين نمود.

فطرس خود به نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد تهنيت عرض كرد و به مكان و جايگاه سابقش عروج كرد در حالي كه مي گفت: چه كسي مانند من است، من آزاد شده ي حسين عليه السلام پسر علي و فاطمه و نوه رسول الله عليهم السلام هستم.

در اكمال الدين شيخ صدوق (ره) به اسنادش از مجاهد نقل است كه ابن عباس گفت: شنيدم از رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: براي خداوند ملكي است كه او را دردائيل مي گويند كه شانزده هزار بال دارد و بين هر بال او فاصله زيادي است مانند فاصله بين آسمان و زمين، روزي دردائيل با خود گفت: آيا چيزي برتر از پروردگار جل جلاله وجود دارد؟ خداوند تبارك و تعالي دانست كه او با خود چه گفت پس به خاطر اين سخن خداوند بالهايي مثل آنچه داشت به او داد، بالهاي او به سي و دو هزار رسيد، خداوند عزوجل وحي كرد: پرواز كن. او مقدار پانصد سال پرواز نمود سر او حتي به يكي از ستونهاي عرش الهي نرسيد وقتي كه خداوند عزوجل دانست كه دردائيل خسته شده وحي كرد به او اي ملك به مكان سابق خود بازگرد من برتر از هر برتري هستم و چيزي برتر از من نيست و برتر از قدر و شأن من وجود ندارد. سپس خداوند تعالي بالها و مقام او را از او گرفت و از صفوف ملائكه بيرونش نمود. تا وقتي كه حسين بن علي عليه السلام در اول شب پنجشنبه به دنيا آمد خداوند تعالي به مالك خازن جهنم وحي كرد: كه آتش جهنم را بر اهل آن به خاطر عظمت مولود


امشب خاموش كند (چون اين مولود براي محمد صلي الله عليه و آله به دنيا آمده) و نيز وحي نمود: به رضوان خازن بهشت كه بهشت را زينت بده و معطر گردان به خاطر مولودي كه امشب براي محمد صلي الله عليه و آله در دنيا متولد شده است.

آنگاه خداوند به حور العين وحي نمود كه خود را زينت داده به ديدار همديگر برويد بخاطر مولودي كه امشب براي محمد در دار دنيا متولد شده است و به ملائكه دستور داد در صفوف خويش ايستاده و تسبيح، تمجيد و تكبير بگوئيد به عظمت مولود امشب.

آنگاه خداوند به جبرئيل دستور داد با هزار گروه از ملائكه. كه هر گروه هزار هزار ملك سوار بر اسبهاي سياه و سفيد مزين و يراق شده با شمشيرهايي كه با مرواريد و ياقوت تزئين شده اند. همراه ايشان ملائكه اي بنام روحانيون كه در دستانشان طبقهايي از نور است به سوي پيامبرم محمد صلي الله عليه و آله فرود بيا و تهنيت بگو او را به خاطر مولودش حسين عليه السلام.

اي جبرئيل به محمد بگو كه اسم اين فرزندت را حسين نهادم به او تبريك بگو و احترام بگذار. به او بگو كه اي محمد بدترين مردم از امت تو و بدترين موجودات حسين تو را خواهند كشت پس واي بر قاتل او. واي بر دنباله رو و ياري كننده قاتل حسين عليه السلام و واي بر سر دسته قاتلين حسين عليه السلام. من از قاتلين حسين عليه السلام بيزارم و آنها نيز از من بيزار هستند بدرستيكه روز قيامت هيچ كس از قاتل حسين عليه السلام گناهكارتر و مجرمتر نيست. قاتل حسين عليه السلام به همراه كساني كه فكر كردند بجز الله خداي ديگري نيز هست داخل در آتش مي شوند و آتش جهنم آرزومند ديدار قاتل حسين عليه السلام است بيش از كسي كه به خاطر اطاعت از خدا مشتاق به بهشت است.

در همان حالي كه جبرئيل از آسمان فرود مي آمد تا پيام خداوند را برساند از


نزديك دردائيل گذشت. دردائيل به او گفت: اي جبرئيل امشب چه شبي است كه در آسمان غوغاست مگر قيامت اهل دنيا بر پا شده؟ جبرئيل گفت: نه فرزندي براي محمد صلي الله عليه و آله در دنيا متولد شده است كه خداوند متعال مرا فرستاده است به سوي پيامبر تا به او ولادت فرزندش را تهنيت گويم.

آن ملك گفت: اي جبرئيل به حق آن كسي كه مرا و تو را خلق كرده اگر به نزد محمد صلي الله عليه و آله رسيدي سلام مرا برسان و به او بگو كه به حق مولودش از خداوند عزوجل بخواه كه از من راضي شود و پر و بال و مقام من را در صفوف ملائكه به من بازگرداند.

جبرئيل نزد پيامبر صلي الله عليه و آله فرود آمد و به او هنيت گفت و سلام خداوند را همانطوري كه امر نموده بود به او رسانيد و او را تسليت نيز داد پيامبر به جبرئيل گفت: آيا امت من حسين عليه السلام را مي كشند؟ عرض كرد: بله يا رسول الله. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: اين چه كاري است، بر امت من چه شده كه مي خواهند چنين كاري نمايند، من از قاتلين حسين بيزارم و خداوند عزوجل نيز از ايشان بيزار است. جبرئيل نيز گفت: من هم از قاتلين حسين عليه السلام بيزارم يا محمد صلي الله عليه و آله.

پيامبر صلي الله عليه و آله نزد دخترش فاطمه عليهاالسلام رفت و به او تهنيت گفت و او را تسلي داد.

آنگاه حضرت فاطمه عليها السلام گريست و فرمود: اي كاش من اين كودك را نمي زائيدم، قاتل حسين عليه السلام در آتش جهنم است، آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: و منهم به اين شهادت ميدهم اي فاطمه عليهاالسلام ولكن حسين عليه السلام كشته نمي شود تا اينكه از او امامي بيايد كه از آن امام، ائمه ي هدايتگر بعد از آن امام خواهند آمد.

و ائمه ي هدايت كننده بعد از من عبارتند از، علي عليه السلام، هدايت شده حسن عليه السلام و ياري كننده حسين عليه السلام، ياري شده علي بن الحسين عليه السلام، شفاعت كننده محمد بن


علي عليه السلام، بسيار سود رساننده جعفر بن محمد الصادق عليه السلام، امين موسي بن جعفر كاظم عليه السلام و رضا، علي بن موسي الرضا عليه السلام، فعال محمد بن علي الجواد عليه السلام، و مؤمن علي بن محمد النقي عليه السلام، بسيار داننده حسن بن علي العسگري عليه السلام و آنكه نماز مي خواند پشت سر او عيسي بن مريم، كه نام او قائم آل محمد (عج) است پس فاطمه عليهاالسلام از گريستن دست برداشت.

سپس جبرئيل براي پيامبر جريان آن ملك و عذابي كه ميديد را تعريف كرد.

ابن عباس گفت: پيامبر حسين عليه السلام را گرفت در حالي كه در پارچه اي پشمي پيچيده شده بود به سوي آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا به حق اين مولود بر تو نه، بلكه به حق تو بر اين مولود و جدش محمد صلي الله عليه و آله و ابراهيم عليه السلام و اسماعيل عليه السلام و اسحق عليه السلام و يعقوب عليه السلام اگر قدر و شأني براي حسين عليه السلام فرزند علي و فاطمه عليهاالسلام نزد تو مي باشد، راضي و خشنود شو از دردائيل و بالها و مقامش در صفوف ملائكه را به او بازگردان.

پس خداوند دعاي پيامبر را اجابت فرمود و از آن ملك درگذشت و آن ملك در بهشت مشهور است به اينكه غلام حسين عليه السلام فرزند علي عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام دختر رسول الله صلي الله عليه و آله است.

در بحار از سلمان نقل است كه گفت: حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله خوشه اي انگور براي من فرستاد در ظي كه موسم انگور نبود و به من فرمود اي سلمان حسن عليه السلام و حسين عليه السلام را نزد من بياور تا با من از اين انگور تناول كنند.

سلمان مي گويد: پس من به دنبال آن دو به منزل مادرشان فاطمه عليهاالسلام رفتم ولي ايشان را آنجا نيافتم، به منزل خواهرشان ام كلثوم رفتم باز ايشان را نيافتم، نزد رسول الله صلي الله عليه و آله بازگشتم و به ايشان گفتم كه آنها را نيافتم رسول الله صلي الله عليه و آله ناراحت شدند


و از جاي خود برخاستند و آنگاه فرمودند: اي واي، بچه هايم، نور ديدگانم، هر كس آنها را نزد من بياورد بهشت خدا بر او واجب است در آن لحظه جبرئيل از آسمان فرود آمد گفت: يا محمد چه شده است كه چنين ناله مي كني و ناراحتي؟

حضرت فرمود: بخاطر گم شدن پسرانم حسن و حسين عليهم السلام ناراحتم، بدرستيكه من بر آن دو از كينه ي يهود مي ترسم.

جبرئيل گفت: يا محمد براي آن دو از نيرنگ منافقين بترس بدرستيكه حيله منافقين از كينه يهوديان شديدتر است بدان اي محمد كه پسرانت حسن و حسين در صحت و سلامت در باغ ابي الدحداح خوابيده اند.

سلمان مي گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله همان لحظه به سوي باغ ابي الدحداح راه افتاد و من نيز همراه ايشان رفتم تا اينكه به باغ داخل شديم در حالي كه آنها در آغوش همديگر خوابيده بودند و ماري بزرگ از ايشان محافظت مي نمود و در دهانش دسته اي از برگ از درخت جمع كرده بود و آنها را باد مي زد. آن مار تا رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديد برگها را از دهان انداخت و گفت: السلام عليك يا رسول الله من مار نيستم ولكن من فرشته اي از ملائك كروبي هستم كه لحظه اي از ذكر خداوند غفلت ورزيدم، خداوند بر من خشم گرفت و مرا به صورت ماري مسخ نمود كه مشاهده مي نمائيد و از آسمان به زمين طرد كرد و من سالهاست كه از آن موقع تاكنون دنبال شخص كريمي مي گردم كه از او بخواهم تا شفاعت مرا نزد خداوند نمايد شايد كه خداوند به من رحم نمايد و به مكان اول خود بازگردم به همان صورت كه بودم بدرستيكه او بر هر كاري بسيار تواناست.

سلمان مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله به عجله به سوي حسن و حسين عليهماالسلام رفت و ايشان را در آغوش گرفت تا اينكه آنها از خواب بيدار شدند و بر روي زانوان رسول


خدا صلي الله عليه و آله نشستند. حضرت به ايشان فرمود: اي پسرانم اين فرشته ملكي از ملائك كروبي است، من شفاعت او را نزد خداوند به واسطه شما مي نمايم شما نيز شفاعت او را نزد خداوند بنمائيد، آنگاه حسن و حسين عليهماالسلام به سرعت رفتند و وضو گرفتند و دو ركعت نماز خواندند و اين چنين دعا نمودند: خداوندا به حق جد ما حبيب تو محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و به حق پدرمان علي مرتضي عليه السلام و بحق مادرمان فاطمه زهرا عليهاالسلام اين ملك را به حال اولش بازگردان. سلمان مي گويد: تا دعاي آن دو بزرگ زاده تمام شد ناگاه جبرئيل به همراه جماعتي از ملائكه از آسمان فرود آمد و به آن فرشته بشارت داد كه خداوند از او راضي شده و او را به شكل و جايگاه اولش باز مي گرداند.

سپس به اتفاق آن فرشته به سوي آسمان بالا رفتند در حاليكه مشغول تسبيح خداوند تعالي بودند، سپس جبرئيل به نزد رسول الله صلي الله عليه و آله بازگشت و در حالي كه تبسم مي نمود گفت: يا رسول الله صلي الله عليه و آله بدرستيكه آن فرشته بر همه ملائك هفت آسمان افتخار مي كند و به ايشان مي گويد چه كسي مثل من است، من شفاعت شده دو آقا زاده و نور ديده رسول الله صلي الله عليه و آله حسن و حسين عليهماالسلام هستم.

در بحار در حديث مفضل از امام صادق عليه السلام نقل اشت كه آنحضرت فرمود: ملكي از ملائكه ي مؤمن بود كه او را صلصائيل مي گفتند خداوند او را براي كاري فرستاد ولي اندكي تأخير نمود، خداوند پر او را گرفت و بالهايش را شكست و او را در جزيره اي از جزاير دريا انداخت، تا شب ولادت امام حسين عليه السلام كه ملائكه در آن شب نازل شدند و از خداوند اجازه خواستند كه به سوي جدم رسول الله صلي الله عليه و آله بيايند و به او و اميرالمومنين عليه السلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام تهنيت بگويند. خداوند تبارك و تعالي نيز اجازه داد، آنگاه ملائك گروه گروه از عرش پائين آمدند و از آسماني به آسمان


ديگر گذاشتند تا اينكه از جزيره اي كه صلصائيل در آن افتاده بود گذر نمودند. او را ديدند، ايستادند. آنگاه صلصائيل به ايشان گفت: اي ملائكه خداوند به كجا مي رويد؟ و در كجا فرود مي آئيد؟

به او گفتند: اي صلصائيل در اين شب نوزادي به دنيا آمده است كه گرامي ترين مولود در دنيا بعد از جدش رسول الله صلي الله عليه و آله و پدرش علي عليه السلام و مادرش فاطمه عليهاالسلام و برادرش حسن عليه السلام است و او كسي نيست جز حسين عليه السلام ما از خداوند اجازه خواستيم كه بخاطر اين ولادت به حبيبش محمد صلي الله عليه و آله تهنيت بگوئيم، خداوند نيز به ما اجازه داده است. صلصائيل گفت: اي ملائكه ي خدا شما را به خدايي كه پروردگار من و شماست و به حبيبش محمد صلي الله عليه و آله و به مولود امشب قسم مي دهم كه مرا نيز همراه خود به سوي حبيب خدا ببريد و از او بخواهيد و من هم از او بخواهم كه از خداوند به حق مولود امشب كه خدا به او داده است، بخواهد كه از گناهان من چشم بپوشد و شكستگي بالهايم را بهبود بخشد و مرا به مقامي كه در كنار ملائكه مقربين داشتم بازگرداند.

ملائكه اجابتش كردند و او را با خود به نزد رسول الله صلي الله عليه و آله بردند. هنگامي كه خدمت پيامبر به خاطر ولادت پسرش حسين عليه السلام تهنيت گفتند جريان آن فرشته را نيز به آنحضرت عرض كردند و پيامبر صلي الله عليه و آله را به حق حسين عليه السلام قسم دادند كه از خداوند درخواست نمايد كه از گناهان او بگذرد و شكستگي بالهايش را بهبود بخشد و او را به مقامش كه با ملائكه ي مقربين بود بازگرداند، آنگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله برخاست و به نزد فاطمه عليهاالسلام رفت و به او گفت: پسرم حسين را به من بده. حضرت زهرا عليهاالسلام حسين را در حالي كه قنداق شده بود به رسول خدا صلي الله عليه و آله داد و حسين عليه السلام براي جدش ناز مي كرد و شيريني كودكانه اي داشت، رسول خدا با فرزندش به سوي


ملائكه رفت در حاليكه كودك را بر دست گرفته بود و تهليل و تكبير مي گفت و خداوند تعالي را حمد و ستايش مي نمود. با همان حال رو به قبله نمود و كودك را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: خداوندا به حق پسرم حسين از گناه صلصائيل چشم پوشي نما و بالهاي شكسته ي او را سلامتي ببخش و او را به مقامي كه با ملائكه مقربين داشت بازگردان.

خداوند تبارك و تعالي نيز دعاي رسول خدا را قبول كرد و از گناهان صلصائيل چشم پوشي نمود و شكستگي بالهاي او را بهبود بخشيد و او را به مقامي كه با ملائكه مقربين داشت، بازگرداند.

ميگويم: احتمال دارد اين فرشته كه صلصائيل نام دارد غير از آن فرشته اي باشد كه در حديث لعيا آمده است.



پاورقي

[1] اين انگشتر از امانات امامت است احتمالا با انگشتري که ربوده شد فرق دارد.