بازگشت

در ابتداي پيدايش، خلقت، حمل، كيفيت ولادت و ايام كودكي آن حضرت


احمد بن محمد بن عياش در كتابش به نام (مقتضب في الائمة الاثني عشر) به اسنادش كه به سلمان مي رسد از رسول خدا صلي الله عليه و آله آورده كه فرمود: اي سلمان خداوند مرا از درخشندگي نورش آفريد پس مرا خواند، اطاعتش كردم و از نور من علي را آفريد پس علي عليه السلام را به طاعتش خواند علي نيز اطاعت كرد از نور من و نور علي فاطمه را خلق كرد پس خداوند او را خواند و فاطمه عليهاالسلام او را اطاعت نمود از من، علي و فاطمه، حسن عليه السلام و حسين عليه السلام را آفريد ايشان را خواند پس خدا را اطاعت كردند آنگاه خداوند ما را به پنج اسم از اسماء مباركش نامگذاري فرمود خداوند محمود است و من محمد. خداوند علي است و اين هم علي، خداوند فاطر و شكافنده است و اين فاطمه است. خداوند احسان است و اين حسن و، خداوند محسن است و اين حسين، پس از ما و از نور حسين ائمه عليهم السلام را آفريد پس ايشان را خواند و آنها نيز اجابت كردند و اين پيش از آن بود كه خداوند عزوجل آسمان بلند و زمين گسترده، هوا، آب، فرشته و بشر را خلق نمايد و ما به علم خداوند نورهايي بوديم كه او را تسبيح مي گفتيم و امر او را شنيده اطاعت و اجابتش مي نموديم.


و در عوالم به اسنادش از ابن مسعود نقل است كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اي ابن مسعود بدرستيكه خداوند متعال من، علي، حسن و حسين را از نور پاك و مقدس خود آفريد وقتي خواست خلق را ايجاد نمايد نور مرا شكافت و از آن آسمانها و زمين را خلق كرد و شأن من بخدا قسم از آسمانها و زمين بزرگتر است. نور علي عليه السلام را شكافت. و از آن عرش و كرسي را آفريد و شأن علي بخدا سوگند از عرش و كرسي بزرگتر است. نور حسن عليه السلام را شكافت و از آن حور العين و ملائكه را آفريد و شأن حسن عليه السلام از حور العين و ملائكه بزرگتر است و شكافت نور حسين عليه السلام را و از آن لوح و قلم آفريد و شأن حسين بخدا قسم از لوح و قلم بزرگتر است.

در همين كتاب از حضرت اباجعفر عليه السلام نقل است كه فرمود: بدرستيكه خداوند متعال چهارده نور از عظمت خويش چهارده هزار سال پيش از خلق آدم ابوالبشر آفريد كه ارواح ما در آن بود.

خدمت حضرت عرض كردند: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله چهارده نور را با اساميشان نام ببر تا ببينم چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و نه نفر ديگر از اولاد حسين كه نهمين ايشان قائم آل محمد عليهم السلام است، پس از بيان اسامي ايشان فرمود: بخدا قسم ما جانشينان پيامبر صلي الله عليه و آله و خلفاء الهي هستيم.

و در بحار به اسنادش كه به مقداد بن اسود كندي مي رسد آمده پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به براي پيدا كردن امام حسن و امام حسين عليهم السلام از خانه بيرون رفت من نيز با رسول خدا صلي الله عليه و آله بودم، در راه افعي بزرگي را روي زمين ديدم كه بسيار ضخيم بود از دهانش آتش بيرون مي آمد كه مرا به وحشت انداخت. چون افعي رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديد بناگه چون نخي شد آنگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله به من نظر نمود و فرمودند: آيا مي داني اين چه مي گويد اي برادر كنده؟ گفتم: خدا و رسولش عالمتر هستند، رسول خدا صلي الله عليه و آله


فرمودند: مي گويد: حمد مخصوص خدائي است كه مرا نكشت تا اينكه مرا نگهبان فرزندان رسول خدا صلي الله عليه و آله قرار داد. آنگاه در ريگ بيابان ناپديد شد پس نگاهم به درختي افتاد كه او را به آن وضع نمي شناختم و تا آن روز در آن مكان هرگز درختي نديده بودم و پس از آن روز به آنجا رفتم تا آن درخت را پيدا كنم نيافتم. آن درخت با برگهايش بر سر امام حسن و امام حسين عليهم السلام سايه انداخته بود و پيامبر صلي الله عليه و آله بين آن دو نشست پس ابتدا سر حسين عليه السلام را بر زانو گذاشت سپس سر حسن عليه السلام را بر روي زانوي چپ قرار داد آنگاه زبانش را در دهان حسين عليه السلام گذاشت و او از زبان رسول خدا صلي الله عليه و آله ارتزاق نمود تا اينكه از خواب برخاست و گفت: بابا. آنگاه دوباره به خواب رفت سپس حسن بيدار شد گفت بابا و دوباره به خواب رفت. به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كردم: يا رسول الله گويي حسين عليه السلام برتر و عزيزتر است؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: در دل مؤمنين براي امام حسين عليه السلام معرفتي پنهاني است در اين باره از مادرش سؤال كن. وقتي آن دو بيدار شدند رسول خدا صلي الله عليه و آله آن دو را به آغوش خود گرفته و ما به سوي خانه حضرت فاطمه عليهاالسلام آمديم من درب خانه ي زهرا عليها السلام ايستادم پس حمامة خادمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و گفت: اي برادر كنده. گفتم: كه به تو خبر داد من اينجا هستم. گفت: سرور و خانم من فرمود مردي از كنده درب خانه است كه مي خواهد درباره ي مقام نور ديده ام بپرسد اين مطلب برايم بزرگ آمد خدمت حضرت زهرا عليهاالسلام رسيدم و عرض كردم: منزلت و مقام امام حسين چيست؟ فرمود: پدرم فرمود: بزودي فرزندي كه حجت بر اين مردم است خواهي آورد. وقتي يك ماه از حملم گذشت در خودم سنگيني يافتم جريان را به پدرم گفتم كاسه اي آب خواست بر آن دعا خواند و در آن آب دهانش را ريخت و فرمود از اين آب بخور، خوردم پس خداوند آن سنگيني را از من دور كرد وقتي به روز چهلم از


حملم رسيدم پس جنبشي را در پشتم احساس كردم گويي مورچه اي بين لباس و پشت آدم حركت مي كند اين حالت بود تا ماه دوم نيز تمام شد پس اضطراب و حركتي احساس كردم و اين حركت هم چنان بود بخدا سوگند از خوردن و آشاميدن افتادم پس خداوند (از آن حالت خلاصم نمود) گويا شير مي خوردم. ماه سوم نيز تمام شد در اين هنگام زيادي و خيري را در منزل مي يافتم هنگامي كه به ماه چهارم رسيدم خدا از طريق انس با او وحشت و ترسم را برد و ملازم مسجد بودم و از آنجا بيرون نمي شدم مگر بخاطر كاري. احساس زيادي و سبكي هم در ظاهر و هم در باطن احساس مي كردم تا ماه پنجم نيز تمام شد پس وقتي شش روز گذشت در شب تاريك احتياج به چراغ نداشتم و هنگامي كه در محل عبادتم خلوت مي كردم از شكم خود صداي تسبيح و تقديس مي شنيدم پس وقتي به روز نهم رسيد، نيرو و قوتم زياد شد اين قضيه را به ام سلمه گفتم خداوند او را يار من قرار داد و پشت من محكم شد وقتي از ده روز گذشت و خواب بر من غلبه نمود ملكي آمد و بالش را بر پشت من زد بلند شدم وضو گرفتم و دو ركعت نماز خواندم سپس خواب مرا ربود و در خواب فرشته اي آمد كه لباس سفيد بر تن داشت و كنار سر من نشست و در صورتم و پشتم دميد از خواب بيدار شدم در حاليكه ترسيده بودم وضو گرفتم و چهار ركعت نماز خواندم باز به خواب رفتم ديدم ملكي آمد كنار من نشست و برايم دعا مي خواند تا اينكه صبح شد و آن روز روزي بود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در خانه ام سلمه مي رفت پس لباس سفيدي پوشيدم و به خانه ام سلمه رفتم رسول خدا به من نگاه كرد و من اثر شادي در صورت پيامبر ديدم پس همه درد و سنگيني كه در من بود از بين رفت و آن حالت خود را به رسول خدا صلي الله عليه و آله بازگو كردم فرمود: بشارت باد بر تو آنكه در بار اول به سمت تو آمد حبيب من عزرائيل بود كه موكل رحمهاي


زنان است و دومي كه در خواب به سراغ تو آمد حبيب من ميكائيل بود كه موكل رحمهاي اهل بيت عليهم السلام من است آيا در تو دميد؟ گفتم بله پس رسول خدا صلي الله عليه و آله گريست و مرا به آغوش گرفت و فرمود و اما آن سومين حبيبم جبرئيل بود خداوند پسرت را نگاه مي دارد پس به خانه بازگشتم و 6 ماه تمام شد.

در منتخب طريحي از ابن عباس نقل كرده: مي گفت: وقتي خداوند اراده فرمود تا حسين را به فاطمه هديه نمايد خداوند به لعيا كه يكي از حوريان بهشت است وحي فرمود: (اهل بهشت وقتي مي خواهند به چيزي زيبا نگاه كنند به لعيا نگاه مي كنند. ابن عباس گفت: لعيا هفتاد هزار مورد براي تعريف و توصيف و هفتاد هزار قصر، هفتاد هزار باغ و هفتاد هزار اتاق دارد كه به اقسام جواهر زينت شده و قصر او بالاترين قصرها در ميان قصور بهشت است وقتي كه وارد بهشت شد نظر به آنچه در بهشت بود كرد. بهشت از نور صورت و پيشاني او روشن شد) كه فرود آي به دنيا و به سوي خانه ي دختر حبيب من محمد برو، و همدم فاطمه شو سپس به رضوان خازن بهشت وحي فرمود كه بهشت را زيور و زينت نمايد بخاطر وجود مولودي كه امروز در دنيا متولد مي شود و وحي فرمود به فرشتگان كه همه در صفها براي تسبيح و تقديس و ثناي خدا بايستند و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل با جمع كثيري از ملائكه (هزار هزار فرشته) به زمين برويد. پس آن جمع ملائكه از آسماني به آسمان ديگر پائين آمدند.

ابن عباس گويد: لعيا به سوي فاطمه عليهماالسلام آمد و گفت: آفرين به تو اي دختر محمد، چگونه اي؟ حضرت به لعيا فرمود: خوب هستم الحمدلله.

سپس فاطمه عليهاالسلام حسين عليه السلام را بهنگام فجر بدنيا آورد: لعيا امام حسين را بوسيد، نافش را قطع كرد و كامش را گرفت با حوله اي از حوله هاي بهشت او را پوشانيد و بين


دو چشمان امام را بوسيد آب دهان در دهان امام حسين انداخت و به امام گفت: مبارك كند خدا ولادت تو را و خداوند ولادت تو را به مادر و پدرت مبارك گرداند. ملائكه به جبرئيل تهنيت گفتند. جبرئيل نيز به حضرت محمد صلي الله عليه و آله هفت روز و شب تبريك و تهنيت گفت.

روز هفتم جبرئيل گفت: يا محمد پسرت را بياور تا ببينم ابن عباس گفت: پيامبر بر فاطمه داخل شد و حسين را در حالي كه در پارچه اي پشمي زرد رنگي پيچيده شده بود به آغوش گرفت او را به سوي جبرئيل آورد جبرئيل او را زينت داد بين دو چشمان حسين را بوسيد و آب دهان بر دهانش انداخت و گفت: خداوند مبارك گرداند ولادت تو را و مبارك گرداند ولادت تو را براي پدر و مادرت اي صريع كربلا جبرئيل به امام حسين نگاه كرد و گريه نمود و پيامبر نيز به گريه جبرئيل گريه كرد و ملائكه نيز از گريه اين دو گريه كردند.

جبرئيل به پيامبر گفت: اي محمد دخترت فاطمه را بخوان، به او بگو كه اين فرزند را حسين بنامد زيرا خداوند جل اسمه نام او را حسين قرار داده و زيرا در زمان حسين هيچ كس بهتر و زيباتر از حسين نبود، پس رسول خدا به جبرئيل گفت: اي جبرئيل از يك سو مرا تهنيت مي گويي و از يك سو گريه مي كني، گفت: آري يا رسول الله. خداوند درباره اين فرزند به تو اجر دهد، رسول خدا صلي الله عليه و آله به جبرئيل فرمود: اي حبيب من جبرئيل چه كسي او را مي كشد. گفت: بدترين مردم از امت تو كه شفاعت تو را خداوند به آنان نمي رساند. پس پيامبر فرمود: بدبخت باد كسي كه پسر دختر پيامبرش را به قتل برساند جبرئيل گفت: دور و نااميد باد از رحمت خدا و در عذاب خداي متعال فروافتد.

روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله به خانه فاطمه عليهماالسلام وارد شد و سلام خدا را به او رساند و


فرمود: اي دختر اسم اين كودك را حسين بگذار كه خداوند او را حسين ناميده است. پس حضرت فاطمه عليهماالسلام فرمود: سلام بر مولايم و سلام بر جبرئيل پس رسول الله صلي الله عليه و آله تهنيت گفت و گريست فاطمه پرسيد: اي پدر اول به من تهنيت گفتند بعد گريه مي كنيد؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: آري دخترم خداوند تو را صبر و اجر دهد در اين فرزندت، پس بلند بلند گريه كرد و ناله نمود. لعيا و فرشتگان همراهش نيز بلند بلند گريه كردند. حضرت زهرا عليهاالسلام پرسيد: اي پدر چه كسي پسرم، ميوه دلم و نور چشمم را مي كشد؟ فرمود: بدترين مردم از امت من كه به شفاعت من اميد دارند و خداوند شفاعت مرا به آنها نمي رساند حضرت فاطمه عليها السلام فرمود: زيانكار باد كسي كه پسر دختر پيامبرش را بكشد، لعيا گفت: بدبخت است و بدبخت باد و از رحمت خدا بدور است و در عذاب خدا فرومي رود. پس حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: اي پدر به جبرئيل از من سلام برسان و از او بپرس پسرم كجا كشته مي شود؟ جبرئيل گفت: در موضعي كه آن را كربلا مي گويند، پس زماني كه حسين ندا كند و كمك خواهد او را هيچكس اجابت نمي كند، پس كسي كه به امام كمك نكند لعنت خدا و ملائكه و همگي مردم بر او باد. 9 نفر از امامان از صلب او بيرون مي آيد سپس نام ايشان را ذكر كرد تا آخرين ايشان و آن كسي است كه در آخر زمان با عيسي بن مريم عليه السلام خارج مي شود امامان چراغهاي رحمان و ريسمان اسلام هستند دوستداران ايشان به بهشت وارد مي شوند و دشمنان ايشان به جهنم وارد مي شوند. ابن عباس گويد: جبرئيل و ملائكه و لعيا عروج كردند پس صلصائيل آنها را ديد و گفت: اي حبيب من آيا قيامت بر روي زمين بر پا شده؟ گفت: نه ولكن به زمين رفتيم و تولد حسين فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله را به او تهنيت گفتيم. صلصائيل گفت: اي حبيب من جبرئيل به زمين برو به او بگو اي محمد شفاعت كن به نزد خدا تا از من راضي


شود بدرستيكه تو صاحب شفاعت هستي.

پيامبر صلي الله عليه و آله حسين را خواست و بر روي دستانش او را به سوي آسمان بلند كرد و گفت: خدايا به حق اين پسر از صلصائيل راضي شو پس در اين هنگام ندايي از عرش آمد كه اي محمد شفاعت تو را قبول كرديم چرا كه قدر و شأن تو پيش ما عظيم و بزرگ است. ابن عباس گفت: قسم به آن كسي كه محمد را به درستي به پيامبري برگزيده است. صلصائيل افتخار مي كند بر ديگر ملائكه چرا كه او آزاده شده حسين است و لعيا افتخار مي كند بر حور العين ها چرا كه قابله حسين است.

سيد بن طاووس (ره) در لهوف و مرحوم علامه مجلسي (ره) از مناقب روايت كرده كه: ولادت امام حسين عليه السلام در سال حفر خندق در دور مدينه بود روز پنج شنبه يا سه شنبه پنج شب از شعبان گذشته بود در سال چهارم هجرت. شيخ در مصباح نقل كرده قاسم بن علاء همداني وكيل ابي محمد گفته: مولاي ما حسين عليه السلام روز پنجشنبه سومين روز شعبان متولد شد در اين روز پس روزه بگير و دعا كن به اين دعاها و دعاها را ذكر كرد سپس دعاي ديگر را براي آن روز از امام حسين عليه السلام نقل نمود. ابن عياش گويد: شنيدم از حسين بن علي سفيان بزوفري شنيدم كه مي گفت: حضرت امام صادق عليه السلام دعا مي كرد به آن دعايي كه ذكر شد در آن روز و گفت: آن دعا از ادعيه روز سوم شعبان است و آن روز ميلاد امام حسين است برخي گفته اند: در آخر ماه ربيع الاول سال سوم هجرت متولد شده است.

روايت شده بين امام حسن و امام حسين عليهماالسلام 6 ماه يا 10 ماه و بيست روز فاصله بوده است.

در بحار به نقل از مناقب از برة دختر اميه خزاعي نقل است كه گفت: وقتي حضرت فاطمه عليهاالسلام به امام حسن عليه السلام حامله بود پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در بعضي


ديدارهايش به حضرت زهرا فرمود: زود است كه بدنيا بياوري پسري را كه تهنيت بگويد مرا بواسطه او جبرئيل عليه السلام پس او را شير مده تا اينكه من نزد تو بيايم. برة گفت: خدمت حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيدم وقتي حسن به دنيا آمد سومين روزي بود كه حضرت زهرا به او شير نمي داد پس به ايشان گفتم: او را به من بدهيد تا شير دهم فرمودند: هرگز، محبت مادري او را گرفت پس كودك را شير داد. هنگامي كه پيامبر آمد به او فرمود چه كردي؟ گفت: محبت مادري بر من چيره شده كودك را شير دادم. حضرت رسول فرمود: خداوند عزوجل ابا دارد جز آنچه اراده نموده. پس هنگامي كه حضرت زهرا به امام حسين باردار شد حضرت رسول به فاطمه فرمود: اي فاطمه بزودي پسري بدنيا مي آوري كه جبرئيل به خاطر او به من تهنيت مي گويد. او را شير مده تا به سوي تو بيايم هر چند يك ماه بگذرد. حضرت زهرا گفت: هر چه شما بگوئيد انجام مي دهم، آنگاه رسول خدا براي بعضي امور خارج شد كه در همان ايام حضرت فاطمه حسين را به دنيا آورد پس او را شير نداد تا اينكه رسول الله صلي الله عليه و آله آمد پس به فاطمه فرمود: چه كردي؟ ايشان گفتند: او را شير ندادم. پس رسول خدا حسين را گرفت و زبانش را در دهان او قرار داد و او نيز زبان رسول الله صلي الله عليه و آله سلم را مي مكيد تا اينكه حضرت فرمود: مرحبا به حسين، مرحبا به حسين، سپس پيامبر فرمود: خداوند ابي مي فرمايد جز آنچه اراده نمود و آنچه خدا مي خواهد اين است كه امامت را در تو اي حسين و فرزندان تو قرار دهد.



بأبي الذي غذاه أحمد جده

بلسانه فزكي الغذا و المغتذي



ما انفك يرشف ثغرة مستنشقا

طيب الجنان بطيب مرشفه الشذي



لا غرو أن شفعت حشاشته بمن

بسوي انتشاق شذاه لم يتلذذ



الأم فاطمه و الأب الكرار لا

أب في المنام كذا أم و لا كذي




در علل الشرايع به اسنادش كه به عبدالرحمن مثني هاشمي مي رساند گفت: به امام جعفر صادق عليه السلام گفتم فدايت شوم از كجا براي اولاد امام حسين فضل و برتري بر فرزندان امام حسن آمد در حاليكه هر دو اولاد يك شرع هستند؟ فرمود: آنچه شما مي گوئيد درست نيست و تأييد نمي كنم. جبرئيل بر حضرت محمد صلي الله عليه و آله قبل از ولادت حسين نازل شد گفت: پسري براي تو متولد مي شود كه امت تو بعد از تو او را مي كشند رسول خدا گفت: اي جبرئيل به چنين فرزندي نياز ندارم جبرئيل 3 بار اين سخن را به رسول الله صلي الله عليه و آله گفت: رسول خدا علي عليه السلام را خواند و به او گفت: جبرئيل به من خبر داد از اينكه خداوند عزوجل به تو فرزندي خواهد داد كه امت تو بعد از تو او را خواهند كشت. امام علي عليه السلام فرمود: به چنين فرزندي نياز ندارم يا رسول الله. رسول خدا صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را 3 بار مخاطب قرار داد سپس جبرئيل به رسول خدا صلي الله عليه و آله گفت: بزودي در علي و پسرش امامت و وراثت و خزانه علم قرار مي گيرد آنگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله كسي را بدنبال حضرت زهرا عليه السلام فرستاد و گفت خداوند تو را بشارت مي دهد به پسري كه امت من بعد از من او را مي كشد پس حضرت زهرا فرمود: من به چنين فرزندي نياز ندارم اي پدر، پس رسول خدا 3 بار او را مخاطب قرار داد آنگاه به سوي او پيغام فرستاد كه خداوند در اين فرزندت امامت و وارثت و خزانه علم قرار مي دهد پس حضرت زهرا عليهاالسلام به فرستاده گفت: به رضاي خداوند عزوجل راضي شدم پس حضرت زهرا عليهاالسلام به امام حسين عليه السلام باردار شد و حمل او شش ماه بود. او را به دنيا آورد و هيچ كودك ششماهه اي زنده نماند بجز حسين بن علي عليه السلام و عيسي بن مريم عليه السلام پس ام سلمه كارهاي امام حسين را انجام مي داد و كفالت مي كرد و رسول الله صلي الله عليه و آله هر روز مي آمد و زبانش را در دهان امام حسين عليه السلام مي گذاشت و او مي مكيد تا سير مي شد پس خداوند عزوجل خلق


فرمود: گوشت امام حسين را از گوشت رسول الله و او شيري از حضرت زهرا عليهاالسلام و غير نخورد. تا اينكه خداوند متعال نازل فرمود (و حمله و فصاله ثلاثون شهرا حتي اذا بلغ أشده) و پس از آن نازل فرمود: (قال رب أوزعني أن أشكر نعمتك التي أنعمت علي و علي والدي و أن أعمل صالحا ترضاه و أصلح لي في ذريتي) پس اگر گفته بود خدايا ذريه من را صالح قرار بده همه ي اولاد آن حضرت امام مي شدند لكن اين تخصيص خورده.

در امالي شيخ صدوق (ره) به اسنادش كه به صفيه دختر عبدالمطلب مي رسد آمده كه گفت: وقتي امام حسين عليه السلام بدنيا آمد من نزد حضرت زهرا عليهاالسلام بودم پس پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود اي عمه پسرم را نزد من بياور گفتم: يا رسول الله ما او را هنوز شستشو نداده ايم پيامبر فرمود: اي عمه تو مي خواهي او را نظافت كني؟ همانا خداوند تبارك و تعالي او را پاك و طاهر فرموده است و چه زيبا سروده:



مطهرون نقيات ثيابهم

تجري الصلاة عليهم أينما ذكروا



من لم يكن علويا حين تنسبه

فماله من قديم الدهر مفتخر



فالله لما يري خلقا و أتقنه

صفاكم و اصطفاكم أيها الغرو



فأنتم الملأ الأعلي و عندكم

علم الكتاب و ما جاءت به السور



در امالي به اسنادي كه قبلا ذكر شده آمده كه صفيه دختر عبدالمطلب گفت: هنگامي كه امام حسين عليه السلام به دنيا آمد او را به پيامبر صلي الله عليه و آله دادم حضرت زبان در دهان او قرار داد امام حسين عليه السلام از اين كار خوشش آمد و زبان رسول خدا صلي الله عليه و آله را مي مكيد صفيه مي گويد رسول الله صلي الله عليه و آله به امام حسين عليه السلام از اين طريق شير و عسل مي داد پس بين دو چشمان امام حسين را بوسيد و آنگاه او را به من داد در حاليكه گريه مي كرد سه بار فرمود: لعنت خدا بر مردمي كه تو را مي كشند پرسيدم پدر و مادرم فدايت،


چه كساني او را مي كشند؟ فرمود: گروه ياغي و طغيانگر بني اميه (لعنهم الله)

در امالي به اسنادش از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نقل است كه فرمود: همسايگان ام ايمن به نزد رسول الله صلي الله عليه و آله آمدند و گفتند: يا رسول الله ام ايمن خواب راحت ندارد و همواره گريه مي نمايد و هرگز گريه اش قطع نمي شود و تا صبح اين حال را دارد پس رسول خدا كسي را نزد ام ايمن فرستاد آمد حضرت فرمودند: اي ام ايمن خداوند چشمان تو را گريان نكند همسايگان تو نزد من آمده و خبر داده اند كه يك لحظه از گريه ات دست برنمي داري و شبها تا صبح گريه مي كني خداوند چشمان تو را گريان نگرداند براي چه گريه مي كني؟ عرض كرد: يا رسول الله خواب بسيار ناراحت كننده اي ديده ام براي همين گريه ي من صبح تا شب و شب تا صبح لحظه اي قطع نمي شود. حضرت فرمود: خوابت را براي من تعريف كن، ام ايمن گفت: خدا و رسول او عالمتر هستند آنگاه گفت: تعريف آن براي من دشوار است رسول خدا صلي الله عليه و آله به او گفت: خوابي كه تو ديدي آنطور كه تو تعبير مي نمايي نيست آن را تعريف كن، ام ايمن گفت: خواب ديدم كه گويي بعضي از اعضاء بدن شما در خانه من مي افتد، پس رسول خدا صلي الله عليه و آله به او گفت: اين خواب مبارك است اي ام ايمن، بدرستيكه فاطمه فرزندي به نام حسين بدنيا خواهد آورد و مواظبت و تربيت او به عهده تو مي باشد اينگونه است كه بعضي از اعضا من در خانه تو مي آيد وقتي حضرت فاطمه عليهاالسلام، حسين عليه السلام را بدنيا آورد روز هفتم رسول خدا صلي الله عليه و آله امر فرمود كه سر حسين را بتراشند و به وزن موهايش نقره صدقه بدهند و گوسفندي را براي او عقيقه كنند. سپس أم ايمن او را آورد حضرت فرمود: آفرين و مرحبا به حمل كننده و حمل شونده، اي ام ايمن اين تأويل و تعبير خواب توست.

در عوالم از مناقب ابن شهر آشوب به اسنادش نقل است كه: حضرت زهرا عليهاالسلام


وقتي امام حسين را بدنيا آورد، بيمار شد و شيرش خشك شد. رسول خدا صلي الله عليه و آله دايه شير دهي را طلب كرد ولي كسي را پيدا نكرد، پس رسول خدا صلي الله عليه و آله انگشت خود را در دهان او مي گذارد و او مي مكيد. اين كار را چهل روز انجام داد و خداوند سبحان گوشت حسين را از گوشت رسول خدا صلي الله عليه و آله رويانيد: و چه زيبا گفته شاعر:



لله مرتضع لم يرتضع لم يرتضع ابدا

من ثدي أنثي و من طه مراضعه



يعطيه ابهامه آنا و آونة

لسانه فاستوت منه طبائعه



سر به خصه باريه اذ جمعت

و أو دعت فيه عن أمر و دائعه



غرس سقاه رسول الله من يده

و طاب من بعد طيب الأصل فارعه



كليني در كافي از امام جعفر صادق عليه السلام نقل كرده فرمود: شير داده نشد امام حسين از حضرت فاطمه و نه از زنان ديگر بلكه امام حسين را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله مي آوردند پس ايشان انگشت ابهام خود را در دهان او مي گذاشت و او آن مي مكيد به قدري كه براي دو يا سه روز او كفايت مي كرد. پس گوشت امام حسين از گوشت و خون رسول خدا صلي الله عليه و آله رويانده شد مولودي ششماهه به دنيا نيامده زنده بماند مگر عيسي بن مريم و حسين بن علي عليه السلام و گفته شده كه يحيي بن زكريا نيز ششماهه بود.

كافي از حضرت اباالحسن امام رضا عليه السلام نقل نموده: امام حسين عليه السلام را به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آوردند زبانش را در دهان فرزندش گذاشت و او نيز مي مكيد و از اين طريق براي چند روز سير مي شد و او از هيچ زني شير نخورد.

و نيز از كافي نقل است كه بدرستيكه فاطمه عليهاالسلام با امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام نزد رسول الله آمد و گفت: يا رسول الله به اين دو پسر عسل بده يعني از وجود خود به اين دو غذا بده.


و در روايتي آمده كه حضرت زهرا صلي الله عليه و آله فرمود: اين دو پسران شما هستند پس چيزي را براي ايشان ارث بگذاريد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هيبت و بزرگواري من به حسن و جرأت و بخشش من به حسين ارث مي رسد.

و در روايت ديگر در ادامه همين روايت آمده كه حضرت زهرا عليهاالسلام پس از سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله گفت: يا رسول الله راضي شدم امام حسن بردبار بود و امام حسين شريف و بخشنده بود و بدرستيكه امام حسين به رسول الله صلي الله عليه و آله از سينه تا سر امام حسن به رسول الله صلي الله عليه و آله از سينه تا پاها شبيه بود.

مي گويم: در برخي از نسخ الارشاد عكس اين روايت را ديده ام.

در بحار الانوار آمده كه حضرت زهرا عليهاالسلام امام حسن عليه السلام را تكان مي داد و مي فرمود:



اشبه أباك يا حسن

و اخلع عن الحق الرسن



و اعبد الها ذامنن

و لا توال ذا الاحن



و براي حسين اين چنين مي گفت:



أنت شبيه بأبي

لست شبيها بعلي



و ام سلمه كه از امام حسن مواظبت مي نمود اين چنين مي گفت:



بأبي ابن علي - أنت باخير ملي

كن كأسنان حلي - كن ككبش الحولي



و ام فضل زن عباس كه از امام حسين عليه السلام مراقبت مي نمود چنين مي سرود:



يا بن رسول الله

يا بن كثير الجاه



فرد بلا أشباه

أعاذه االهي



من أمهم الدواهي