بازگشت

امام در كنار بدن علي اكبر


اين فرياد جانسوز علي اكبر تأثير عميقي بر امام حسين عليه السلام گذاشت و آتش دل او را فروزانتر ساخت. از جا كنده شد [1] و به قلب سپاه دشمن زد تا بار ديگر فرزند جوان و رشيدش را زنده دريابد و از آن آيينه ي كمال، جمال جد بزرگوارش حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم را زيارت نمايد و از اين رهگذر، شعله هاي آتش دل را لختي فرونشاند. اما دريغ از يك لحظه ديدار! هنگامي به پيكر پاك و مطهر فرزند رسيد كه او بر اثر ضربات و زخمهاي زياد چشم از دنيا فرو بسته بود. چشمانش علي اكبر را در نگاه خود گرفت، آتش دلش زبانه كشيد و سوز جگر سوخته اش را بيشتر ساخت (محترقا عليك


قلبه) [2] پس فريادي بر سر دشمن كشيد و فرمود:

قتل الله قوما قتلوك يا بني ما اجراهم علي الله و علي انتهاك حرمة رسول الله. [3] .

پسرم! خدا بكشد قومي را كه تو را كشتند! آنان چه جرئتي داشتند بر خدا و بر پاره كردن حرمت رسول او!

خاموش كردن آتش آب مي خواهد، آب. ولي آب كجاست؟ اما امام، امام است و مي داند آب خاموش كننده ي اين آتش كجاست و مي داند چگونه فراهم مي شود. دست به كار شد، خود را روي بدن پاره پاره ي علي اكبر انداخت [4] و صورت بر صورت جوانش نهاد و بدين ترتيب ابرهاي غم و درد و اندوه را به آسمان دل فرستاد. طولي نكشيد كه صداي غرش رعد و برق هاي پياپي را در درون خود احساس كرد و به دنبال آن باران اشك باريدن گرفت (و انهملت عيناه بالدموع). [5] آن چنان باريد كه هيچ كس نظيرش را تا آن لحظه از امام نديده بود [6] .

اين باران رحمت الهي نه تنها زبانه هاي آتش دل را مهار كرد بلكه خاكستر آن را نيز به سيلاب داد و انوار رحمت الهي را جايگزين آن ساخت و امام با دلي آرام و قلبي مطمئن و با


چهره اي برافروخته از انوار رحمت الهي صورت از گونه ي عزيزش برداشت و او را به دامن گرفت و خون از دندانهايش پاك كرد و بر او بوسه زد و فرمود:

اما انت يا بني فقد استرحت من هم الدنيا و غمها و ما اسرع اللحوق بك. [7] .

پسرم! از هم و غم دنيا راحت شدي و من نيز به زودي به تو خواهم پيوست.

حميدبن مسلم گويد:

در اين هنگام زني را ديدم كه با سرعت از خيمه ها خارج شد، تو گويي خورشيد بود كه از افق خيام سر زد. ناله كنان به سوي ميدان به راه افتاد: «يا حبيباه، يابن اخاه، يا ثمرة فؤاداه، يا نور عيناه» (اي محبوب دلم، اي پسر برادر، اي ثمره ي دلم و اي نور چشمانم!).

پرسيدم: آن زن كيست؟

گفتند: زينب دختر علي بن ابي طالب است.

پيش آمد تا به جنازه ي علي اكبر رسيد و خود را روي آن انداخت. امام حسين عليه السلام پيش رفت و دست او را گرفت (فاخذ الحسين برأسها فردها) [8] و به خيمه بازگرداند. سپس به جوانان بني هاشم رو كرد و فرمود: «احملوا اخاكم» (برادرتان را به خيمه ها حمل كنيد). آنها به جايگاه علي رفتند و او را برداشتند و تا جلو


خيمه ها آورده بر زمين نهادند [9] .

ابوالفرج مي نويسد: سپس علي اكبر از ميدان به سوي پدر بازگشت و گفت: پدر! تشنه ام.

امام حسين عليه السلام به او فرمود:

اصبر يا حبيبي فانك لاتمسي حتي يسقيك رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بكأسه.

صبر كن عزيزم! به زودي رسول خدا صلي الله عليه و آله تو را به جام خود سيراب مي سازد.

دوباره به ميدان تاخت و حمله هاي مكرر نمود تا تيري از دشمن به سوي او پرتاب شد و در حلق او نشست و آن را دريد و در خون غلتيد. سپس صدا زد:

ياابتاه عليك السلام، هذا جدي رسول الله صلي الله عليه و آله يقرئك السلام و يقول عجل القدوم الينا.

اي پدر! سلام بر تو! اين جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله است كه سلامت مي رساند و مي گويد: بشتاب و به سوي ما بيا!

و بعد صحيحه و فريادي كشيد و از دنيا رفت [10] .

ابن شهر آشوب مي نويسد: مرة بن منقذ عبدي سر راه او كمين كرد و با شمشيرش ضربه اي به كمر او وارد كرد و امام حسين عليه السلام فرمود: «علي الدنيا بعدك العفا». سپس او را به


سينه چسباند و به خيمه ها باز آورد [11] .

ابومخنف مي نويسد: هنگامي كه علي اكبر بر زمين افتاد، برخاست و نشست و فرياد زد:

يا ابتاه عليك مني السلام فهذا جدي رسول الله و هذا ابي علي و هذه جدتي فاطمة و هم يقولون لك العجل العجل و هم مشتاقون اليك... [12] .

اي پدر! سلام من بر تو باد! اين جدم رسول خدا و اين پدرم علي و اين جده ام فاطمه است كه مي گويند تو نيز بشتاب و عجله كن. آنان مشتاق ديدار تواند و تو را مي طلبند...

محدث قمي از روضة الصفا نقل مي كند: هنگامي كه امام حسين عليه السلام كنار بدن پاك و مطهر حضرت علي اكبر حاضر شد، با صداي بلند گريست، و تا آن زمان هيچ كس صداي گريه ي آن حضرت را نشنيده بود [13] .

و در روايت ديگري چنين آمده است: هنگامي كه امام حسين عليه السلام فرزند شهيدش را در ميدان ديد، فرمود: «يا ثمرة فؤاداه، و يا قرة عيناه» [14] .

ابومخنف مي نويسد: امام حسين عليه السلام فرزندش را به دامن گرفت و خون از دندانهايش پاك كرد و او را بوسيد و فرمود:


يا ولدي اما انت فقد استرحت من هم الدنيا و غمها و شدائدها و صرت الي روح و ريحان و قد بقي ابوك و ما اسرع اللحوق بك. [15] .

فرزندم! تو از هم و غم و سختيهاي دنيا راحت شدي، و به روح و ريحان پرودگار راه يافتي، اما پدرت كه هنوز زنده است، به زودي به تو ملحق خواهد شد.


پاورقي

[1] مقرم، مقتل الحسين، ص 260.

[2] ابن‏قولويه، کامل الزيارات، ص 240.

[3] ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطابين، ص 46؛ خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 31؛ مجلسي، بحار، ج 45، ص 44، ابن‏نما، مثيرالاحزان، ص 80؛ مقتل العوالم، ص 95.

[4] مقرم، مقتل الحسين، ص 260.

[5] شيخ مفيد، ارشاد، ص 239.

[6] محدث قمي، نفس المهموم، ص 191.

[7] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 463.

[8] شيخ مفيد، ارشاد، ص 239.

[9] خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 31؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ص 44، ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص 47-46؛ مقتل العوالم، ص 95.

[10] مقاتل الطالبين، ص 47.

[11] مناقب آل ابي‏طالب، ج 3، ص 257.

[12] مقتل الحسين، ص 128.

[13] نفس المهموم، ص 191.

[14] موسوعة کلمات الامان الحسين، ص 463.

[15] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 463.