بازگشت

علي اكبر از امام سجاد بزرگتر بوده است


همان طور كه در بحث پيش بيان شد حضرت علي اكبر در سال 33 تا 35 ه ق، به دنيا آمده و حضرت سجاد عليه السلام درسال 38 ه ق، و از مقايسه ي تاريخ تولد آن دو بزرگوار حقيقت روشن مي شود كه حضرت علي بن الحسين الاكبر از برادر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين بزرگتر بوده است. او در كربلا بين بيست و پنج و بيست و هفت سال داشته در حالي كه سن حضرت سجاد عليه السلام را بين نوزده تا بيست و سه سال نوشته اند.

مقرم ضمن اينكه سن امام سجاد عليه السلام را در هنگام واقعه ي عاشورا بيست و سه سال مي داند، مي نويسد كه مورخان و


نسب شناسان بر بزرگتر بودن حضرت علي اكبر از امام سجاد عليه السلام اتفاق نظر دارند [1] .

يعقوبي در تاريخ خود مي نويسد: يكي از فرزندان امام حسين عليه السلام علي اكبر است كه در طف (كربلا) شهيد شد و مادرش ليلي دختر ابي مرة بن مسعود ثقفي است [2] .

ابوالفرج اصفهاني مي نويسد:

ثم دعي يزيد لعنه الله بعلي بن الحسين[عليه السلام ]فقال له مااسمك قال علي قال اللعين او لم يقتل الله عليا قال قد كان لي اخ اكبر مني يسمي عليا فقلتموه... [3] .

يزيد لعنة الله عليه علي بن الحسين امام زين العابدين[عليه السلام ]را طلبيد، هنگامي كه آمد، از او پرسيد، اسمت چيست؟ امام سجاد فرمود: علي. يزيد لعنة الله عليه گفت: آيا خداوند علي را در كربلا نكشت؟ امام فرمود: من برادر بزرگتري داشتم كه نام او نيز علي بود و شما او را در كربلا شهيد كرديد...

اين عبارت نص صريحي است بر اينكه علي بن الحسين شهيد از امام سجاد عليه السلام بزرگتر بوده است و طبق نقل مشهور و صحيح، امام سجاد علي بن الحسين الاوسط است و علي بن الحسين الاصغر كودك شيرخواري بود كه شرحش گذشت.


عمري كه يكي از نسب شناسان بزرگ است در كتاب المجدي مي نويسد: كساني كه بصيرت و شناخت كافي نسبت به فرزندان امام حسين عليه السلام و تاريخ زندگي آنان ندارند، گمان مي كنند كه علي بن الحسين الاصغر يعني امام سجاد عليه السلام در كربلا كشته شده است [4] .

تستري مي نويسد: امام سجاد عليه السلام در روز عاشورا تقريبا مردي بيست و دو ساله بود و علي اكبر از او بزرگتر بوده است، پس هيجده ساله بودن علي اكبر معقول نيست [5] .

اشكال:

بعضي اصرار دارند كه حضرت علي اكبر را هيجده ساله و كوچكتر از امام سجاد عليه السلام معرفي كنند و در اين باره به سخنان كه علي بن الحسين عليه السلام استدلال مي كنند و مي گويند: هنگامي كه علي بن الحسين از پدر اجازه ي ميدان گرفت و به سوي دشمن حركت كرد، امام حسين عليه السلام محاسن يا انگشت خود را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: «اللهم اشهد علي هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام...» (خدايا! تو شاهد باش بر اين قوم كه غلامي به مبارزه ي ايشان مي رود كه...» و در اين عبارت به كلمه ي «غلام» مي چسبند و آن را «نوجوان» معنا مي كنند. در نتيجه از نظر آنها معنا چنين مي شود: خدايا! تو شاهد باش كه «نوجواني»


به مبارزه ي اين قوم مي رود. و مي گويند پرواضح است كه به مرد بيست و پنج تا بيست و هفت ساله غلام نمي گويند.

پاسخ:

با استفاده از كلمه ي غلام، چنين برداشتي به هيچ وجه درست نيست، زيرا:

اولا- معناي غلام منحصر در «نوجوان» نيست بكله اين كلمه از لغات اضداد است و معاني مختلف و متضاد دارد.

صفي پور در فرهنگ خود در باب الغين ماده ي «غ ل م» مي نويسد: غلام بالضم، كودك، مرد ميانه سال، از لغات اضداد است يا از هنگام ولادت تا آمد جواني [6] دهخدا نيز در لغت نامه ي خود يكي از معاني غلام را «مرد ميانسال» مي نويسد و مي افزايد: و غلام در اصطلاح علماي رجال و درايه عبارت از شاگرد و تلميذ و تربيت يافته است. آنگاه از مقياس الهداية نقل مي كند كه غلام در اصطلاح رجال و دراية دلالت به هيچ كدام از مدح و ذم ندارد و مراد از غلام فلان، تلميذ او و متأدب به آداب اوست. مثلا «كشي» غلام عياشي است زيرا صاحب او بود و از وي اخذ مراتب كرده است [7] .

در المنجد چنين آمده است: «الغلام: ج غلمة و أغلمة - الطار الشارب «العبد والأجير» (غلام: جمع آن غلمة و أغلمة و به


معني جواني كه تازه موي سبيلش در آمده «بنده و مزدگير».

نفسي (ناظم الاطباء) در فرهنگ خود مي نويسد: غلام: كودك، مرد ميانه سال، و از هنگام ولادت تا آمد جواني.

«و عن الأزهري: سمعت العرب تقول المولود حين يولد ذكرا غلام و سمعتهم يقولون للكهل [8] غلام و هو فاش في كلامهم» [9] .

يعني از ازهري نقل شده است: شنيده ام از عرب كه به نوزاد ذكور غلام مي گويند و نيز شنيده ام به مرد ميانسال نيز غلام مي گويند و اين مطلب در كلام آنان آشكار است.

با استفاده از مراتب فوق راي كلمه ي «غلام» اين معاني قابل تصور است: پسر، كودك، نوجوان، جوان، ميانسال، تربيت يافته، شاگرد، بنده و مزدبگير. پس آيا معقول است كه از ميان اين همه معاني فقط به «نوجوان» تمسك جوييم و با استدلال به آن، اتفاق تاريخ نگاران و نسب شناسان و خبرگان اين فن را ناديده بگيريم؟

آيا نمي توانيم «غلام» در كلام امام رابه معني جوان بگيريم و معنا چنين شود: «خدايا! تو شاهد باش كه به سوي اين قوم مرد جواني مي رود كه شبيه ترين مردم به رسول الله است»؟ و پرواضح است كه به مرد بيست و پنج و هفت ساله جوان مي گويند، نه نوجوان.


به علاوه، چرا كلمه ي «غلام» در گفته ي امام را به معني پسر نگيريم تا معنا شود: «خدايا! تو شاهد باش كه پسري از من به سوي اين قوم مي رود كه شبيه ترين مردم به رسول خداست»؟

ثانيا - قرايني وجود دارد مبني بر اينكه حضرت علي اكبر نزد پدر شهيدش حضرت امام حسين عليه السلام مقام بلندي داشته و در پيشگاه آن حضرت از همه ي اصحاب و اهل بيت جز عمويش عباس مقدم بوده است. زيرا مورخان اتفاق نظر دارند كه وقتي امام حسين عليه السلام در شب عاشورا با عمرسعد براي مذاكره در يك جا جمع شدند، همه ي اصحاب و اهل بيت را از خود دور كرد جز برادر بزرگوارش عباس و پسر گرانقدرش علي اكبر را، و هنگامي كه صداي گريه و ناله ي جانسوز خاندان خود را شنيد، به برادرش عباس و فرزندش علي اكبر فرمود: «سكتاهن فلعمري ليكثر بكاؤهن» (شما دو نفر برويد و آنان را ساكت و آرام سازيد كه به جانم سوگند، گريه ي زيادي در پيش خواهند داشت). و نيز هنگامي كه در روز هشتم، امام حسين عليه السلام به جمعي از اصحاب امر فرمود تا بروند و از رودخانه آب بياورند، پسرش علي اكبر را رهبر و فرمانده آنان قرار داد [10] .

اين قراين و مباحث نشان مي دهند كه حضرت علي اكبر بيست و پنج يا بيست و هفت ساله و از برادر بزرگوارش امام سجاد عليه السلام بزرگتر بوده است [11] .



پاورقي

[1] علي اکبر، ص 12.

[2] تاريخ يعقوبي، ج 2 ص 247-246.

[3] مقاتل الطالبين، ص 80.

[4] محمد به ادريس، سرائر، مزار حج، ص 655.

[5] قاموس الرجال، ج 6، ص 461.

[6] عبدالرحيم بن عبدالکريم صفي پور، منتهي الارب في لغة العرب.

[7] علي اکبر دهخدا، لغت نامه، ماده‏ي «غلام».

[8] کهل: مرد دو موي يعني سياه سپيد موي باوقار و يا مرد ميانه‏سال و يا آنکه از سي يا سي و چهار درگذشته باشد تا پنجاه و يک...و گفته‏اند مرد تا شانزده سال «حدث» (نوجوان) است و از شانزده تا سي و سه و دو «شاب» (جوان) و از سي و دو تا پنجاه «کهل» (ميانسال) و سپس شيخ (پير) (فرهنگ نفيسي، ج 4،ماده‏ي «کهل»).

[9] فرهنگ نفيسي، ج 4، ماده‏ي «غلام».

[10] عبدالرزاق موسوي مقرم، علي اکبر، ص 13.

[11] جهت کسب اطاع بيشتر رجوع شود به مقرم، علي اکبر، ص 20-16.