بازگشت

اسلم و وداع با مدينه


اسلم بر بالاي تپه اي ايستاد و با ديدگان اشكبارش شهر مدينه را از نظر گذراند، آن جا كه زير درختان سرسبزش صداي قرآن خواندن وي طنين انداز بود، و زيبايي خطوطي كه [او بر روي شنهايش نوشته بود در واثر وزش باد] زير خاك دفن شده بود. اسلم بر دوران عمر بر باد.رفته اش اشك حسرت مي ريخت، در لابلاي مژگان او لايه نازكي از


غبار با اشك مي آميخت به اين مي انديشيد كه چگونه درسايه رحمت آل مصطفي دلش زنده شد. اسلم با چنين خاطراتي مدينه را بدرود گفت. درحالي كه با خود دفتري داشت تا داستان سفرش را در آن بنويسد.

چون شب شد و تاريكي همه جا را فرا گرفت، امام حسين عليه السلام [شب يكشنبه دو روز مانده از ماه رجب سال شصت [1] ] با كاروان خود از مدينه خارج شد. خواهرانش ام كلثوم و زينب، دو فرزند برادر و برادرانش ابوبكر، و جعفر و عباس و همه افراد اهل بيت درمدينه جز برادرش محمد بن حنفيه [كه گفته شده.مريض بوده است] حضرت را همراهي كردند. [2] .

حسين عليه السلام به هنگام خروج از مدينه اين آيه را تلاوت كرد: فخرج منها خائفا يتقرب قال رب من و القوم الظالمين؛ [3] «موسي از شهر خارج شد درحالي كه ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه اي، عرض كرد پروردگارا مرا از اين قوم ظالم رهائي بخش». برخي از اعضاي خانواده امام حسين عليه السلام به ايشان پيشنهاد كردند: از راه اصلي كناره بگير ومانند ابن زبير راه خود را كج كن تا افرادي كه در جستجوي تو هستند نتوانند به شما دست يابند، حضرت فرمود: «نه به خدا سوگند، من از راه اصلي نمي گيرم تا خداوند به آنچه نزد او محبوبتر است حكم


نمايد.» [4] .

گوئي اسلم را مي بيني [كه به محض شنيدن فرمايش امام عليه السلام] مي گويد:آفرين بر شجاعت مولايم حسين عليه السلام. كاروان منازل بين راه راه يكي پس از ديگري در مي نورديد. [و اسم خاطرات سفرش را كه در ده برگ خلاصه شده در دفتري كه با خود داشت مي نوشت:]


پاورقي

[1] مطلبي که ميان دو قلاب [] آمده درکتاب وقعة والواعظين، و تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 252، و ارشاد شيخ مفيد، ص 201 نقل شده است.

[2] الاخبار الطوال، ص 228، و مطلب ميان دو قلاب [] در روضة الواعظين، ص 172 نقل شده است.

[3] الفصول المهمة، ص 183، وقعة الطف، ص 85 اعلام الوري، ص 221، روضة الواعظين، ص 172 تاريخ الامم و الملوک، ج 4 ص 254، الکامل في التاريخ ج 4، ص 17، ارشاد شيخ مفيد ص 202، (قصص / 21).

[4] وقعة الطف، ص 87، ارشاد شيخ مفيد، ص 202، در ارشاد به جاي «أحب اليه»، «قاض» آمده است.