بازگشت

برخورد تند و صريح با جانشيني يزيد


«اي معاويه، آنچه در باره كمالات يزيد و لياقت وي براي امّت محمد (ص) بر شمردي شنيديم قصد داري طوري به مردم وانمود كني كه گويا فرد ناشناخته اي را توصيف مي كني يا فرد غائبي را معرّفي مي كني و يا از كسي سخن مي گوئي كه گويا تو درباره او علم و اطلاع مخصوص داري در حالي كه يزيد ماهيت خود را آشكار كرد و موقعيت سياسي و اجتماعي و اخلاقي خويش را شناسانده است. از يزيد آن گونه كه هست سخن بگو؛ از سگ بازيش بگو در آن هنگام كه سگ هاي درنده را به جان هم مي اندازد، از كبوتر بازيش بگو كه كبوتران را در بلند پروازي به مسابقه وا مي دارد، از بوالهوسي و عياشي او بگو كه كنيزان را به رقص و آواز وا مي دارد، از خوش گذرانيش بگو كه از ساز و آواز خوشحال و سرمست مي شود. آنچه در پيش گرفتي كنار بگذار! آيا گناهاني كه تاكنون در باره اين امّت بر دوش خود باركرده اي ترا كافي نيست؟» [1] .

علت اين برخورد تند و انقلابي اين است كه معاويه در صلح نامه صريحاً متعهد به عدم معرفي خليفه پس از خود شده بود ولي او مي دانست كه با وجود پايگاه مردمي امام حسين و فعاليت هاي آگاهي بخش او در ميان مردم و دوري از حكومت وي اگر كار را به مردم واگذارد مردم سراغ حسين بن علي (ع) خواهند رفت، لذا با تحريك امثال مغيرة بن شعبه با تمهيدات و تدبيراتي يزيد را معرفي كرد و به زور بيعت مي گرفت. امام در سخنان فوق در پيش معاويه و شبيه آن در جاهاي گوناگون، اين واقعه را به شدت محكوم و از يزيد سلب صلاحيت مي كند.


پاورقي

[1] الغدير، ج‏10، ص‏248، تاريخ يعقوبي، ج‏2، ص‏228.