بازگشت

ايثار


ايـثـار و فـداكـاري از ويـژگي هاي انكارناپذير سلحشوران كربلا بود؛ در شب عاشورا سـيـدالشهدا به يارانش رخصت داد كه اگر نمي خواهند بمانند و شهيد شوند، مي توانند شـبـانـه كـربـلا را بـه سوي هر جا كه بخواهند ترك كنند. ولي آن آزاد مردان با سخنان عاشقانه به رهبر خود چنين پاسخ دادند:

مـسـلم بـن عوسجه گفت: من دست از شما برنمي دارم تا نيزه خود را در قلب دشمنانت فرو كـنـم و اگـر شـمـشيرم در نبرد خرد شود، با سنگ و چنگ و دندان در راهت مي جنگم تا كشته شوم!

سـعـد بـن عـبـدالله گفت: اگر مرا هفتاد مرتبه در راه دفاع از شما بسوزانند و زنده شوم دست از ياري تان برنمي دارم!

زهير بن قين گفت: من دوست دارم هزار مرتبه در اينجا كشته شوم ولي مويي از سر شما كم نشود. [1] .

مـلّت آزاده و رشـيـد ايـران، ايـثـار و فـداكـاري را بـه اوج رساندند و در همه صحنه هاي انـقـلاب و هـشـت سـال دفـاع مـقـدس، نـشـان دادند كه اين انقلاب با نهضت اباعبدالله (ع) پيوندي ناگسستني دارد؛ امام خميني از ايثار و جان فشاني ملّت چنين ياد مي كند:

ايـن جـوان هـايـي كـه در آن مـيدان دارند جنگ مي روند و برادرهايشان مي بينند كشته شد و افتاد، هيچ فترت و فتوري در آنها دست نمي دهد، همان طوري كه از اينجا با شوق رفتند. بـا هـمـان طـور در جـنـگ هـم بـا اشـتـيـاق و دلاوري و بـا جرأت، با آغوش باز شهادت را اسـتـقـبـال مـي كـنـنـد، ايـن يك مسأله اي است، ايران يك وضعي پيدا كرده است كه ما نمي تـوانـيـم ايـن وضـع را تـعـبـيـري از آن بـكنيم جز اينكه بگوييم يك مملكت الهي است، يك مـمـلكـتـي اسـت كـه فـهـمـيـدنـد افـرادش و اشـخـاصـش كه براي اسلام بايد جان فشاني كرد. [2] .

حضرت آية الله خامنه اي، مي فرمايد:

در يـكـي از جـبـهـه ها، بعد از آن كه از خطوط برادران نظامي ديدن كرديم، سربازي آمد پيش من، مبلغي پول ـ فكر كنم سه هزار تومان ـ به من داد و گفت: به سربازاني كه در خـط هـسـتند پولي به عنوان فوق العاده مي دهند، اين فوق العاده من است و من مي خواهم اين را در راه خدا تقديم كنم و شما اين را به مستضعفين يا به جنگ زده ها برسانيد، من از شدّت هـيـجـان نـمي توانستم بر اعصاب خودم مسلّط بشوم از مشاهده اين منظره عجيب كه جواني در مـيـدان جـنـگ، جـان خـودش را آورده فـداكـارانـه و بـي دريـغ در راه خـدا بـدهـد، پـول خـودش را هـم در راه خـدا دارد مـي دهـد؛ نـه تـنـهـا تـوقـعـي نـدارد، بلكه كمك هم مي كند! [3] .

يكي از رزمندگان اسلام از ايثارگري دوستش چنين ياد مي كند:

ساعت 3 بامداد بود، عراقي ها داشتند براي يك پاتك همه جانبه سازماندهي مي كردند، من و حـمـزه سـيـدآبـادي دويـديم كه برويم نوار تيربار بياوريم. ناگهان صداي چاشني نـارنـجـكـي كـه در كانال افتاد، ما را به خود آورد، درست بين من و حمزه و دو نفر ديگر از بـچـه هـا. حـمـزه بدون معطلي خودش را انداخت روي نارنجك ما هم با حيرت خوابيديم. چند لحظه بعد نارنجك منفجر شد، ضربه شديدي همراه با سوزش، دست راستم را تكان داد. سـلاحـم بـه شـدت پـرت شـد، بـلنـد كـه شـدم، جـنـازه تـكـه پـاره حـمـزه مـقـابـلم بود!» [4] .


پاورقي

[1] مقتل، ابومخنف، ص 109 ـ 110.

[2] صحيفه نور، ج 13، ص 135.

[3] در مکتب جمعه، ج 3، ص 154 ـ 155.

[4] حماسه ياسين، سيد محمد انجوي نژاد، ص 50.