بازگشت

عاشورا، اعلام راهبرد رهبري


يـكـي از اخـتـلافـات اصـولي مـيـان جـبـهـه حـق و باطل، مسأله رهبري است كه بسياري از اخـتـلافـات و لشـكـركـشـي هـا و كـشـتـارهـا نـيـز در پـي آن مـي آيـد بـه طـور مـثـال جنگ جمل و صفين در حكومت امير مؤمنان (ع) بدين سبب رخ داد كه نااهلاني چون طلحه و زبـير و معاويه داعيه رهبري در سر داشتند و در نهايت نيز معاويه به آرزوي خود رسيد و فرمانروايي بر مملكت بزرگ اسلامي را با نيرنگ و فريب از آن خود كرد.

يكي از بندهاي پيمان به اصطلاح صلح معاويه با امام حسن (ع) اين بود كه پس از مرگ معاويه خلافت از آن امام مجتبي (ع) باشد و اگر ايشان از دنيا رفته باشد، امام حسن (ع) خـليـفـه شـود. [1] ولي مـعـاويـه بـر خـلاف پـيـماني كه با اصرار و امضاي اونـوشـتـه شـده بـود، ضـمـن اينكه دسيسه مسموم كردن امام مجتبي (ع) را تدارك ديد، روش خـطرناك سلطنت موروثي را در پيش گرفت و فرزند فاسد خود ـ يزيد ـ را نامزد خلافت كـرده و بـراي او از مـردم بـيـعـت گـرفـت، ايـن بـدعـت خـطـرنـاك بـا مـرگ مـعـاويـه جـامه عـمـل پـوشـيـد و اگـر اقـدام دليـرانـه سيدالشهدا و ياران فداكارش نبود، مسأله رهبري شايستگان و شرايط عقلي و ديني آن براي هميشه به فراموشي سپرده مي شد. از اين رو امام حسين (ع) مبارزه با حكومت اموي را تكليف دانست و يكي از اهداف و شعارهاي عاشورا نيز مسأله رهبري بود.

سـيـدالشـهـدا(ع) از يـك سـو مـشـروعـيـت و شـايـسـتـگـي يـزيـد را زيـر سـؤال برد و با افشاگري عليه آن سلطان نابكار، افكار عمومي را بر او شوراند و همگي ـ دسـت كـم در فـكـر خـويـش ـ پـذيـرفـتـنـد كـه يـزيـد و امـثـال او هـيـچ گـونـه شـايستگي براي رهبري را ندارند و از سوي ديگر امام ضمن تبيين جـايـگـاه و شرايط رهبري، نظر اسلام را پيرامون رهبري شايسته برملا كرد و در نهايت نيز خود را ـ به عنوان امام معصوم ـ شايسته ترين نامزد معرفي كرد و فرمود:

وَ اِنّي اَحَقُّ بِهذَا الاَْمْرِ... [2] .

من شايسته ترين فرد براي خلافت هستم.

بدين ترتيب امام، در كنار شعارها و برنامه راهبردي اسلام ناب و تحكيم آن با خون خود و يـارانـش، راهـبرد رهبري را نيز تبيين كرد و به مسلمانان و جهانيان و آيندگان آموخت كه خواست خدا و پيامبر و عقل و شرع اين است كه رهبري جامعه انساني از آن شايستگان است و بـس و هـر راه ديـگـري بـراي تـصـاحـب قـدرت مـحـكـوم و نامشروع است و... چنين راهبردي، مـسـلمانان راستين را چشم انتظار مردي صالح از تبار پاكان نشاند و بدين سان «شهادت» بـا «انتظار» پيوند خورد و «شهيدان» نويد آمدن «مصلح جهاني» را فرياد كردند و اساس نامه «حكومت نهايي» در كربلا با خون نوشته شد.


پاورقي

[1] صلح امام حسن، شيخ رافي آل ياسين، ترجمه سيد علي خامنه اي، ص 355.

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 382.