بازگشت

مشورت در امور


امام به سخن آنان كه در لباس نصيحت گري ظاهر مي شدند با كمال متانت گوش فرا مي داد و آنگاه هر يك را به فراخور شخصيت، موقعيت و فهمش پاسخ مي گفت. تاريخ، گواهي مي دهد كه حتي «مروان بن حكم» - كه عناد و كينه توزي اش با خاندان وحي و بويژه اباعبداللَّه (ع) آشكار بود - وقتي به عنوان ناصح به نزد حضرت آمد حرفش را شنيد. ابن طاووس نقل كرده است: «حسين به قصد اطلاع از اخبار، صبحگاهان در خارج از منزل بود كه مروان بن حكم، همان انسان كينه توز كه ديشب به وليد - حاكم مدينه - اشاره كرده بود، حسين اگر بيعت نكرد او را بكش، با او روبه رو شد و گفت: «يا أباعَبدِاللَّهِ إنّي لَكَ ناصِحٌ فَأطِعني تَرشُد؛ اي اباعبدالله به نصيحت من گوش كن تا به راستي هدايت شوي». حضرت فرمود: «ما ذاكَ؟ قُل حَتّي أسمَعَ؛ چه مي خواهي؟ بگو تا بشنوم» گفت: ترا به بيعت با يزيد بن معاويه كه خير دنيا و آخرت در آن است، دعوت مي كنم.» آن حضرت فرمود: «إنّا للَّهِ وإنّا إلَيه راجِعون؛ آنگاه كه امت مبتلا به حاكمي چون يزيد گردد پس خداحافظ اسلام.» آنگاه ابن طاووس، مي نويسد: «حسين (ع) از عاقبت امر خويش آگاه بود و تكليفي داشت كه بايد در پي آن مي رفت». [1] .

از جمله افرادي كه به تناسب، در لباس نصيحت به امام، ظاهر شده اند مي توان به «عبدالله بن زبير»، «ابن عباس»، «عمر بن علي الاطرف»، «محمد حنفيه»، «عمرة بنت عبدالرحمن»، «عبدالله بن عمر»، «فرزدق»، «عبدالله بن مطيع» و.... اشاره نمود كه سخن هر يك شنيدني و پاسخ آن حضرت شنيدني تر است.


پاورقي

[1] سوگنامه کربلا، ص‏52، ترجمه لهوف / دزفولي.