بازگشت

بند 11






خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد

بنياد صبر و خانه ي طاقت خراب شد



خاموش محتشم كه از اين حرف سوزناك

مرغ هوا و ماهي دريا كباب شد






خاموش محتشم كه از اين شعر خونچكان

در ديده اشك مستمعان خون ناب شد



خاموش محتشم كه از اين نظم گريه خيز

روي زمين به اشك جگرگون كباب شد






خاموش محتشم كه فلك بسكه خون گريست

دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد



خاموش محتشم كه بسوز تو آفتاب

از آه سرد ماتميان ماهتاب شد






خاموش محتشم كه ز ذكر غم حسين «ع»

جبريل را ز روي پيمبر حجاب شد



تا چرخ سفله بود خطائي چنين نكرد

بر هيچ آفريده جفائي چنين نكرد