بازگشت

دستگيري حرمله


منهال گويد:

پس از ملاقات با امام سجاد عليه السلام از مدينه به قصد كوفه بيرون آمدم. هنگامي كه به كوفه رسيدم، ديدم مختار بن ابي عبيده ي ثقفي كه از دوستان قديمي من بود قيام نموده و حكومت كوفه را به دست گرفته است. چند روزي در منزل براي ديد و بازديد مردم نشستم. وقتي رفت و آمد مردم به خانه ي من تمام شد، از خانه بيرون آمدم و به قصد ديدار با مختار سوار بر مركبم شدم و حركت كردم. او را در خارج از خانه اش ملاقات نمودم. تا چشمش به من افتاد گفت: منهال! تو كجايي؟ چرا تا كنون به ديدن ما نيامدي؟ چرا اين پيروزي بزرگ ما را تبريك


و تهنيت نگفتي، و چرا در اين نبرد ياري نكردي؟

گفتم: امير! من مكه بودم و تازه از سفر حج بازگشته ام.

راه افتاديم و با يكديگر درباره ي اوضاع سياسي كوفه صحبت مي كرديم تا به محله «كناسه» رسيديم. مختار همان طور كه جستجوگرانه به جايي نگاه مي كرد، ايستاد. به او خبر داده بودند كه مخفيگاه حرمله آنجاست. طولي نكشيد كه عده اي شاديكنان و با تاخت آمدند و به او گفتند: اي امير! بشارت باد بر تو! حرملة ابن كاهل دستگير شد.

و چيزي نگذشت كه عده اي او را كشان كشان نزد امير آوردند.