بازگشت

آنچه درباره ي اسلم گفته شده


سعيد عسيلي در كتاب كربلاء خود گويد:



بطل نشا في بيت آل محمد

و مع الحسين فكان من اعوانه [1] .



هو اسلم تبدو عليه شجاعة

موصوفة تمسو علي اقرانه [2] .



طلب البراز وراح يخطر للردي

متبسما و العزم رهن ضمانه [3] .



وسطا علي الباغين سطوة باسل

فلق الرووس بسيفه و سنانه [4] .



كانو ثعالب يقفزون امامه

خوفا لشده ضربه و طعانه [5] .



و تكاثروا بسمها مهم فهوي علي

وجه الثري كالز هر من اغصانه [6] .



نادي الي الي يا ابن محمد

انت الذي ارجوندي احسانه [7] .






فمضي اليه و كان فيه بقية

لم تفترق با لوعي عن جثمانه [8] .



حتي اذا اعتنق الحسين تبسمت

شفتاه عن فرح برفعة شأنه [9] .



من ثم جاد بمهجة لاتنطوي

الا علي شوق الي رضوانه [10] .



بررسي منابع

شيخ محمد سماوي در كتابش ابصار العين مي گويد: اسلم بن عمرو غلام حسين بن علي عليه السلام بود... او هنگامي كه به سوي نبرد شتافت رجز مي خواند و مي گفت:

أمير حسين و نعم الامير

سرور فؤاد البشير النذير [11] .

اين را سيد محسن امين در كتاب اعيان الشيعة رد كرده و گفته است: اين بيت شعر نخستين بيت اشعار منسوب به جواني است كه پدرش در جنگ كشته شده بود و مادرش همراه او بود، و ظاهرا او كسي غير از اسلم ياد شده بوده است. [12] .

شيخ سماوي سپس افزوزه است: چون اسلم كشته شد، حسين عليه السلام به


بالينش رفت و ديد هنوز جان دارد، او اشاره اي به حضرت كرد و ايشان دست به گردن وي انداخت و صورت مباركش را به صورت اسلم نهاد، او لبخندي زد و گفت: نظير من چه كسي يافت مي شود كه فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله صورت به صورت او بگذارد، و لحظه اي بعد مرغ جانش از قفس تن پر كشيد. [13] .

وي در صفحه ي 85 در كتاب ابصار العين خود نوشته است: اسلم غلامي ترك و شجاع و قاري قرآن بود... روز عاشورا در برابر دشمن ظاهر شد و در حالي كه پياده با شمشيرش با آنان به نبرد مي پرداخت مي گفت:



البحر من ضربي و طعني يصطلي

و الجو من عثير نقعي يمتلي



اذا حسامي في يميني ينجلي

ينشق قلب الحاسد المبجل [14] .



و چون از پا در آمد در خواست كمك كرد، آنگاه حسين عليه السلام به سوي اسلم شتافت و دست در گريبان او انداخت و او در حالي كه جان مي باخت گفت نظير من كيست كه فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله صورتش را بر صورت او من نهاده است، سپس مرغ جانش از قفس تنش پر كشيد. [15] .

سيد محسن امين مي گويد: آنچه كه شيخ سماوي گمان كرده [درست است]، با مطلبي كه نخست ذكر كرده منافات دارد، ايشان ابتدا گفته است كه سراينده دو بيت شعر فوق اسلم بن عمرو است، نه واضح و احتمال اين كه دو بيت مزبور به دو واقعه باشد، بعيد است، زيرا


محمد بن ابوطالب آن دو بيت را به غلامي ترك زبان كه متعلق به حسين عليه السلام بوده نسبت داده است!

مرحوم مقرم در كتاب مقتل الحسين خود واضح و اسلم را يكي دانسته و از اسلم تحت عنوان: واضح و اسلم ياد كرده است.

سيد ابراهيم ميانجي در كتاب العيون العبري خود مي گويد: در كتاب المناقب آمده است: برز غلام تركي للحر؛ يعني غلام ترك متعلق به حر در برابر دشمن ظاهر شد و گمان مي كنم لفظ للحر تصحيف للحسين است. از كتاب القمقام نقل شده كه اين غلام نامش قارب بود... به گمان صاحب كتاب العيون العبري عبارت «المناقب» ترخيم للحارث است به حذف ثاء آن كه به اشتباه يا از روي فراموشي افتاده است، نه اين كه تصحيف للحسين عليه السلام باشد. و قارب غلام امام حسين عليه السلام بود كه در نخستين حمله كشته شد. [16] .

شيخ محمد مهدي شمس الدين در كتاب انصار الحسين [17] خود مي گويد: ترجيح مي دهم كسي كه در كربلا كشته شد نامش اسلم باشد نه سليمان [چنان كه طبري ذكر كرده [18] و كتاب الزيارة [19] است]يا سليم [چنان كه شيخ طوسي در رجالش ذكر كرده است. [20] [سيد محسن امين در كتاب اعيان الشيعة [21] خود و مامقاني در تنقيح المقال [22] و زنجاني در وسيلة الدارين [23] ، و حائري در معالي السبطين [24] نوشته اند، آن كه در كربلا كشته شد، اسلم بن عمرو بوده است.


... سرانجام،

اسلم همان غلام ترك و ناشناخته ايست كه دريافت به كدامين مشعل فروزان هدايت رو كند و از چه چشمه ساري آسماني آب بنوشد، او با بصيرت و آگاهي خود را به سرور جوانان بهشت حسين عليه السلام سپرد، و - براي هميشه - با كسب بالاترين نشان افتخار كه دستيابي به آن آرزوي همه خدا پرستان است، به رستگاري رسيد. و در آن هنگام بود كه اسم با مسمي در آميخت و لفظ با معنا ادغام شد، و أسلم كاملترين جلوه ي حقيقت اسلام گرديد. و اين امر در حقيقت يكي از جلوه هاي شگفت انگيز توحيد است.

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين


پاورقي

[1] قهرماني که در خانه آل محمد صلي الله عليه و آله پرورش يافت و [در کربلا] با حسين و از ياران آن حضرت بود.

[2] ... اسلم است. او شجاعت قابل وصفي از خود نشان داد که وي را بر امثالش برتري داد.

[3] او مبارزه جو بود و با خنده از مرگ ياد مي‏کرد و اراده‏اش در گرو تعهد او بود.

[4] و دليرانه بر ستمگران يورش مي‏برد،. فرق دشمنان را با شمشير و نيزه‏اش مي‏شکافت.

[5] دشمنان به خاطر ترس از شدت ضربات او و نيزه زدنش مانند روباه از پيش او مي‏رميدند.

[6] دشمنان اسلم را تيرباران کردند و او مانند شاخه گلي بر زمين افتاد.

[7] صدا زد اي فرزند رسول الله مرا درياب، تو همان کسي هستي که من آرزومند نهايت احسان و بخشش اويم.

[8] حسين عليه السلام به بالين اسلم شتافت و هنوز رمقي در بدنش باقي بود و هوشياري خود را از دست نداده بود.

[9] تا آنگاه که حسين عليه السلام دست به گردن اسلم انداخت و او به خاطر مقام بلندي که يافته بود، از شادي لب به خنده گشود.

[10] از آن رو جانش را که جز عشق وصال به رضوان الهي در آن نبود، در راه خدا بذل کرد.

[11] حسين سرور من است و نيکو سروري است، همو که سبب شادي دل پيامبر بشير نذير است. ابصار العين، ج 3، ص 303.

[12] اعيان الشيعة، ج 3، ص 303.

[13] ابصار العين، ص 54.

[14] اين دو بيت در چند صفحه‏ي قبل با اندکي تفاوت در الفاظ مصراع دوم بيت نخست، ترجمه شده است.

[15] اعيان الشيعة، ج 3، ص 303.

[16] العيون العبري، ص 128، به نقل از المناقب، ج 4، ص 104، و قمقام زخار، ج 1، ص 424.

[17] انصار الحسين، ص 57.

[18] تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 359.

[19] بحار، ج 45، ص 69.

[20] رجال الطوسي، ص 74، شماره‏ي 2.

[21] اعيان الشيعة، ج 3، ص 303.

[22] تنقيح المقال ج 1، ص 125.

[23] وسيلة الدارين، ص 100.

[24] معالي السبطين، ج 1، ص 391.