بازگشت

برگ 01


وقتي پس از وداع حسين عليه السلام با جدش پيامبر صلي الله عليه و اله كاروان آماده حركت شد محمد حنفيه نزد امام عليه السلام رفت و گفت:برادرم، تو محبوبترين و عزيزترين افراد نزد من هستي. من خيرخواهي خود را براي هيچ ك جز تو نمي اندوزم، و تو را به آن شايسته تر مي دانم، تا مي تواني از بيعت با يزيد و ورود به شهرها خودداري كن، سپس نمايندگان خود را به ميان مردم بفرست و آنان را به بيعت با خود فراخوان، اگر با توبيعت كردند خدا را بر آن سپاسگزار باش و چنانچه بر [بيعت] با كسي غير از تو اتفاق كردند با اين اقدام، خداوند از آيين و خرد تو نكاسته و جوانمردي و فضيلت تو از ميان نرفته است. من بيمناكم كه تو به شهري وارد شوي و ميان مردم اختلاف به وجود آيد، دسته اي موافق با تو و دسته اي مخالف باشند و با يكديگر به ستيز برخيزند، و هدف نخستين نيزه ها تو باشي و در آن صورت بهترين همه اين امت به لحاظ شخصيت و از نظر پدر و مادر، خوارترين آنها و خونش بي ارزشترين خون باشد.

حسين عليه السلام به وي فرمود: برادرم، كجا بروم؟ گفت: به مكه وارد شو،


اگر آنجا را محل امن و آسوده اي براي خود يافتي همان جا بمان [1] و اگر نقطه ي امن ديگر خواستي، به سوي شهرهاي يمن برو، زيرا مردمش ياور جد و پدرت بودند، آنان رئوف ترين و دل رحم ترين مردمانند. يمن وسيع ترين كشورهاست، اگر آنجا را امن وامان يافتي،، بهتر، و گرنه به شنزارها و قله كوهها پناه ببر، و از شهري به شهري ديگر وارد شود، تا ببيني كار مردم به كجا انجامد، خداوند ميان ما و گروه فاسقان داوري خواهد كرد.

حسين عليه السلام فرمود: برادر، به خدا سوگند اگر جايگاه امني هم برايم وجود نمي داشت، با يزيد بيعت نمي كردم [2] ... سپس فرمود: برادرم تو خيرخواه بودي و مرا مورد شفقت قراردادي، اميدوارم رأي تو درست و مطابق با حق باشد. [3] .

و گويي اسلم را مي بيني كه در طول سفر به نگارش خيرخواهيهاي محمد حنيفه در نخستين برگ دفترش مي پردازد و به اين سؤال مي انديشد كه اين خيرخواهيها براي چيست؟

و صدايي كه در وادي ذهنش طنين انداز است و به او پاسخ مي دهد چون حسين عليه السلام حرمت دارد در صورتي كه به قتل برسد، حرمت اسلام از اميان خواهد رفت.



پاورقي

[1] ارشاد مفيد، ص 201، وقعة الطف، ص 84 الکامل في التاريخ، ج 4، ص 16، تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 253، و ر ک به تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 20 و مقتل الحسين عليه السلام از ابي مخنف ص 22.

[2] بحار، ج 44، ص 329.

[3] ارشاد مفيد، ص 202، وقعة الطف، ص 84، الکامل في التاريخ، ج 4، ص و16، تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 253.