بازگشت

تعريف بحران


شايد در برخورد اوليه با موضوع، مفهوم بحران بديهي انگاشته شود، اما زماني كه در مسأله بيشتر غور مي كنيم در مي يابيم كه تعريف بحران كار چندان ساده اي نيست و نويسندگان مختلف هر كدام به گونه اي خاص آن را تعريف و توصيف كرده اند. هرمان (Herman,1963) بحران را حادثه اي مي داند كه موجب سردرگمي و حيرت افراد شده، قدرت واكنش منطقي و مؤثر را از آنان سلب كرده، و تحقق اهداف آنان را به مخاطره انداخته است. پرو (Perrow,1984) قبل از پرداختن به تعريف بحران، حادثه يا رويداد جزيي را تعريف كرده و آن را اختلال در يك جزء يا واحد از يك سيستم بزرگ مي داند، كه كاركرد كل سيستم با اين حادثه مورد تهديد واقع نمي شود و با اصلاح و رفع نقص از آن جزء، سيستم به كار خود ادامه مي دهد. اما بحران اختلالي عمده است كه كل سيستم را از كار باز داشته و جامعه را با اشكالات عمده رو به رو مي سازد و حيات آن را به مخاطره مي اندازد. هابرماس (Habermas,1973) رويدادهاي مشكل آفرين و بحران را در دو سطح فيزيكي يا ملموس و اجتماعي و نمادين مورد مطالعه قرار مي دهد. با تلفيق نظريات اين دو عالم مي توان نتيجه گرفت كه بحران اختلالي است كه از جهت سطح كل سيستم و از جهت نوع فيزيكي يا نمادي، سيستم را تهديد كرده و به مخاطره مي اندازد. بدين ترتيب بحران ممكن است به دو صورت در جامعه به وجود آيد؛ يكي بحران در زماني كه كل سيستم از جهت مادي و فيزيكي تحت تأثير قرار گرفته و حيات آن به مخاطره افتاده است و دوم آنكه سيستم به جهت مسائل اعتبار و حيثيت اجتماعي و بطور نمادين دچار بحران گرديده، و به ورطه سقوط كشانيده شده است. بحران بقاي جامعه و مشروعيت آن را متزلزل ساخته و موجب محو يا تغييرات بنيادي در آن مي گردد. [1] كه بحران كربلا از نوع دوم بود. مطالعه قيام حضرت سيد الشهدا (ع) به خوبي نشان مي دهد كه عنصر اصلي اين قيام مقدس، امر به معروف و نهي از منكر است و حضرت نيز در مناسبت هاي مختلف به اين دو فريضه مهم، تصريح مي كرد. آن بزرگوار قبل از خروج از مدينه، علت قيام خويش را اين گونه بيان فرمود: «إنّي لَم أخرُج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإِصلاحِ في اُمَّةِ جَدّي (ص)؛ من از روي خودخواهي، خوش گذراني، فساد و ستمگري قيام نكردم، بلكه براي اصلاح امت جدّم به پا خاسته ام». [2] .

در حالي كه بني اميه اين گونه وانمود مي كردند كه آن بزرگوار بر خليفه وقت و به ضرر اسلام خروج كرده است، امام حسين (ع) با اين سخن روشن، هرگونه فساد، ستمگري و خودخواهي را نفي مي نمايد و در عوض، تأكيد مي نمايد كه حركت و قيام او يك حركت اصلاحي بر محوريت سيره و سخن پيامبر اكرم (ص) مي باشد. و نيز فرمود: هدف من امر به معروف و نهي از منكر و حركت بر اساس سيره جدّم رسول خدا (ص) و پدرم علي بن ابي طالب (ع) است. مينتزبرگ (MINTZBERG) و همكارانش بحران را «وقوع ناگهاني و غيرمنتظره حادثه و يا اتفاقي كه توجه فوري و فوتي به آن، براي اخذ تصميمي فوري، ضروري است»، مي دانند [3] .

ايگور آنسف (ANSOFF) بحران را به «تغيير و تحولاتي كه بقا و حيات جامعه را به مخاطره انداخته و جامعه بايد براي رهايي از نابودي و اضمحلال تلاشي فوق العاده نمايد»، تعريف مي كند. [4] .

رهبر معظم انقلاب اسلامي در اين باره مي فرمايند: اگر به تحليل ظاهري قضيه نگاه كنيم، اين قيام، قيام عليه حكومت فاسد و ضد مردمي يزيد است؛ اما در باطن، قيامي براي ارزش هاي اسلامي و براي معرفت و براي ايمان و براي عزّت است؛ براي اين است كه مردم از فساد و زبوني و پستي و جهالت نجات پيدا كنند؛ لذا ابتدا كه از مدينه خارج شد، در پيام به برادرش محمّد بن حنفيه - و در واقع در پيام به تاريخ - اين طور گفت: «إنيّ لم أخرُج أشِراً ولا بَطراً ولا مُفسِداً ولا ظالما»؛ من با تكبر، با غرور، از روي فخر فروشي، از روي ميل به قدرت و تشنه قدرت بودن قيام نكردم؛ «إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ في اُمّةِ جَدّي» مي بينم كه اوضاع در ميان امّت پيامبر دگرگون شده است؛ حركت، حركت غلطي است، حركت به سمت انحطاط است، در ضد جهتي است كه اسلام مي خواست و پيامبر آورده بود؛ قيام كردم براي اينكه با اينها مبارزه كنم. [5] .

گروه ديگر از محققان معتقدند كه بحران ممكن است «در اثر وقوع حادثه اي غيرمنتظره و يا بي توجهي تدريجي به مسائل كه باعث سراشيبي سقوط قرار گرفتن جامعه شده و تنها با توجه فوري و اقدامات سريع و اضطراري مي توان آن را نجات داد»، باشد. در همين راستا در تعريف ديگري از بحران مي گويند: «واقعه پيش بيني نشده كه به دليل اضطرار و فوريت آن، بايد مورد توجه قرار گيرد، زيرا عدم توجه و رسيدگي بلافاصله به آن، به وخيم تر شدن اوضاع مي افزايد. بدين ترتيب، روال عادي كار در جامعه متوقف و يا مختل مي شود و رسيدگي به بحران، بر ساير مسائل در جامعه اولويت پيدا مي كند». [6] .

با توجه به چهار تعريف اخير مي توان «بحران» را از ديدگاه مديريتي چنين تعريف كرد كه: «وقوع ناگهاني پيش بيني نشده و يا غيرقابل پيش بيني و يا وقوع پيش بيني شده ولي غيرقابل پيش گيري كه باعث به مخاطره افتادن هستي كل جامعه شود، بدين سبب تصميم و اقدام عاجل مديران را براي نجات جامعه از سقوط، نياز داشته باشد.» در مديريت موضوع بحران به صورتي محدود بررسي گرديده و برخي از علماي اين رشته بحران را از جهت آثار و تبعات آن مورد مداقه قرار داده و با افزايش كنترل به چاره انديشي پرداخته اند (Hermann,1963). از اين رو در بعضي از متون مديريت مقابله با بحران با مديريت ايمني و حفاظت در برابر سوانح كاري يكي انگاشته شده است. در حالي كه بحران را بايد در سطحي وسيع تر بررسي كرد و آن را از جهت و جوانب مختلف مورد ملاحظه قرار داد. يك بحران ضمن آن كه حامل جنبه هاي مخرب و منفي است ولي از جهات ديگري مي تواند منشأ اثرات سازنده اي باشد و خلاقيت و نوآوري و تلاش ها و چالش هاي جديد را ايجاد كند. [7] .


پاورقي

[1] مهدي الواني، پيشين، ص 57 - 58.

[2] بحار الانوار، ج‏44، ص‏329.

[3] اسفنديار سعادت، مديريت بحران، دانش مديريت، ش.11، زمستان 1369، ص 21.

[4] همان، ص 22.

[5] از سخنان معظم له در ايام محرم سال 1378 و 1379.

[6] اسفنديار سعادت، پيشين، ص 22.

[7] مهدي الواني، پيشين، ص 58.