بازگشت

برگ 03


لحظه ي ورود كاروان به مكه در شب جمعه سوم شعبان سال 60 هجري، [1] حسين عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود: ولما توجه تلقاء مدين قال عسي ربي ان يهديني سواء السبيل؛ [2] «و هنگامي كه (موسي عليه السلام) متوجه جانب مدين شد، گفت اميدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند». و گفته اند در شعب علي عليه السلام منزل كردند.

اهالي مكه از حضور حسين عليه السلام درآن شهر استقبال كرده و نزد ايشان آمد و شد مي كردند. افرادي كه از ديگر نواحي به آنجا آمده بودند و براي انجام عمره در مكه حضور داشتند نيز به محضر امام عليه السلام مي رسيدند. [3] ولي ابن زبير در كنار كعبه معتكف بود و نمي توانست با


وجود امام عليه السلام آنچه را درباطن داشت ابراز كند، زيرا مي دانست حسين عليه السلام شخصيتي مورد احترام است و مردم آن حضرت را بر او مقدم مي دارند. [4] .

چون به مردم كوفه خبر رسيد كه امام حسين عليه السلام از بيعت با يزيد خودداري كرده است شيعيان در خانه سليمان بن صرد گرد آمدند و او به آنان گفت: شما پيرو حسين عليه السلام و پيرو پدرش هستيد، اگر به يقين مي دانيد او را ياري كرده با دشمنانش خواهيد جنگيد، براي او نامه بنويسيد [و آمادگي خود را براي بيعت با ايشان اعلان كنيد] ولي اگر بيم آن داريد كه سستي كنيد. او را نفريبيد، شيعيان گفتند: ما با دشمنان حسين عليه السلام خواهيم جنگيد و جانمان را فدايش خواهيم كرد. [5] .

شيعيان در نامه اي به امام حسين عليه السلام نوشتند: ما را پيشوايي نيست رو به ما آر، شايد خداوند ما وشما را بر محور حق گرد آورد. نعمان [والي كوفه] در دارالامارة نشسته وما نه درنماز جمعه شركت مي كنيم و نه نماز عيد را با او مي خوانيم و اگر خبر به ما رسد كه شما به سوي ما مي آييد، او را از كوفه بيرون خواهيم كرد.

در تذكرة الخواص آمده است: ما خود را وقف بر شما كرده ايم و در نماز كارگزاران يزيد حضور پيدا نمي كنيم، نزد ما بيا، ما حدود و يكصد هزار نفر هستيم، و اگر خود را به ما نرساني گناهكاري! [6] .

در مقتل الحسين ابن مخنف آمده است:... اي حسين، بدان كه بر لشكري مهيا شده و نهرهاييي سرشار و چشمه هايي «وان وارد مي شوي و اگر [بر ديدگان ما] قدم نمي نهي، فردي از دودمان خود را به سوي ما بفرست تا درميان ما مطابق حكم خدا و سنت جدت پيامبر صلي الله عليه وآله حكم


كند. [7] .

در وقعة الطف و البداية و النهاية و تاريخ الامم و الملوك آمده است: باغها سرسبز شده و ميوه ها رسيده و آب بندها لبريز گشته است، هر زمان خواستي بر لشكري كه برايت آماده شده وارد شو، والسلام. [8] .

و بالاخره، بشتاب كه مردم در انتظار تواند و به كسي جز تو نظر ندارند، زود زود به جانب ما بيا، درود بر تو. [9] .

وقتي امام حسين عليه السلام خرجين مملو از انبوه نامه هاي ارسالي مردم كوفه را مشاهده كرد، در نامه اي كه به آنان نوشت چنين مرقوم كرد: هاني و سعيد آخرين كساني بودند كه نامه هاي شما را تسليم من كردند، من از همه مطالبي كه درآنها بازگو كرديد، اطلاع حاصل كرده ام، بيشتر شما سخنتان اين است كه: ما امام و پيشوايي نداريم و تو به جانب ما بيا، شايد خداوند ما را به وسيله تو به هدايت برساند، من برادر و پسر عمو و شخص مود اعتماد در ميان اهل بيتم مسلم بن عقيل را به سوي شما مي فرستم، اگر او برايم نامه نوشت كه همه جمعيت و بزرگان و خردمندان شما بر آنچه در نامه هاي پياپي خود نوشتيد و پيكهايتان آن را تسليم من كرده اند اتفاق نظر دارند، به زودي نزد شما خواهم آمد. [10] .

و اسلم را مي بيني كه نامه هاي مردم كوفه او را به زحمت انداخته


است، او مضمون نامه هاي كوفيان را به عنوان اسناد تاريخي بر روي برگ سوم دفترش مي نويسد، اسنادي كه تاريخ را پر از انقلاب خواهد كرد، آنگاه كه حقيقت منزوي شود.


پاورقي

[1] اللهوف، ص 13، وقعة الطف، ص 88، ارشاد شيخ مفيد، ص 202.

[2] الکامل في التاريخ، ج 4 ص 17، تاريخ الامم و الملوک، ج 4 ص 254، ارشاد شيخ مفيد، ص 202، روضة الواعظين، ص 172، الفصول المهمة، ص 182، (قصص / 22).

[3] روضة الواعظين، ص 172، و ر.ک به الاخبار الطوال، ص 228.

[4] البداية و النهاية، ج 8، ص 151.

[5] وقعة الطف، ص 90، ارشاد شيخ مفيد، ص 202، تاريخ الامم و الملوک ج 4 ص 261.

[6] تدکرة الخواص، صص 215 و 216.

[7] مقتل الحسين عليه السلام، أبي مخنف، ص 28.

[8] وقعة الطف، ص 95، و البداية و النهاية، ج 8، ص 151، تاريخ الامم و الملوک، ج 4 ص 261. و ر.ک به أنساب الأشرف، ج 3، ص 158، و ارشاد شيخ مفيد، ص 203، و اعلام الوري، ص 221.

[9] وقعة الطف، ص 93، المناقب، ج 4، ص 90، أنساب الأشراف، ج 3 ص 158، تاريخ الامم و الملوک، ج 4 ص 261، و ر.ک به الله وف، ص 15، و الفصول المهمة، ص 184، و تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 241.

[10] ارشاد شيخ مفيد، ص 204، الکامل في التاريخ، ج 4، ص 21، وقعة الطف ص 69، اعلام الوري ص 221، تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 261، و ر.ک به الاخبار الطوال، ص 230، و المناقب، ج 4 ص 90 و تظلم الزهراء، ص 130.