بازگشت

اسلم و امام حسين


روزي اسلم در شدت گرما نشسته بود وبا قلم ني خود نخستين حرف را [به جاي كاغذ] بر روي شنهاي تافته از گرما مي نوشت، با پيوستن حروف به يكديگر و وزش نسيم باد وصبا، هاله اي [از افكار و رؤياها] بر فراز آسمان دنياي تباه شده اش پديد آمده بود ناگهان فرياد ازبابش او را هراسان كرد روح آزرده و رنجورش تنها با وزش دوباره ي نسيم آزادي مسرور مي شد و تألمات دروني اش التيام مي يافت.

او ديگر برده اي نبود كه كالاي خريداري شده مولايش را به دوش كشد، بلكه كاتبي بود قلم از بند رسته، لذا [زماني كه متوجه شد مولايش آهنگ فروش وي كرده] از خداي سبحان خواست نصيب اربابي شريف وبزرگوار شود تا درسايه او از آزادي بهره متد شود وچنين خواسته اي جز نزد امام حسين عليه السلام برآورده نمي شد.

روزي امام حسين عليه السلام او را در سال پنجاه خريد، روزي سرورانگيز و شادي آفرين براي اسلم بود و حضرت وي را پس از وفات برادرش امام حسن عليه السلام خريداري كرد. [1] آن روز اسلم در حالي كه قلبش مملو از شادي بود، با تواضع در مقابل مولايش امام حسين عليه السلام ايستاد و گفت: من و غلامي ترك زبانم و زبان عرب [2] و خطاطي [3] را بخوبي مي دانم، ان شاءالله مرا مطيع دستورات خود خواهي يافت.

امام عليه السلام با تبسم به او نگاه كرد و فرمود: «من تو را كاتب خود در برخي از امور مورد نيازم قرار دادم». [4] و در آن لحظه بود كه خود را سر


فراز يافت، و شكوفه هاي تازه اي از اميد كه تا آن زمان برايش سابقه نداشت، در دلش جوانه زد.روزها سپري مي شد و شب هنگام كه سكوت و آرامش همه جا را فرا مي گرفت و علي بن الحسين عليه السلام فرزند مولا و سرورش، قرآن را با ترتيل تلاوت مي كرد، اسلم با علاقه وشوق بسيار به آن گوش مي داد، و روز به روز خاشعتر مي شد و با فهم معاني آيات، وابستگي روحي بيشتري به قرآن پيدا مي كرد و بازتاب فهم قرآني از دهانش شنيده مي شد.

چون امام حسين عليه السلام اسلم را علاقمندي به قرآن و تلاوت آن يافت، او را به فرزندش امام زين العابدين عليه السلام بخشيد. [5] و از آن زمان به بعد اسلم قاري قرآن شد، [6] و در طول نسلها به داشتن نفس پاك از او ياد مي شود.


پاورقي

[1] ر. ک وسيله الدارين، ص 100، و تنقيح المقال، ج 1، ص 125.

[2] ر. ک مقتل الحسين خوارزمي، ج 2: ص 24، و کربلاء، ص 401، و أنصار الحسين عليه السلام، ص 57.

[3] ر. ک أعيان الشيعة ج 3، ص 303 و معالي السبطين ج 1 ص 391، و ابصار العين، ص 53.

[4] ر. ک تنقيح المقال ج 1، ص 125، و وسيلة الدارين، ص 100.

[5] ر. ک وسيلة لدارين، ص 100، و تنقيح المقال ج 1، ص 125، و معالي السبطين ج 1، ص 392، و کربلا ص 401 (پانوشت)، و أعيان الشيعة ج 3، ص 304.

[6] ر. ک بحار، ج 45 ص 30 (پانوشت)، و معالي السبطين ج 1، ص 391، و ذريعة النجاة ص 114، و الدمعة الساکبة، ص 334 (سنگي)، و وسيلة الدارين ص 100، و أسرار الشهادة ص 134، و جلاء العيون ج 2، ص 192، العيون العبري ص 127 به نقل از نفس المهموم ص 294.