بازگشت

برگ 04


مسلم در نامه اش.به امام حسين عليه السلام نوشت: همانا جلودار قوم نبايد به قوم خود دروغ بگويد، از مردم كوفه هيجده هزار نفر با من بيعت كرده اند، به محض آنكه نامه ام به شما رسيد، زود به جانب ما رو كن، همه مردم با شمايند و دلبستگي و عقيده اي به دودمان معاويه ندارند، والسلام. [1] .

كم كم كاروان مهيا مي شد و بار سفرش را به جانب عراق مي بست، حسين عليه السلام به هريك از كاروانيان ده دينار و يك شتر داده تا زاد و توشه خود را بر آن حمل كرده وبا آن سفر كنند. [2] .

ابن عباس نزد امام حسين آمد و گفت: آيا مردم كوفه حاكم خود را به قتل رسانده وشهرشان را به كنترل خويش درآورده و دشمنانشان را از شهر دور كرده اند كه نزد آنان مي روي؟ اگر اين اقدامات را به عمل آورده اند به جانبشان حركت كن ولي اگر تو را دعوت كرده اند و اميرشان بر آنان مسلط است، و مزدورانش ماليات شهر را جمع آوري مي كنند، آنان تو را به جنگ فرا خوانده اند و من اطمينان ندارم كه آنان تو را نفريبند و به تو دروغ نگويند و با تو مخالفت برنخيزند و دست از ياري تو برنداشته و به تو پشت نكنند و دشمن ترين مردم نسبت به تو نباشند.


حسين عليه السلام فرمود: من خير را از خدا مي طلبم، و دراين باره خواهم انديشيد.

ابن عباس بار ديگر نزد امام عليه السلام آمد و گفت: عموزاده من به زحمت شكيبايي مي كنم و نمي توانم بردبار باشم، بيم آن دارم كه تو در اين راه كشته شوي، همانا عراقيان مردمي پر مكرند، پس به آنان نزديك مشو و در همين شهر بمان، تو سرور اهل حجازي. [3] ... و اگر ناچاري مكه را ترك كني، به جانب يمن برو، در آنجا دژها و غارهايي وجود دارد و سرزمين پهناوري است، شيعيان پدرت آن جا هستند، تو مي تواني از مردم كناره گيري كني و دعوت خود را از طريق نوشتن پيام و ارسال آن براي آنان، گسترش دهي، اميدوارم كه در آن صورت با عافيت و خوشي به آنچه دوست داري دست يابي. [4] .

حسين عليه السلام فرمود: پسر عمو، من خوب مي دانم كه تو خيرخواه مني، و نسبت به من مهر مي ورزي، ولي مسلم بن عقيل برايم نامه نوشته و گفته است، مردم شهر بر بيعت و ياري من اتفاق كرده اند و من تصميم دارم به سوي آنان حركت كنم. [5] .

ابن عباس گفت: پس اگر راهي سفر هستي، زنان و دخترانت را با خود مبر، من بيم آن دارم كه تو كشته شوي [و آنها شاهد كشته شدن تو


باشند]همان گونه كه عثمان به قتل رسيد و زن و فرزندش به او مي نگريستند. [6] .

حسين عليه السلام فرمود: به خدا سوگند هر جا كشته شوم براي من دوست داشتني تر از اين است كه در مكه خونم مباح شمرده شود. [7] من خانواده ام را باقي نمي گذارم، [8] ... من از سر غرور و تكبر و تباهكاري و ستمگري قيام نكرده ام، بلكه براي اين به پا خواسته ام كه اوضاع امت جدم محمد صلي الله عليه وآله را سامان دهم. [9] .

بر طبق آنچه در برگ سوم دفتر اسلم نگارش يافته، تلاشهاي غير ثابت ابن عباس با ترديد همراه بوده [10] و پاسخ مولايش حسين عليه السلام به پيشنهادهاي او در گوش جان انقلابيون طنين انداز مي شد و پافشاري امام عليه السلام پيام آور نهضت بيداري مسلمانان در برابر ستمگران است، تا زماني كه فلك در چرخش باشد.



پاورقي

[1] تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 281، وقعة الطف ص 112، ر.ک به الاخبار الطوال ص 243 و أنساب الأشراف، ج 3 ص 167، و الحسين و السنة، ص 53.

[2] ر.ک به الفتوح، ج 5، ص 77. الکامل في التاريخ، ج 4، ص 37، وقعة الطف، ص 148، تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 287، الفصول المهمة، ص 185، و.ر.ک، أنساب الأشراف، ج 3، ص 161، و أخبار الطوال ص 243، و البداية و النهاية، ج: 8، ص 159، و مقتال الطالبين ص 109، و مروج الذهب، ج 3، ص 54 و تذکرة الخواص، 216.

[3] الکامل في التاريخ، ج 4، ص 38، وقعة الطف، ص 150، تاريخ الامم و الملوک، ج 4 ص 288، الفصول المهمة، ص 7 187 أنساب الأشراف، ج 3، ص 161، ور.ک به الأخبار الطوال ص 244، و مقتل الحسين عليه السلام ابي مخنف، ص 62.

[4] الکامل في التاريخ، ج 4 ص 39، تاريخ الامم والملوک، ج 4 ص 288، وقعة الطف ص 150، الاخبار الطوال، ص 244، الفصول المهمة، ص 187، ور.ک به مقتل الحسين عليه السلام ابي مخنف، ص 63، و أنساب الأشراف، ص 161.

[5] مروج الذهب، ج 3، ص 54.

[6] الکامل في التاريخ، ج 4، ص 39، تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 288، وقعة الطف، ص 151، أنساب الأشراف، ج 3، ص 162، و ر.ک به الاخبار الطوال، ص 244.

[7] مروج الذهب، ج 3، ص 54.

[8] الفصول المهمة، ص 187.

[9] المناقب، ج 4، ص 89.

[10] زيرا، يزيد به ابن عباس نامه نوشت و گفت: به من خبر رسيده که مرداني از شيعيان حسين در عراق با او مکاتبه مي‏کنند و او نيز براي آنان نامه مي‏نويسد، آنان خلافت را به او مي‏بخشند و او آنان را آرزومند امارت خود مي‏کند... تو که بزرگ خاندان خويش و سرور و همشهريانت مي‏باشي، با وي ديدار کن و او را از تلاش براي ايجاد تفرقه بازدار و فتنه را از اين امت دفع کن.

ابن عباس پاسخ داد: من علت آمدن حسين عليه السلام به مکه را جويا شدم، معلوم شد مزدوران تو در مدينه با ايشان بدرفتاري کرده وبا سخنان زشت از او فورا بيعت خواسته‏اند، لذا ايشان به حرم خدا پناه آورده و من به زوري درباره‏ي موضوعي که بدان اشاره کردي با وي ديدار خواهم کرد وهرگز نصيحت و خيرخواهي را ترک نخواهم گفت: تذکرة الخواص ص 216، و ر.ک به سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 304 و مختصر تاريخ دمشق ابن عساکر، ج 7 ص 141. ابن عمر و ابن عباس با يزيد بيعت کرده بود، ر.ک به البداية و النهاية، ج 8، ص 151 و تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 20.