بازگشت

گم نكردن جبهه حق


دشـمـنان دين و خدا در طول تاريخ همواره از مذهب به عنوان حربه اي عليه مذهب سود جسته انـد و بـا نـهـان كـردن اغـراض شيطاني خود در پشت شعارهاي ديني، مؤمنان ساده را به وادي حيرت كشانده اند.

شـخـصـي بـه نـام اسـمـاء بن حكيم در كشاكش نبرد صفين نزد امير مؤمنان (ع) آمد و اظهار داشـت مـن در مـورد اين نبرد به ترديد افتاده ام! امام فرمود: برو مشكلت را با عمار مطرح كن. وي نزد عمار رفت و پرسشش را طرح كرد. عمار در پاسخ اظهار داشت، همه اين پرچم هايي را كه در اردوگاه معاويه مي بيني، زماني در برابر پيامبر(ص) را برافراشته مـي شـد و من هيچ ترديدي در باطل بودن آن جبهه ندارم، اي كاش همه نيروهاي معاويه يك نفر مي شدند و من بسان گنجشكي آن را سرمي بريدم!

افـراد فراوان ديگري ضعيف تر از اسماء در لشكريان امام (ع) بودند كه وقتي معاويه قـرآن هـا را به نيزه كرد، قدرت تشخيص نداشتند و به اصطلاح بريدند و حتي شمشير بـه روي امـام كـشـيـدنـد كـه بـا حـكـمـيـت مـوافـقـت كـنـد. پـس بـايـد هـشـيـار بـود و اصـول و مـعيارهاي حق را به خوبي شناخت و نيز صادقانه و مخلصانه خدا را بپرستيم و از او كـمـك بـطـلبـيـم كـه در بـحـران هـا و سـر دو راهـي دسـتمان را بگيرد و از گمراهي نجاتمان بخشد.