بازگشت

برگ 10


عقبة بن سمعان گويد: ما ساعتي با حسين عليه السلام حركت كرديم ايشان در همان حال كه بر روي اسب بود، به خواب فرو رفت و پس از آنكه بيدار شد فرمود: «انالله و انا اليه راجعون و الحمد لله رب العالمين» و اين جملات را دو يا سه بار تكرار فرمود و فرزندش علي اكبر رو به پدر كرد و پرسيد: چرا خدا را سپاس گفتي و آيه استرجاع را خواندي؟ فرمود: فرزندم، لحظاتي كه مرا چرت فرا گرفت، كسي را به خواب ديدم كه سوار بر اسب بود و گفت: اين جماعت راه مي پيمايند و مرگ به سوي آنها حركت است. [1] پس دانستم كه روحمان از مرگ ما خبر مي دهد. علي اكبر عليه السلام به حسين عليه السلام گفت: پدر جان، خدا تو را [در وضع] بدي نبيند، آيا ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا فرزندم، بازگشت همه به سوي خداست. علي اكبر گفت: در اينصورت ما را از مردن چه باك است؟ حسين عليه السلام به او فرمود: خدا بهترين پاداشي را كه از جانب پدري به فرزندش مي دهد، به تو عطا كند. [2] .


و اسلم را مي بيني كه چون گفتگوي مولاي خود با فرزندش شنيد، بدنش از عظمت شهادتي كه در راه است و به زودي شربت آن را به جان خواهد چشيد، به لرزه مي افتد، لذا عشق به و شهادت فكر او را به خود مشغول مي كند و برگ دهم دفتر خاطرات اسلم ناتمام مي ماند [آن شب يعني شب عاشورا را] گويي بسر برد در حالي كه به چهره ي حسين و يارانش مي نگريست تا آن سپيده روز دهم ماه محرم الحرام دميد و روشنايي صبح سياهي شب را زدود.


پاورقي

[1] در روايت مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 226 و مثير الأحزان ابن نما، ص 44 و الله وف، ص 20 چنين نقل شده: «شما کاروانيان با شتاب در حرکتيد و مرگ به سرعت شما را به سوي بهشت مي‏راند» و به نظر مي‏رسد کلمه «جنة» (بهشت) را نسخه نويس اوضافه کرده است، به دليل سؤال فرزند آن حضرت که پرسيد: آيا ما بر حق نيستيم؟ حسين عليه السلام فرمود: چرا.

[2] بحار، ج 4، ص 379 به نقل از ارشاد شيخ مفيد، ص 226، ور.ک به روضة الواعظين، ص 180، و الکامل في التاريخ، ج 4، ص 51، و تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 308، و اعلام الوري، ص 230 و البداية و النهاية ج 8، ص 174، و مقتل الحسين ابي مخنف ص 74.