بازگشت

اسلم بر در دارالاماره


دنيا با مرگ معاويه شكوفا وبا بيعت گرفتن يزيد پژمرده شد و با قيام امام حسين عليه السلام به هنگامي كه.فسق و فجور اموي بر مسند خلافت امت مستقر گشته بود بار ديگر خرسند گرديد.

تنها هدفي كه يزيد داشت بيعت گرفتن از گروهي بود كه به درخواست معاويه براي بيعت با فرزندش يزيد پاسخ مثبت نداده واز


آن خودداري كردند.از اين رو در نامه اي به كارگزار خود در مدينه وليد بن عتبه چنين نوشت: «با كمال شدت و بدون پروا، حسين و عبدالله بن عمرو عبدالله بن زبير را احضار كن و از آنها بخواه تا با من بيعت كنند، از پاي منشين و دست از شدت عمل برمدار تا اين كه آنها را وادار به بيعت كني، والسلام» [1] .

وليد نگران آن بود كه به هنگام بيعت گرفتن از اين افراد، آشوبي پديد آيد، لذا، سراغ مروان فرستاد تا دراين باره با وي مشورت كند. مروان بگيري، و براي اين منظور همين الآن آن دو را احضار كن، اگر بيعت كردند، فبها وگرنه پيش از آن كه خبر سرپيچي آنان از بيعت با يزيد منتشر شود، گردن هر دو را بزن. [2] .

و اما عبدالله بن عمر، گمان نمي كنم با يزيد بجنگد، اساسا او حكومت كردن بر مردم را دوست ندارد مگر واينكه اين.امر بر خلاف ميل و اراده اش به او واگذار شود. [3] .

وليد، عبد الله بن عمرو بن عثمان را نزد امام حسين عليه السلام و عبدالله بن زبير فرستاد و آن دو را در ساعتي كه با هيچ كس ديدار نمي كرد، به حضور خويش فراخواند، فرستاده وليد به مسجد رفت و امام حسين عليه السلام و عبدالله بن زبير را در آنجا يافت و گفت: دعوت امير را اجابت كنيد زيرا شما را به حضور خواسته است، گفتند: تو برگرد، ما هم اكنون مي آييم.


سپس با يكديگر به گفتگو و مشورت پرداختند، ابن زبير از امام حسين عليه السلام پرسيد به نظر شما چه چيز باعث شده است كه در اين ساعت وليد سراغ ما فرستاده؟ امام حسين عليه السلام فرمود: حدس مي زنم معاويه مرده است و او مي خواهد پيش از انتشار اين خبر براي يزيد از ما بيعت بگيرد. ابن زبير نيز گفت: به خدا سوگند من هم گماني جز اين ندارم، آنگاه امام حسين عليه السلام برخاست و رهسپار منزل شد و در پي فرزندان و بستگانش فرستاد و با سي مرد [مسلح] رهسپار خانه وليد شد، [4] و به آنان فرمود: شما جلو در خانه منتظر بمانيد به محض اين كه فرياد برآوردم و صدايي بلند شد، به داخل خانه يورش آوريد ولي كسي را نكشيد و آشوب بپا نكنيد و از جاي خود تكان نخوريد تا من از خانه خارج شده و به شما بپيوندم. [5] .

و گويي اسلم را [در ميان افراد مسلح امام عليه السلام] مي بيني كه سراپا گوش است و بر در دارالاماره ي وليد ايستاده است تا ببيند چه خطري مولايش را تهديد مي كند تا او آن را دفع كند، او درحالي كه كاملا سكوت كرده بود، در درون خود شور و التهابي داشت و خنجر به دست منتظر اشاره ي امام عليه السلام بود.چون حسين بر وليد وارد شد، او نامه ي يزيد را براي حضرت خواند و خبر مرگ معاويه را به امام عليه السلام داد و خواستار بيعت ايشان با يزيد شد، حسين عليه السلام فرمود: بيعتي را كه تو مي خواهي كسي مانند من در نهاني انجام نمي دهد، و به نظر نمي رسد كه تو به اين


اكتفا نمايي كه من پنهاني و دور از چشم مردم بيعت كنم.

وليد - كه خواهان مسالمت بود - گفت: برو به اميد خدا. [6] مروان رو به وليد كرد و گفت: به خدا سوگند اگر حسين بيعت نكرده از نزد تو خارج شود هرگز به چنين فرصتي دست نخواهي يافت، مگر اين كه با او بجنگي و تعداد بسياري از افراد تو و او كشته شوند پس اجازه خارج شدن به او نده تا آنكه بيعت كند يا گردنش را بزني.

همين كه حسين عليه السلام سخنان مروان را شنيد، اجازه برخاست و خطاب به وي فرمود: اي پسر زرقاء [7] آيا تو مرا خواهي كشت يا وليد؟ به خدا سوگند تو دروغگو و گناهكاري، اين را گفت واز نزد وليد خارج شد.

مروان به وليد گفت: تو با نظر من مخالفت كردي [8] وليد به او گفت: واي بر تو دستور قتل حسين را به من مي دهي؟ به خدا سوگند هركس در قيامت به خاطر ريختن خون حسين عليه السلام مورد بازخواست قرار گيرد ترازوي اعمالش در پيشگاه پروردگار سبك خواهد بود. [9] .


پاورقي

[1] ر. ک وقعة الطف، ص 75، و تاريخ الأمم و الملوک، ج 4 ص 250، و الکامل في التاريخ، ج 4 ص 14.

[2] ر. ک وقعة الطف، ص 75، و تاريخ الامم و الملوک، ص 4 ص 250، و الکامل في التاريخ، ص 4 ص 14.

[3] ر. ک، الاخبار الطوال، ص 227.

[4] ر. ک الاخبار الطوال 227، و تاريخ ابن خلدون ج 19: 3، و الفصول المهمة ص 182، و مقتل الحسين ابي مخنف ص 19، و الفتوح ج 5: ص 10، و تاريخ الامم و الملکوت ج 4، ص 251.

[5] ر. ک المناقب ج 4، ص 88، روضة الواعظين ص 171، و الله وف ص 9، و مقتل الحسين ابي مخنف ص 19، و تاريخ الامم و الملوک ج 4 ص 251، و تذکرة الخواص 213، واعلام الوري ص 220، و ارشاد المفيد ص 200، و تاريخ ابن خلدون ج 3، ص 19، و الاخبار الطوال ص 227، و الفصول المهمة ص 182.

[6] تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 251.

[7] زرقاء دختر موهب جده پدري مروان بن حکم و از زناني بوده که به فحشاء و زنا شهرت داشته است. الکامل في التاريخ، ج، ص 194.

[8] ارشاد شيخ مفيد، ص 201.

[9] الاخبار الطوال، ص 227.